رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

زنان و مقاومت/ نگاهی به زندگی شهید فروغ عاملی

14:00 - 11 فروردين 1400
کد خبر: ۷۱۳۲۰۴
دسته بندی: سیاست ، گزارش و تحلیل
بچه‌های فامیل که دور هم جمع می‌شدند، فروغ همه را ردیف می‌کرد و به آن‌ها قرآن و اصول دین و فروع دین و نام ۱۴ معصوم را یاد می‌داد. در خانه آیت‌‎الله عاملی یکی از مجتهدان شهر دزفول زندگی می‌کردیم. من عروسش بودم و با بقیه جاری‌هایم در آن خانه ساکن بودیم.
 - سیده رقیه آذرنگ پژوهشگر حوزه زن در دفاع مقدس - سلام و درود خدا بر حضرت زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها و ۷ هزار زن شهید ایران اسلامی که رهرو صدیق آن حضرت بودند و به تأسی از زندگانی بابرکتش قدم در راه ایثار و مقاومت نهادند.
 
زنان شهید واژه به واژه ایثار را برایمان معنا کردند. هر چه بیشتر از آن‌ها بدانیم، چون چراغ‌های فروزانی‌اند که صراط مستقیم را هرگز گم نخواهیم کرد.
 
در برگ برگ خاطرات بانوان شهید جستجو می‌کنیم و این‌بار به نام شهید فروغ عاملی می‌رسیم.
 
شهید خردسال فروغ عاملی، سال ۱۳۶۲ در شهرستان دزفول به دنیا آمد. پدرش روحانی و امام جماعت مسجد بود. فروغ در جنگ تحمیلی متولد شد. در روز‌هایی که دشمن بعثی ناجوانمردانه به خاک کشورمان حمله می‌کرد. روز‌هایی پر از ترس و دلهره برای کودکان بی دفاع که پناه گاهی جز آغوش گرم مادرانشان نداشتند.
 
خانه‌ی پدری با نوای قرآن آرامشی در جان خانواده نشانده بود و فروغ در پناه این آرامش به سنی رسید که توانست صحبت کند. شیرین زبان و خوش رو. مادر عاشق خنده‌های کودکانه‌ی فروغ بود. او را که می‌دید گل لبخند بر لبانش می‌نشست.
 
مادرش برایمان می‌گوید: هرگاه از خواب بیدار می‌شد می‌گفت: محمد!... سلام!... با نام پیامبر مکرم اسلام (ص) از کودکی خو گرفته بود. اصول دین و فروع دین را از بر شده بود. یادم می‌آید بچه‌ای را که بعد از او باردار بودم خیلی برای اسمش جستجو کردیم. مادرم بهم گفت: وقتی فروغ می‌گوید: محمد سلام. اسمش را محمد بگذارید.
 
نوزاد که بدنیا آمد اسمش را گذاشتیم محمد. فروغ برای اولین بار که بچه را دید از من پرسید: اسمش چیه؟!
گفتم: نه گفتی محمد سلام. اسم دادشت و محمد گذاشتیم.
 
علاقه اش به نوزاد روز به روز بیشتر می‌شد. فروغ یک برادر دیگر هم داشت. صدای بچه‌ها توی خانه مان پیچیده بود. دختر خردسالم همیشه به من می‌گفت: مادر من کی به بهشت می‌روم؟!
 
اینقدر این جمله را تکرار می‌کرد تا یکروز که این را گفت دلم هوری ریخت. با عصبانیت بهش گفتم: چرا اینقدر این و تکرار می‌کنی و میگی میخوام برم بهشت؟ برا چی میخوای بری بدون من؟
 
دستش را محکم چسبیده بودم. با خنده‌های از ته دل دستش را کشید و رفت توی حیاط بازی می‌کرد و می‌چرخید. بچه‌های فامیل که دور هم جمع می‌شدند، فروغ همه را ردیف می‌کرد و به آنها قرآن و اصول دین و فروع دین و نام ۱۴ معصوم را یاد می‌داد. در خانه آیت‌‎الله عاملی یکی از مجتهدان شهر دزفول زندگی می‌کردیم. من عروسش بودم و با بقیه جاری‌هایم در آن خانه ساکن بودیم.
 
خیلی خوشحال بودم که بچه هایم در یک خانواده روحانی بدنیا آمدند. محمد دو سال و نیمش بود که از بزرگتر‌ها یاد گرفته بود جایی که وارد می‌شد میگفت: یا الله... یا الله...
 
یک روز به همراه مادرم برای شرکت در مراسم عروسی پسر دایی ام که از قبل دعوت شده بودیم به اندیمشک رفتیم.
 
بچه چهارمم را نه ماهه باردار بودم. من و مادرم و بچه‌ها با مینی بوس از دزفول راهی اندیمشک شدیم و به خانه دایی‌ام رفتیم.
 
دایی‌ام که پدر داماد بود ریاست قطار‌های محلی راه آهن اندیمشک را به عهده داشت. به همین خاطر خانواده اش در خانه‌های سازمانی راه آهن ساکن شده بودند. مراسم همان شب بسیار ساده و با حضور چند نفر از اقوام نزدیک برگزار شد. همه خوشحال بودیم و دور عروس دست می‌زدیم. به همراه مادرم و بچه‌ها شب را در آنجا ماندیم.
 
صبح روز بعد مصادف با چهارم آذر ۱۳۶۵ در ساعت ۱۱ و ۴۵ دقیقه صدای انفجار‌های پی در پی ما را از جا کند. با عجله دویدیم سمت یکی از اتاق‌ها که انباری بود تا پناه بگیریم. یکی از بچه‌هایم را روی پای راستم و دیگری را روی پای چپم نشاندم. فروغ را مقابلمان گذاشتم. همین طور بچه‌ها را در آغوشم می‌فشردم و دعا می‌خواندم.
 
صدای غرش هواپیما از فاصله خیلی نزدیک می‌آمد. یکدفعه با صدایی وحشتناک همه جا تاریک شد. من بعد از لحظاتی به همراه چند نفر دیگر از زیر آوار نجات پیدا کردیم. خانه دایی ام مورد اصابت بمباران هوایی قرار گرفته بود. پس از کلی جستجو پیکر فروغ در حالیکه ترکش خورده بود و محمد بر اثر خفگی زیر انبوهی از آوار‌ها توسط امدادگران پیداشد. در این حادثه چند نفر از اقوام هم شهید شدند.
 
فروغ به آرزویش رسید و همرا با برادرش محمد به سوی بهشت وعده داده شده پروردگار پرواز کردند. شادی روح شهدا صلوات.
 
زنان و مقاومت/ نگاهی به زندگی شهید فروغ عاملی
 
 

برچسب ها: شهدای زن

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *