زینت دوش نبی در راه کتابفروشی‌ها

16:10 - 08 مرداد 1401
کد خبر: ۴۳۷۹۰۷۸
کتاب «زینب دوش نبی» نوشته «محمود سوری» با نگاهی به منابع کهن اهل‌سنت و اغلب از منابع قبل از قرن پنجم هجری و در قالب داستانک‌هایی به زندگی امام حسین علیه السلام از تولد تا شهادت پرداخته است.

خبرگزاری میزان - امام حسین (علیه السلام) هم امام شیعیان است و هم امام اهل سنت و یکی از منابع وحدت مسلمانان که نزد اهل سنت نیز از احترام و ارزش بالایی برخوردار است.

شهادت امام حسین (علیه السلام) از بزرگترین مصیبت‌ها در تاریخ اسلام است و اهل‌سنت هم به این مطلب اذعان دارند. آنان به امام حسین(علیه السلام) افتخار می‌کنند و مصیبت ایشان را بزرگ می‌دانند و معتقدند شهادت امام نمونه‌ای از فداکاری و دفاع از حق و تلاش ایشان برای احقاق حق از ظالمان است و بهترین دلیل بر این مسئله روایاتی است که در کتب اهل سنت در مورد مناقب و فضایل امام حسین (علیه السلام) روایت شده است.

زینب

کتاب «زینب دوش نبی»

کتاب «زینب دوش نبی» نوشته «محمود سوری» با نگاهی به منابع کهن اهل‌سنت و اغلب از منابع قبل از قرن پنجم هجری و در قالب داستانک‌هایی به زندگی امام حسین علیه السلام از تولد تا شهادت پرداخته است.

این کتاب که به زودی در انتشارات کتاب جمکران به چاپ می‌رسد در ادامه سبک کتاب‌های پرفروش و پرمخاطبی چون «فاطمه علی است» و «مسیح اسلام» نوشته شده است. داستانک‌هایی جذاب که به سبک زندگی و سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌پردازد. سبکی که قرار است انتشارات کتاب جمکران آن را ادامه دهد و داستان زندگی سایر معصومان را نیز منتشر کند.

محمود سوری دکترای معارف اسلامی دانشگاه علامه و مسئول نسخ خطی مرکز پژوهشی دایرة المعارف علوم عقلی اسلامی و سرویراستار انتشارات کتاب جمکران است که پیش از این، کتاب «و اینگونه است زینب» را برای انتشارات کتاب جمکران بازنویسی کرده است. کتابی که بازنویسی خصایص زینبیه از سید نورالدین جزایری می باشد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

یکی از دربان‌ها با دیدن من، فریاد زد:

_فرستاده جناب قیصر روم وارد می‌شود.

وارد شدم. تالار کاخ یزید را آذین بسته بودند و باشکوه‌تر از قبل می‌نمود.

خود یزید هم، لباسی قرمز به تن کرده بود و جام شراب به دست، دعوتم کرد تا کنارش بر تخت سلطنت بنشینم و گفت:

_بیا که خوش وقتی آمدی. من شادم و می‌خواهم در شادی‌ام شریک شوی.

رفتم و بر تخت نشستم.

در آن حال، سری را در تشتی آوردند و جلوی ما گذاشتند.

پرسیدم:

_این، سرِ کیست؟

انتهای پیام/


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *