خطرناک‌ترین طرح غرب برای ملت‌های منطقه

18:00 - 09 فروردين 1400
کد خبر: ۷۱۲۹۲۴
دسته بندی: سیاست ، گزارش و تحلیل
غرب با موج سواری بر جریان بیداری اسلامی تلاش کرد هم صف‌بندی‌های جدیدی را به حاکمان منطقه‌ای تحمیل کند و هم با ایجاد خصومت بین ملت‌ها و اقوام، این دشمنی ها را تعمیق کند. با وجود آنکه غرب و نظام سلطه از قرن‌ها قبل برای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا که امت اسلامی را در آغوش دارد، برنامه‌ریزی کرده و به استعمار آن‌ها می پردازد، اما از زمانی که بیداری اسلامی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا آغاز شد، برنامه‌های استعمارگران شکلی علنی و شدیدتر یافت.

- جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب همواره پیام‌آور صلح، دوستی و برادری را به تمام کشور‌ها به خصوص کشور‌های منطقه و جهان اسلام مخابره کرده است.

نقش ایران در عراق، سوریه، لبنان، یمن و فلسطین روشن است. در موضوعات دیگر از جمله درگیری میان پاکستان و افغانستان، ارمنستان و آذربایجان در مسئله قره‌باغ، هند و پاکستان و همچنین مسئله بحران قطر و بحرین نیز ایران نقش میانجیگر میان طرفین درگیری را داشته و یا از طریق رایزنی و گفتگو‌های سیاسی در تلاش برای کاهش موثر تنش‌خای طرفین بوده است.

«لنگرگاه ثبات» نام کتابی است که مجموعه‌ای از یادداشت‌ها به قلم برخی کارشناسان را در خود جای داده و منبع مناسبی برای مطالعه است. یادداشت پیش‌رو نگاهی به «خطرناک‌ترین طرح غرب برای ملت‌های منطقه» دارد.

«نقش آمریکا در بحران سازی منطقه»
ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۱ و تأسیس پایگاه در بخش‌هایی از غرب آسیا به عنوان یک قدرت بزرگ جدید با سابقه ضد استعماری که به نظر نمی‌رسید جاه طلبی امپریالیستی فرانسه و انگلیس را داشته باشد، مورد استقبال بسیاری از کشور‌ها قرار گرفت؛ لذا هنگامی که ایالات متحده بعد از جنگ به سرعت نیروهایش را از کشور‌های غرب آسیا خارج کرد، این دیدگاه مثبت تقویت شد.

پس از جنگ جهانی دوم که شالوده نظام چند قطبی از میان رفت، نظام دوقطبی بر سیستم بین‌المللی حاکم شد. این نظام دوقطبی تحت رهبری لیبرالیسم آمریکا و سوسیالیسم شوروی مستقر گشته و با توجه به قرار داشتن اغلب کشور‌های عمده اروپایی مانند فرانسه، انگلستان و آلمان غربی در جرگه بلوک غرب و همچنین نگرانی فزاینده این کشور‌ها از تهدید کمونیسم، همکاری و همراهی اروپایی‌ها با آمریکا، به ویژه در مسائل امنیتی، در حد بالایی قرار گرفت.

علاوه بر این، کشور‌های کوچک نیز برای تأمین منافع خود ناگزیر به یکی از این دو قطب پیوسته و هر تغییر و تحولی در سطوح ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی را تنها در سایه پشتیبانی یکی از این دو قطب محقق دانسته و هیچ کشوری خارج از این محدوده امکان فعالیت نداشت.

از سوی دیگر، با توجه به تب ملی‌گرایی در بین کشور‌های غرب آسیا، سیاست شوروی نیز بر این فرض استوار بود که توده‌های مردم منطقه که تحت سلطه استعمار قرار داشتند، امپریالیسم را وادار به عقب‌نشینی از مواضع خود کرده و در نهایت راه سقوط سرمایه‌داری فراهم خواهد شد که این فرصت خوبی خواهد بود تا کنترل نهضت‌های غیر مذهبی و ملی‌گرا را در منطقه به دست گیرد.

با توجه به این وضعیت، در سراسر دهه ۱۹۵۰، انگلیس و آمریکا به دنبال راه‌های مهار گسترش اهداف کمونیسم در خاورمیانه بودند.

کشور‌های غرب آسیا که یکی وابسته به شرق و دیگری دنباله‌رو غرب بود، بار‌ها تا مرز جنگ تمام عیار پیش رفته و سلطه روح میلیتاریستی بر جهان به ویژه در غرب آسیا باعث شد تا درآمد‌های حاصل از فروش نفت، صرف خرید اسلحه از آمریکا و شوروی شود. رقابت این دو قدرت، خاورمیانه را با تحولات بسیاری روبه رو کرده و این منطقه به بحرانی‌ترین نقطه جهان تبدیل شد.

به علاوه استقرار رژیم صهیونیستی با حمایت انگلیس و آمریکا و جنگ‌های تجاوزگرانه آن‌ها علیه اعراب نیز غرب آسیا را هر چه بیشتر درگیر بحران کرد.

«موانع طرح خاورمیانه بزرگ»
با وجود تلاش آمریکا در اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و برگزاری چندین انتخابات در سطح منطقه، مخالفان آمریکا در منطقه به پیروزی‌های قابل توجهی دست یافتند که این، بیانگر مخالفت افکار عمومی نسبت به حضور آمریکا و دولت‌های طرفدار آن‌ها در منطقه بود.

به عنوان مثال در مصر گروه «اخوان‌المسلمین» تعداد زیادی از کرسی‌های مجلس آن کشور را به دست آورد. در فلسطین، گروه حماس توانست با تکیه بر آرای مردم، دولت را به دست بگیرد. به علاوه پیروزی مجاهدین افغان و تشکیل مجلس قانونگذاری اسلامی در افغانستان، پیروزی ائتلاف یکپارچه در انتخابات پارلمان عراق و روی کار آمدن دولت شیعی حامی ایران در این کشور، پیروزی اسلام‌گرایان شیعه در انتخابات شهرداری استان‌های شرقی عربستان و همچنین پیروزی حزب‌الله در انتخابات پارلمانی لبنان و مشارکت در دولت این کشور، تسلیم شدن گروه اکثریت «۱۴ مارس» وابسته به غرب در مقابل گروه اقلیت به رهبری حزب‌الله و تشکیل دولت وحدت ملی لبنان، پیروزی شیعیان بحرین در انتخابات پارلمانی و مسائلی از این قبیل باعث شد تا طرح خاورمیانه بزرگ با موانع بسیار جدی مواجه شده و حتی مشروعیت سیاسی برخی دولت‌های وابسته به آمریکا نیز زیر سؤال رفت.

آمریکا که برخلاف راهبرد‌های اصلاحی خود به موفقیت چندانی در راستای افزایش نفوذ خود یا تضعیف رقبا و دشمنانش در غرب آسیا دست نیافته بود، روابط خود با متحدان دیرینه‌اش در منطقه را تقویت و با ابزار‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی در راستای حفظ نظم موجود در منطقه تلاش کرد.

بی‌تفاوتی نسبت به ساختار‌های اقتدارگرای عرب در منطقه از جمله عربستان سعودی، مصر، یمن و غیره، چشم‌پوشی از نقض حقوق بشر در این کشورها، تلاش برای دامن زدن به اختلافات میان موافقان و مخالفان آمریکا و ایجاد بلوکی برای مقابله با کشور‌های مخالف آمریکا از مهم‌ترین سیاست‌های آمریکا در این دوره بوده و در این راستا آمریکا با افزایش فشار‌ها بر جمهوری اسلامی به دنبال انزوای بیشتر ایران در غرب آسیا و تضعیف متحدانش بود.

موضوعی که از راه‌های مختلفی همچون راه‌های اقتصادی و به بهانه‌های گوناگونی مثل برنامه هسته‌ای، حقوق بشر، حمایت از تروریسم و ... تعقیب می‌شد.

«صف بندی‌های متخاصمانه بین کشور‌های مسلمان»
پیش از آغاز بیداری اسلامی، نوعی هماهنگی و همبستگی بین کشور‌های اسلامی منطقه وجود داشت. با وجود آنکه بسیاری از نظام‌های حاکم بر کشور‌های اسلامی منطقه دست‌نشانده غرب و به ویژه آمریکا هستند، اما تا قبل از بیداری اسلامی همین نظام‌های دست‌نشانده حتی اگر اختلافاتی با یکدیگر داشتند، نوعی انسجام و همبستگی را در قالب اتحادیه‌های منطقه‌ای و قومی دنبال می‌کردند.

این انسجام و همبستگی که در شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب، جنبش عدم تعهد و دیگر سازمان‌هایی از این دست رقم می‌خورد، نظام‌ها و در ادامه ملت‌های کشور‌های منطقه را با هم همراه می‌کرد.

پس از بیداری اسلامی این انسجام و هماهنگی کم‌کم جای خود را به دشمنی و ایجاد پیمان‌های جدید با کشور‌های غربی داد.

«سوریه؛ نقطه آغاز دشمنی‌ها»
نخستین دشمنی‌ها علیه نظام سوریه ایجاد شد و در حالی که کشور‌های منطقه، سوریه را پیش از بحران به عنوان یک کشور عربی بخشی از امت عرب می‌دانستند، با شروع بحران در سوریه، این کشور و نظام آن را به عنوان یک دشمن تعریف کردند.

بحران سوریه موجب شد کشور‌های عرب، سوریه را از اتحادیه عرب اخراج کنند. همکاری‌ها برای کمک به معارضان نظام سوریه و با سرمایه گذاری کشور‌های منطقه ادامه یافت.

«عراق؛ گام دوم دشمنی»
پس از سوریه نوبت به عراق رسید. عراق که ظرف چند روز با خیانتی که در ارتش و برخی گروه‌های قومی خاص رخ داد چند استان بزرگ خود را در دست داعش می‌دید، نوک پیکان حمله، کسانی را دید که نظام سوریه را هدف قرار داده بودند.

عراق هم در بسیاری مواضع مورد هجوم قرار گرفت؛ اما به دلیل تجربه ناموفقی که حامیان معارضان سوری در اخراج سوریه از اتحادیه عرب داشتند از این اتحادیه اخراج نشد.

«بحرین؛ کانون غفلت و تجاهل»
کشور‌هایی که به بحران ضد مقاومت دامن می‌زدند، در عین اینکه از تروریسم منطقه با توجیهات مختلف دفاع می‌کردند، کشتار و اختناق موجود در بحرین را نادیده گرفتند و کار تا جایی پیش رفت که عربستان و امارات مستقیماً به بحرین نیرو وارد کردند.

«ائتلاف با غرب به نام مبارزه با تروریسم»
نقطه دومی که نظام‌های دست نشانده منطقه به آن روی آوردند، هم‌پیمانی با کشور‌های غربی علیه کشور‌های اسلامی و عرب منطقه بود. در نخستین اقدامی که رخ داد، با سرمایه گذاری همین نظام‌های دست‌نشانده و با حضور مستقیم غرب، لیبی که یکی از پر رونق‌ترین کشور‌های اسلامی بود، آماج حمله و غارت قرار گرفت و به گونه‌ای درآمد که بعید به نظر می‌رسد تا چند دهه دیگر بتواند قامت راست کند.

اقدام دوم، ائتلافی بود که آمریکا به نام مبارزه با داعش در عراق و سوریه به وجود آورد. همین نظام‌های دست‌نشانده به نام مبارزه با داعش با آمریکا و کشور‌های غربی هم‌پیمان شدند و با همین عنوان کمک‌های فراوانی برای از بین بردن زیرساخت‌های عراق و سوریه ارائه کردند. پول‌ها و برنامه‌های فراوانی به سمت عراق و سوریه گسیل شد تا عراق و سوریه بدتر از لیبی شوند.

اقدام سوم، ائتلافی بود که عربستان با حمایت انگلستان و آمریکا علیه یمن شکل داد. عربستان با این ائتلاف تلاش کرد دوگانه‌ای را که آمریکایی‌ها به دنبال آن بودند کامل کند. هرچند این ائتلاف کامل نشد و نتوانست چندان درست عمل کند، اما صف‌بندی جدیدی را ایجاد کرد.

اقدام چهارم، عادی‌سازی روابط ترکیه با رژیم صهیونیستی و طی این روز‌ها تلاش عربستان و امارات برای ادامه مسیر ترکیه بود.

«ایجاد کینه بین ملت‌ها»
صف‌بندی‌های جدیدی از لحاظ ماهیت با پیش از بیداری اسلامی این تفاوت را داشت که به انسجام ظاهری بین کشور‌های منطقه، به ویژه کشور‌های عربی پایان می‌داد و دشمنی را بین این کشور‌ها ایجاد می‌کرد و به آن رسمیت می‌بخشید؛ اما در پس از این صف‌بندی‌ها جدید نکته‌ای وجود دارد که خطر آن بیش از هرگونه صف‌بندی است و آن ایجاد کینه بین ملت‌ها و اقوام است.

از زمان آغاز صف بندی‌های جدید، اقدامات خصمانه‌ای که از سوی برخی حکومت‌ها علیه یک کشور با حاکمیت دیگر صورت گرفته باعث نوعی کینه در مردم کشوری که به آن حمله شده، گردیده است. این کینه جویی‌ها خطر بزرگی است که آینده کشور‌های اسلامی و منطقه را تهدید می‌کند.

اقداماتی که در سوریه به وجود آمد در مردم سوریه نوعی انزجار علیه عربستان، قطر، ترکیه و برخی فلسطینیان به وجود آورد.

پس از ورود داعش به عراق این حس ناخوشایند نسبت به عربستان، قطر، ترکیه و برخی جریان‌های سنی در مردم عراق به وجود آمد. بحران بحرین دشمنی با ایران، عراق و شیعیان لبنان را رقم زد.

حمله به یمن دشمنی عمیقی را در مردم این کشور نسبت به عربستان سعودی به وجود آورد. واگذاری در جزیره تیران و صنافیر، کینه‌ای را بین مردم مصر با عربستان ایجاد کرد و در نهایت اقدامی که در کردستان عراق به وقوع پیوست، نوعی احساس ناخوشایند را بین اقوام کرد و برخی حاکمیت‌های منطقه به وجود آورد.

در آخرین اقدام، استعفای سعد حریری در عربستان به نوعی کینه‌ای را بین ملت لبنان و عربستان ایجاد کرد. از این دست حوادث و اقدامات اگر بخواهیم برشماریم کم نیستند و فهرست بلندی از این حوادث می‌توان تهیه کرد که هرکدام به نوعی بر دشمنی بین ملت‌ها دامن می‌زنند.

«نتیجه گیری»
ایجاد خصومت و دشمنی بین ملت‌ها، همان اقدام درازمدتی است که از حیث فرهنگی در حال تهی کردن ملت‌ها از درون است. این کینه‌ها زمانی خود را نشان خواهند داد که کوچک‌ترین مسئله اختلافی موجب یک درگیری بزرگ بین این کشور‌ها شود؛ اما بزرگ‌ترین برنده این میدان صهیونیست‌ها هستند که در میان مجموعه‌ای از خصومت‌های منطقه‌ای می‌توانند اهداف خود را دنبال کنند. چرا که همین دشمنی و خصومت درون ملت‌ها می‌تواند در آینده حاکمیت‌ها را به سمت درگیری با دیگر کشور‌ها مجبور کند.
 
 

برچسب ها: غرب آسیا

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *