آخرین مأموریت خبرنگاری شهید «منا»

11:08 - 17 مرداد 1395
کد خبر: ۲۰۶۷۰۶
17 مرداد یادآور قلم‌هایی است که جوهر وجودشان فریاد کسانی بود که چشم به حقیقت نبستند و در راه عمل به این واقعیت که دانستن حق مردم است از جان خویش گذشتند. خبرنگارانی که رسالت واقعی خویش را با همه سختی هاو مشکلات انجام دادند و در این راه نیز مظلومانه پرکشیدند.
به گزارش گروه فضای مجازی به نقل از روزنامه ایران، سال‌هاست که در روز خبرنگار کسانی را یاد می‌کنیم که برای رساندن خبر به مردم و بالا بردن آگاهی آنان خود سرفصل خبرها شدند. فاجعه تلخ منا که قلب همه مردم ایران را به درد آورد سرفصل مهم ترین اخبار در مهرماه سال گذشته بود. یادآوری اخبار تلخ مهرماه سال گذشته هنور هم چشمان خانواده‌های شهدای منا را پر از اشک می‌کند. چشمان منتظری که هنوز سفر بی‌بازگشت عزیزشان را باور ندارند. اما در این میان خبرنگارانی که در راه اطلاع‌رسانی از بزرگترین اجتماع مسلمانان جهان در سرزمین وحی به سوی معبود پرگشودند نام خود را برای همیشه جاودانه کردند.

17 مرداد امسال نخستین سالی است که سید حمیدرضا حسینی خبرنگار پرتلاش شبکه خبر  در میان ما نیست تا قطعه‌ای از کیک روز خبرنگار را مزه کند. خبرنگاری که تا یک روز قبل از شهادت، خبرهای مکه را به مردم ایران گزارش می‌کرد اما روز عید قربان مأموریتش نیمه تمام ماند و پس از یک هفته بی‌خبری، خبر شهادت او در صدر مهم ترین خبر رسانه‌های ایران قرار گرفت. دیگر نه خبری از اوضاع و احوال آنجا به ایران فرستاد و نه حتی خبری از خودش. این بی‌خبری یک هفته ادامه داشت تا اینکه با خبر شهادتش، مأموریت او نیز به پایان رسید.

او انتخاب شده بود

از کودکی وقتی چشم در قاب تلویزیون می‌دوخت و فعالیت خبرنگاران را می‌دید به این حرفه مقدس علاقه پیدا کرد و سرانجام با تلاش زیاد به آن رسید. محمد رضا حسینی برادر بزرگ حمیدرضا هنوز هم در انتظار بازگشت او از سرزمین وحی است. می‌گوید حمیدرضا در آخرین لحظات زندگی نیز به وظیفه‌ای که داشت فکر می‌کرد و مظلومانه به شهادت رسید. حمید رضا فرزند چهارم و آخرین پسرخانواده بود. از کودکی توجه خاصی به پدر و مادرمان داشت و تا آخرین روز عمر آنها از هیچ کمکی دریغ نکرد. اعتقاد زیادی به دعای خیر پدر و مادر داشت و شهادت در سرزمین وحی بهترین پاداشی بود که از دعای آنها گرفت. با وجود آنکه کوچکتر از همه ما بود اما در زمان بیماری پدر و مادرمان او کسی بود که بیشتر از همه به آنها توجه و رسیدگی می‌کرد. وقتی مادر به دلیل بیماری باید هفته‌ای سه بار دیالیز می‌شد حمید رضا اگر در مأموریت‌های کاری هم بود آن را رها می‌کرد و مادر را به بیمارستان می‌برد و پس از آن دوباره به محل کار بازمی گشت و به همین دلیل گاهی در محیط کار با مشکل مواجه می‌شد.

حمیدرضا عاشق خبرنگاری بود و می‌گفت ما خبرنگاران واسطه مستقیم مردم و مسئولان هستیم و باید مشکلات مردم را به مسئولان منتقل کنیم. از نوجوانی وقتی فعالیت گزارشگران و خبرنگاران را از تلویزیون می‌دید به این شغل علاقه‌مند شد. یکی از برادرهای ما سال‌هاست که در یکی از مدیریت‌های سازمان صدا و سیما فعالیت می‌کند و هربار از جاذبه‌های خبرنگاری برای حمیدرضا می‌گفت او بیشتر به این حرفه علاقه‌مند می‌شد. سرانجام با تلاش زیاد وارد باشگاه خبرنگاران جوان شد و همزمان نیز در رشته ارتباطات دانشگاه آزاد مشغول تحصیل شد. پس از مدتی حمیدرضا فعالیت خود را در بخش انرژی در شبکه خبر ادامه داد و گزارش‌های مربوط به وزرات نیرو و سد‌سازی و همچنین طرح‌های آب و نیروگاه‌های برق را تهیه می‌کرد. با وجود آنکه بخوبی حقوق مردم را در این حوزه از مسئولان پیگیری می‌کرد اما هیچگاه سعی نمی‌کرد تا مچگیری کند.

برادر حمیدرضا از آخرین سفر زندگی او و پرواز در سرزمین وحی گفت و ادامه داد: حمیدرضا زندگی مشترکش را در کنارخانه خدا آغاز کرد و از کنار خانه خدا به دیدار معبود رفت. سال 93 وقتی برای اعزام خبرنگاران شبکه خبر به مکه قرعه کشی انجام شد نام حمیدرضا از این قرعه کشی بیرون آمد اما شخص دیگری را برای این مأموریت اعزام کردند. حمیدرضا از اینکه از این سفر معنوی بازمانده بود خیلی ناراحت بود تا اینکه سال گذشته وقتی قرار شد برای انتخاب خبرنگار اعزامی به سرزمین وحی قرعه‌کشی انجام شود مدیر شبکه خبر نیز از حمیدرضا خواست تا درصورت آمادگی به این مأموریت برود. با وجود آنکه این دومین باری بود که به حج تمتع می‌رفت اما این بار برق خاصی در نگاهش بود. بعد از مرگ پدر و مادرمان در هر فرصتی به مزار آنها می‌رفت و ساعت ها با آنها درددل می‌کرد.

روزی که قرار بود همراه با مسئولان سازمان حج به عربستان اعزام شود از آنجایی که برادر بزرگتر او بودم تصمیم گرفتم به جای پدر و مادرمان او را بدرقه کنم. وقتی به سازمان حج رفتم متوجه شدم حمیدرضا نیست. کسی از او خبر نداشت. با تلفن همراهش تماس گرفتم. از صدایش متوجه شدم گریه کرده است. می‌گفت در بهشت زهرا(س) هستم و آمده‌ام که از پدر و مادرمان حلالیت بگیرم و از آنها بخواهم مرا دعا کنند. این آخرین مکالمه ما در ایران بود. لحظه خداحافظی در فرودگاه به سختی توانست از دختر سه ساله‌اش مه سیما جدا شود. بارها او را در آغوش گرفت و اشک ریخت. یکی از همراهان او از حمیدرضا خواست تا مه سیما را به خدا بسپارد و قبل از بسته شدن درهای هواپیما سوار شود. حمیدرضا رفت و به آرزویش که شهادت بود رسید. روز دوم مهرماه با تماس برادرانم از فاجعه منا باخبر شدیم. حمیدرضا چند روز قبل از حادثه تلفن هوشمندی خریده بود تا اگر اجازه تهیه گزارش و تصویربرداری به فیلمبرداران صدا و سیماداده نشد بتواند با استفاده از این گوشی گزارش تهیه کرده و آن را به تهران ارسال کند.

بعد از فاجعه منا تلفن حمیدرضا خاموش بود و هیچ اطلاعی از او نداشتیم. خبرهای ضد و نقیض زیادی به ما می‌رسید. می‌گفتنداو توسط مأموران سعودی دستگیر شده و در زندان است. دبیر شورای امنیت ملی به ما اطمینان داد اگر حمیدرضا بازداشت شده باشد به هر شکل ممکن او را آزاد خواهند کرد. بعد از دو هفته پیکر برادرم در یکی از سردخانه‌های مکه پیدا و به تهران منتقل شد. شناسایی پیکر حمیدرضا بسیار سخت بود زیرا اکثر پیکرهای شهدای منا متلاشی شده بودند. با نشانه‌هایی که از عمل آپاندیس و طحال او داشتیم پیکر حمیدرضا را شناسایی کردیم. برادرم در محرم به دنیا آمده بود و تقدیر الهی برای او این گونه رقم خورد که تشنه لب و در ایام محرم به خاک سپرده شود.

پرواز عاشقانه

بیش از 11 ماه است که برای مه سیما قصه سفر بی‌بازگشت پدر را هر شب می‌خواند. سفری که با دلتنگی آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد. مه سیما این روزها می‌داند که پدرش خبرنگار وظیفه‌شناسی بود که در سرزمین وحی و در کنار خانه خدا به شهادت رسید. هربار تصویر خانه خدا را می‌بیند در میان حاجیان سفیدپوش به دنبال چهره‌ای آشنا می‌گردد.

زهرا شعبانی همسر شهید حمیدرضا حسینی این روزها با خاطرات شیرین 17 مرداد سال‌های گذشته زندگی می‌کند. روزهایی که وقتی همسرش به خانه بازمی گشت همراه با مه سیما برای او جشن می‌گرفتند. او با بیان اینکه حمیدرضا عاشق خبرنگاری بود، گفت: با وجود همه مشکلاتی که این شغل داشت و حتی پیشنهادهای شغلی دیگری که به او شده بود اما  خبرنگاری را انتخاب کرد زیرا معتقد بود باید انسان کاری را که انجام می‌دهد همراه با عشق باشد.

زهرا شعبانی با یادآوری روزی که زندگی مشترک شان را کنار خانه خدا آغاز کردند، گفت: در سفر کربلا با خانواده حمیدرضا آشنا شدم و سال 86 بعد از خواستگاری آنها صیغه عقدمان در قم توسط آیت‌الله مکارم خوانده شد و تصمیم داشتیم جشن عروسی را در تهران برگزار کنیم. قرار بر این بود که مرداد 86 عروسی‌مان باشد اما آن سال پدربزرگ و عمه‌ام به مکه سفر کردند. برنامه جشن عروسی‌مان دو هفته بعد از بازگشت پدربزرگ و عمه‌ام از سفر  مکه بود اما پدربزرگم در مسجدالحرام دعوت حق را لبیک گفت و در سرزمین وحی به خاک سپرده شد. آن روزها بر ما خیلی سخت گذشت. پدرم سال‌ها قبل برای من و خودش فیش حج تهیه کرده بود. بعد از مرگ پدربزرگ یک روز من و حمیدرضا را به دفترخانه برد و فیش حج خودش را به من واگذار کرد و من هم فیش خودم را به حمیدرضا دادم و به این ترتیب هردو مسافر خانه وحی شدیم. لحظات به یادماندنی را در این سفر تجربه کردیم. در مدینه ایرانی‌هایی که در کاروان ما بودند وقتی از موضوع باخبر شدند در هتل محل اقامت برای ما جشن گرفتند و به این ترتیب زندگی مشترک‌مان را در سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س) در سرزمین وحی آغاز کردیم. جای خالی مادرم را در آن لحظات بخوبی احساس می‌کردم. مادرم در زمان جنگ امدادگر بود و در سردشت بر اثر بمباران شیمیایی دشمن مجروح شد و سال 72 نیز به شهادت رسید.

وی ادامه داد: حمیدرضا در همه گزارش‌هایی که تهیه می‌کرد مشکلات مردم را در نظر داشت. وقتی برای تهیه گزارش به مناطق محروم می‌رفت با اقامت در هتل مخالف بود و می‌گفت وقتی مردم این منطقه در محرومیت زندگی می‌کنند چرا باید به هتل برویم. امید به زندگی در او موج می‌زد و عاشقانه مه سیما را دوست داشت. هیچگاه به مأموریت‌های طولانی نمی‌رفت زیرا طاقت دوری از ما را نداشت اما وقتی برای مأموریت تهیه گزارش از سفر حج انتخاب شد به او گفتم این بار با دفعات قبل فرق می‌کند و مقصد خانه خداست. در مدینه و مکه باهم از طریق تلفن در ارتباط بودیم و او از رفتار بد سعودی‌ها با حجاج ایرانی بسیار ناراحت بود. شب قبل از حادثه وقتی از عرفات به منا آمدند برای او نوشتم تو اکنون پاکی، حجت قبول حاجی. این آخرین باری بود که با او در ارتباط بودم. یکی از کسانی که در لحظه شهادت کنار حمیدرضا بود برای ما گفت وقتی موج اول جمعیت را زمینگیر کرد همه تلاش می‌کردند تا با رفتن روی یکدیگر خودشان را به بالای نرده‌ها برسانند اما حمیدرضا قبول نکرد و گفت نباید برای نجات خودمان جان دیگران را به خطر بیندازیم. پیکر همسرم بعد از دو هفته در یکی از سردخانه‌ها پیدا شد و او در حالی که تشنه لب بود به دیدار معبود رفت.

روز خبرنگار جای او خیلی خالی است. او حیات ابدی پیدا کرد و ما ازاین توفیق محروم شدیم. می‌خواهم روز خبرنگار را به همه تلاشگران عرصه اطلاع‌رسانی تبریک بگویم و از همه خبرنگاران خواهش می‌کنم اجازه ندهند فاجعه منا فراموش شود.

/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *