مهسا، کودکی با معلولیت ذهنی و سرطان/ دشواری‌های زندگی که با رفتن به حرم امام رضا(ع) فراموش می‌شوند

8:56 - 17 مهر 1395
کد خبر: ۲۲۹۸۹۴
هیچ گاه نتوانسته طعم کودکی را به درستی بچشد زیرا از بدو تولد مشکلاتی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته که کودکی کردن را برایش دشوار کرده است.
به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، 10 سال و چند ماه از خداوند عمر گرفته و امروز به نامش نامگذاری شده است. او هنوز کودک است و در اوج کودکی، سختی هایی را پشت سر گذاشته که شاید تحمل آن برای هر فرد بزرگسالی نیز دشوار باشد.

مهسا، هیچ گاه طعم داشتن پدر را نچشیده و از زمانی که چند روزه بوده، پدر خانه را ترک کرده است.

او یک معلول ذهنی است. معلول ذهنی که به سرطان خون نیز مبتلا است. مادرش می گوید خواست خدا است که مهسا از بدو تولد با مشکلات زیادی مواجه بوده است. خدا می خواهد با بیماری مهسا من را امتحان کند و من هیچ گاه از نگهداری او خسته نشده ام.

خانه شان در محله "مهر مادری" واقع شده است، محله ای که انتهای خیابان خواجه ربیع مشهد است.

برای رسیدن به خانه آنها باید از کوچه ای باریک عبو کرد. به پلاک 130 که می رسیم با دری نیمه باز مواجه می شویم. پسر بچه ای که برای رفتن به مدرسه به تازگی موهای خود را بیش از حد معمول کوتاه کرده، به استقبال ما می آید. پشت سر او، دخترکی است که با نگاه اول می توان معلولیت را در چهره او تشخیص داد. خانه شان یک اتاق خواب دارد که چندان مرتب نیست و وسایل بچه ها دور تا دور اتاق را پر کرده است.


برای بررسی وضعیت خانواده جعفرزاده که از مددجویان کمیته امداد امام خمینی (ره) هستند، راهی خانه آنها می شویم تا گپ و گفتی با مادر مهسا و جواد که به عنوان زن سرپرست خانوار تحت حمایت کمیته امداد قرار گرفته است، داشته باشیم.

مادر، چادر طوسی رنگی که گل های درشت سفید و مشکی دارد را به تن کرده است. دار قالی او گوشه خانه خودنمایی می کند. یک طرف دار، نخ مشکی رنگ آویزان شده و سوی دیگر آن، نخ کرم رنگی دیده می شود. نیمی از قالی که خوش نقشه نیز به نظر می رسد، بافته شده است.

مادر به تعریف قصه زندگی پرفراز و نشیب خود می پردازد و به خبرنگار گروه جامعه می گوید: 10 سال پیش زمانی که جواد دو ساله بود و مهسا کمتر از یک سال داشت از همسرم طلاق گرفتم. پدر فرزندانم اعتیاد داشت و هر روز مرا کتک می زد. این شد که تصمیم گرفتم از او جدا شوم و فرزندانم را به تنهایی بزرگ کنم.

وی می افزاید: تمام سال ها، هم برای فرزندانم پدر بودم و هم مادر. نه جواد و نه مهسا تصویری از پدر خود در ذهنشان ندارند و او نیز هیچ گاه نخواسته که به دیدن آنها بیاید.

مادر به بیماری مهسا اشاره می کند و می گوید: دوران بارداری بسیار دشواری داشتم و برای اینکه بتوانم سختی های زندگی با همسرم را تحمل کنم، قرص آرامبخش مصرف می کردم. همین موضوع نیز سبب شد مهسا با معلولیت ذهنی متولد شود.

وی می افزاید: مهسا چند روزه بود که از همسرم جدا شدم و با 2 کودک، بار زندگی را به دوش کشیدم.

این مددجوی کمیته امداد در خصوص نحوه پذیرش خود در امداد می گوید: به عنوان زن سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد قرار گرفتم و اکنون علاوه بر خدماتی که از این نهاد حمایتی دریافت می کنم، فرزندانم نیز هر کدام چند حامی دارند که ماهیانه از آن طریق نیز مبالغی به حساب مهسا و جواد واریز می شود.

وی می افزاید: هر ماه از کمیته امداد مستمری دریافت می کنم و هزینه های درمان مهسا نیز از طریق امداد پرداخت می شود. اما بیمه من،‌ بیمه زنان قالیباف است و برای حفظ این بیمه، مجبور هستم با تمام سختی هایی که دارم، بافتن قالی را رها نکنم.

این مدد جوی کمیته امداد امام خمینی (ره) ابتلای مهسا به بیماری سرطان را اصلی ترین مشکل حال حاضر خانواده می داند و می گوید: متاسفانه مدتی است که متوجه ابتلای مهسا به بیماری سرطان خون شده ایم و او مرتب باید شیمی درمانی شود. با این شرایط مهسا همیشه لبخند بر لب داشته و تنها کافی است یک دوربین عکاسی و یا تلفن همراهی که مجهز به دوربین باشد دست او دهید. به طور کلی بیماری و دردهایش را فراموش می کند.

در میان صحبت های مادر، جواد پسر 12 ساله خانواده که اکنون ادعا می کند به جای پدر امور زندگی را هدایت می کند، به خبرنگار میزان می گوید: بیماری مهسا جدی است و هر ماه باید به پزشک مراجعه کند. بسیاری از مواقع مادرم شبها برای بیماری مهسا و وضعیت او تا صبح گریه می کند و می ترسد که او را از دست دهد.

جواد، امام رضا (ع) را تنها پناه خانواده 3 نفره شان می داند و می گوید: وقتی متوجه شدیم مهسا بیمار است با مادرم به حرم امام رضا (ع) رفتیم. من شفای او را از امام رضا خواسته ام و یقین دارم که حال مهسا خوب می شود. همیشه وقتی به حرم می رویم، سختی های زندگی مان یادمان می رود، می دانم که این بار نیز با شفای مهسا، فراموش می کنیم که در این چند سال، چقدر سختی پشت سر گذاشته ایم.

وقتی از او سوال می کنم که آرزویت چیست؟ در جواب می گوید: آرزوی اول من شفای کامل مهسا است. بعد از آن از امام رضا (ع) خواسته ام آنقدر به مادرم پول دهد که او بتواند برایم یک کامپیوتر بخرد.

گوشه ای از خانه، مهسا با لبخندی بر لب با عروسک خود بازی می کند. بنابر مدارک پزشکی موجود، مهسا علاوه بر معلولیت ذهنی که دارد به علت شرایط دشوار خانواده، با مشکل اعصاب نیز مواجه بوده و به سرطان خون نیز مبتلا است.

او با تمام کودکی اش، شیشه شیری را به دست گرفته و در حال خواباندن خرگوش پلیشی است که از بچه همسایه به او رسیده است. اکنون تمام کودکی مهسا در خانه 40 متری استیجاری خلاصه می شود. خانه ای که جواد و مادر آرزو دارند مهسا در آنجا شفایش را از امام رضا (ع) بگیرد.

انتهای پیام/



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *