معضلات بنیادین در نظام اجتماعی و فرهنگی دلیل اصلی ضرب و شتم دانش آموزان در مدارس

8:34 - 27 دی 1396
کد خبر: ۳۸۷۶۶۱
هر از چندگاهی خبری مبنی بر ضرب و شتم یک دانش آموز در مدارس منتشر می شود. این اتفاقات را می توان ناشی از معضلات بنیادین در نظام اجتماعی و فرهنگی کشور به حساب آورد.

دانش آموز به گزارش گروه جامعه ، سازمان بهزیستی هر سال آمار مرتبط با کودک آزاری را اعلام می کند. این مورد را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ آیا کودک آزاری صرفا به این معناست که یک انسان زیر ۱۵ سال توسط فردی مورد آسیب فیزیکی قرار گیرد؟ آیا وقتی یک کودک یا نوجوان مورد آسیب فیزیکی یا همان تنبیه بدنی قرار می‌گیرد ماجرا همین جا تمام می‌شود؟

بیایید از کمی عقب‌تر به این مساله نگاه کنیم، یک زوج جوان را در نظر بگیرید که بعد از یک تا سه سال از زندگی مشترک و اطمینان از دوام این رابطه تصمیم به بچه دار شدن می‌گیرند، البته این تصور یک تصور ایده‌آل است چرا که به علت فقدان آموزش‌های لازم پیش از ازدواج خیلی از کودکانی که پای به این دنیا می‌گذارند قبل از اثبات دوام رابطه برای زوجین، به زندگی دعوت می‌شوند.

حال با در نظر گرفتن هر دوی این شرایط، آیا آموزش‌های لازم در زمینه نحوه آموزش و رشد کودک، چه از نظر عاطفی و چه از نظر سایر فاکتور‌های دیگر که شامل رشد جسمی، روحی و مساله مهم بلوغ می‌شود، به والدین داده شده است؟

پاسخ این سوال مشخص است، ولی مساله دردناک‌تر اینجاست که در اکثر موارد نه از طرف والدین و نه از طرف سازمان‌های مسئول هیچ گونه سخت‌گیری و در واقع هیچ قانونی مورد توجه قرار نمی‌گیرد و با پای گذاشتن کودک به زندگی، نقطه صفر مشکلات والدین، جامعه و از همه مهم‌تر خود کودک شکل می‌گیرد.

کمی پیش‌تر بیاییم، کودک ما به هر شکل متولد شده و دوره اولیه رشد و نمو را در بستر خانواده پشت سر گذاشته و به اولین مراحل فضا‌های اجتماعی قدم می‌گذارد. مهد کودک، پیش دبستانی و مدرسه.

اگر وارد تحلیل جداگانه این فضا‌ها بشویم باید از مهدکودک شروع کنیم. در واقع فلسفه مهد کودک در کشور ما نگهداری از کودک در زمانی است که والدین توانایی نگهداری از کودک را به دلایل مختلف ندارند. در این مرحله کودک با سایر کودکان وارد مراوده می‌شود و صرفا یک نفر تحت عنوان مربی مسئول نگهداری و مراقبت از کودکان در این مدت است و آموزش خاصی به کودک ارائه نمی‌شود. تقریبا می‌توان گفت که دغدغه اصلی والدین نیز در این مدت این است که کودک‌شان از نظر جسمی سالم بماند و خطری دلبندشان را تهدید نکند.

اما پس از گذشت این مرحله، کودک وارد فضای آموزشی اصلی خود می‌شود، مدرسه. شاید به تعبیری بتوان گفت که والدین این انتظار را از مدرسه دارند که تمامی کمبود‌هایی که کودک از نظر آموزش‌های مختلف در بستر خانواده داشته است، در بستر مدرسه مرتفع شود.

حال به سوال اصلی می‌رسیم. آیا این فضا در کشور ما یک فضای حرفه‌ای است؟ آیا افرادی که در این فضا فعالیت می‌کنند، تمامی آموزش‌های لازم را در زمینه نحوه برخورد و آموزش‌های مورد نیاز کودک دیده‌اند؟ البته مدارس نیز انواع مختلف دارند، مدارس دولتی که در واقع به نمایندگی از دولت مسئولیت اصلی آموزش و پرورش کودکان را دارند، نیازمند حرفه‌ای‌ترین نیرو‌ها در زمینه آموزش کودکان هستند. مدیریت، معاون و از همه مهم‌تر دبیران مدارس دولتی، باید آموزش دیده‌ترین و به عبارتی حرفه‌ای‌ترین نیرو‌های آموزشی یک جامعه باشند.

حال وارد فضای مدارس غیردولتی می‌شویم، شما هم بهتر از من می‌دانید که تاسیس یک مدرسه غیردولتی در کشور ما، فارغ از هر توانمندی و قابلیت خاص، نیازمند منابع مالی بالاست و صرفا با داشتن منابع مالی مورد توجه و همچنین علاقمندی به فعالیت در حوزه آموزش، می‌توانیم بخشی از آموزش کودکان را بر عهده بگیریم.

حال نیرو‌هایی که در این مدارس به کار گرفته می‌شوند جدای از هزینه‌های گزافی که دریافت می‌شود، چقدر توانمند و کاربلد هستند باز جای بحث و بررسی فراوان است.

اما بیاییم نگاهی به نوع برخورد این دو فضای آموزشی با کودکان تحت آموزش خود داشته باشیم. در مدارس غیردولتی به این دلیل که والدین هزینه‌های سنگینی برای تحصیل کودک پرداخت می‌کنند، مدارس خود را در قبال نحوه برخورد با کودکان مسئول می‌دانند، چرا که هرگونه رفتار غلط و نابهنجار با کودکان این مدارس موجب بازخواست کادر مدرسه توسط والدین خواهد شد و حتی در مواردی به شکایت از مدارس توسط والدین و در نهایت به تغییر مدرسه کودک می‌انجامد، پس کادر این مدارس در واقع به دلیل مشتری مداری هم که شده سعی می‌کنند بهترین نوع برخورد را با کودکان اتخاذ کنند.

اما در مدارس دولتی این مساله به گونه دیگری است. در این مدارس، چون والدین کودک هزینه‌ای برای تحصیل کودک پرداخت نمی‌کنند، در مواردی شاهد هرگونه برخورد با کودکان در این مدارس هستیم، چرا که کادر مدرسه در برخی موارد مسئولیتی در قبال نحوه برخورد با کودک بر دوش خود نمی‌بینند.

اینکه ما هر از چند گاهی با پدیده برخورد فیزیکی یا تنبیه بدنی کودکان در مدارس دولتی توسط معلم یا یکی دیگر از عوامل مدرسه مواجه می‌شویم، ریشه در معضلات بنیادین نظام اجتماعی و فرهنگی ما دارد.

این که کادر مدارس دولتی که مسئول آموزش‌های مختلف کودکان از سن هفت سالگی هستند، آیا خودشان پیش از این که این منصب مهم را تصاحب کنند آموزش‌های لازم در این حوزه را به طور کامل دریافت کرده‌اند یا خیر، این که این افراد از نظر روحی و روانی و معیشتی در چه شرایطی قرار دارند و چندین فاکتور مهم دیگر، کار را به جایی می‌کشاند که این افراد در برخورد با یک کودک، متوسل به برخورد فیزیکی با وی به اشکال مخلف می‌شوند.

شاید در گذشته این ضرب‌المثل که چوب معلم گل است توجیه کننده این مدل برخورد‌ها بود، اما در عصر حاضر و با یک نگاه اجمالی به تغییرات اساسی بنیان خانواده، می‌توان دریافت که با تغییرات ریشه‌ای در نحوه برخورد و تربیت کودکان در جامعه، این گونه رفتار با کودکان از مدت‌ها پیش منسوخ شده است.

در جامعه فعلی ما، اگر کودکی مورد برخورد فیزیکی و تنبیه بدنی قرار بگیرد، قطعا تاثیرات جبران ناپذیر سنگینی برای وی در پی خواهد داشت. اگر بخواهیم نگاهی به اتفاقی که در مدرسه فاریابی جیرفت رخ داد بیندازیم، خواهیم دید که نحوه برخورد فیزیکی که با کودک انجام شده، در حد یک جنایت بزرگ بشری است. 

با یک نگاه به صورت این کودک می‌توان فهمید که ضارب، هیچ ابایی از ضرب و شتم یک انسان ندارد و چنان خشم فروخفته‌ای در رفتار وی متجلی شده است که این واقعه را می‌توان در سطح یک جنایت آشکار مورد بررسی قرار داد.

اگر به نحوه برخورد با ضارب بنگریم، متوجه می‌شویم که طبق اخبار صادره وی صرفا از مدیریت این مدرسه عزل شده است. طبق قانون جزا، هرگونه آسیب در ناحیه صورت، فرد ضارب را مشمول پرداخت دیه سنگینی می‌کند و مدعی‌العموم نیز برای وی قرار بازداشت صادر خواهد کرد و تا زمانی که رضایت زیان دیده گرفته نشود وی در بازداشت قانونی خواهد ماند.

آیا در این واقعه با ضارب برخورد قضایی صورت گرفته است؟ در آخر یک بار دیگر به صورت این کودک نگاه کنیم، همینطور که بار‌ها گفته شد، زیان دیده فقط یک کودک است، اگر در نظر بگیریم که این فرد سنگین‌ترین و نابخشودنی‌ترین قانون شکنی را نیز در مدرسه انجام داده باشد، آیا واقعا لایق همچین برخورد سنگینی بوده است؟ آیا این کودک فقط مورد آسیب جسمی قرار گرفته و با گذشت مدتی، زخم‌های حاصل بهبود یافته و به زندگی عادی باز خواهد گشت یا تاثیرات روانی این اتفاق دردناک تا پایان عمر وی را ترک نخواهند کرد؟

این‌ها سوالاتی است که همگی باید برای یافتن پاسخی صحیح و مناسب برای آن‌ها تلاش کنیم تا شاید با رسیدن به پاسخ و در پی آن یافتن راهکاری صحیح برای مقابله با این وقایع، شاید بتواینم آینده روشنی برای کودکان این سرزمین متصور باشیم. 

حامد نخجوانی

فعال اجتماعی 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *