تهران در استقبال بهار/پایتخت درقرق حاجی فیروز‌ها

8:00 - 28 اسفند 1397
کد خبر: ۵۰۳۸۰۰
روز‌های پایانی سال شهری بزرگی مثل تهران حال و هوای دیگری دارد. مردم رفت و آمدشان بیشتر است و انگار همه آدم‌های شهر کلی کار نکرده دارند که باید تا قبل از سال تحویل همه کار‌ها را انجام بدهند. ترافیک، دست فروش ها، مغازه‌هایی با تبلیغات تخفیفی اشان. شما همراه خبرنگار میزان در یکی از روز‌های پایانی سال همراه شوید و گشتی در خیابان‌های شلوغ تهران در آخرین روز‌های سال ۹۷ بزنید.

به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، از ساعت‌های اولیه روز که گذرتان به خیابان‌های تهران بیافتد حال وهوای عید را به خوبی حس می‌کنید، امسال هم مثل سال‌های قبل با همه مشکلات اقتصادی که گریبانگیر مردم شده بود با این حال هنوز مردم برای خرید عید شور وشوق دارند. این روز‌ها دستفروش‌های پایتخت جدای از دیگر اوقات سال رنگ و روی دیگری به شهر بخشیده اند. «شب عیدی دست خالی خونه نرو، آجیل ببرجلو مهمون‌ها پز بده»، شعر نویی است که پسر جوان پای بساط آجیل فروشی اش می‌گوید. «خانم‌ها و آقایان دیگر نگران خرید لباس‌های عید برای فرزندان خود نباشید، اینجا درست همینجا می‌توانید بهترین لباس‌های مارک را برای فرزندان خود خریداری کنید.» این جملات را هم مرد دیگری که بساط لباس‌های کودکانه اش را کمی بالاتر پهن کرده می‌گوید.

دیوار رنگ می‌زنند و می‌خندند

آخر‌های سال همه چیز رنگ نو به خود می‌گیرد، حتی دیوار‌های شهر. در هرخیابان چند دختر و پسر جوان را می‌بینید که قلم به دست در حال رنگ دیوار‌های شهر هستند. کمی بالاتر از میدان، ولی عصر (عج)، در میانه خیابان بزرگ، ولی عصر (عج) دو دختر و یک پسرجوان به دور از هیاهویی که پشت سرشان است و آدم‌هایی که عجله دارند آرام درحال نقاشی کردن دیوار هستند.

پسر جوان می‌گوید:نقاشی کردن و رنگ زدن روح آدم را صیقل می‌دهد، کارم را دوست دارم و اوج لذتی که از کار کردن می‌برم همان زمانی است که کار تمام می‌شود و اثر کارمان را می‌بینیم.

دانشجوی هنر هستند، نقاشی می‌خوانند. دختر‌ها که سخت مشغول کار هستند و وقتی برای صحبت کردن ندارند، زیاد هم قصد نداریم وقتشان را بگیریم باید هرچه سریعتر گل‌های باقی مانده روی دیوار را رنگ آمیزی کنند.

حاجی فیروزها

اما المان‌های اصلی شهر در روز‌های پایانی سال حاجی فیروز‌ها هستند، همان آدم‌های که لباس قرمز به تن دارند و صورت هایشان را سیاه کرده اند. همان‌هایی که چراغ‌های قرمز این روز‌ها برایشان هم آب شده  است و هم نان.

تهران در استقبال بهار/پایتخت درقرق حاجی فیروز‌ها

پیدا کردنشان کار سختی نیست، هرکجا که چراغ قرمزی وجود دارد پاتوق حاجی فیروزهاست. سر تخت طاووس، یکی از هزاران مکانی است که این روز‌ها به محل دور همی حاجی فیروز‌ها تبدیل شده است.

حاجی فیروز، بنا بر تاریخ ثبت شده، حکایت نوروز و آداب و رسوم آن قدمتی بیش از ۳ هزار ساله  در ایران باستان دارد  صورت و دستان سیاه شده این راویان نوروز حکایت از روسیاهی زمستان در برابر شکوفه‌های سرخ و سپید بهار طبیعت دارند. نماد آن شکوفه‌ها را نیز در لباس سرخ رنگ حاجی فیروز‌ها و شال یا کمربند سپید آنان می‌توان مشاهده کرد.

اما چند سالی است که روایت حاجی فیروز‌ها روایت روسیاهی زمستان و آمدن بهار نیست، حکایت آدم‌هایی است که از شخصیت با حرکات موزونی که به بدنشان می‌دهند پول در می‌آورند.

لباس هایشان که انصافا رنگ قرمزش را از لباس حاجی فیروز اصلی گرفته است . انگار فقط قرمز بودن لباس ملاک است. به چشم دیدم یکی از حاجی فیروز‌های پشت چراغ قرمز لباس قرمز منچستریونایتد به تن داشت و یک شلوارگرم کن قرمز. این جوان را با این شکل و شمایل در زمانی دیدم که چراغ سبز شده بود، اما راه یک خودرو را که زن جوانی پشت فرمان نشش بود بسته بود. می‌رقصید و هرازگاهی یک لبخند می‌زد. اما هیچ کدام از تلاش هایش به نتیجه نرسید و سهمش فقط بوق‌های پیاپی راننده بود. آخر سر هم با قیافه‌ای در هم از مقابل خودرو کنار رفت وبا دست به راننده اشاره کرد لااقل پول ناهار به من می‌دادی.

تهران در استقبال بهار/پایتخت درقرق حاجی فیروز‌ها

از آنجایی که شاهد همه این ماجرا‌ها بودم به طرف پسر جوان رفتم. حالش را که پرسیدم گفت: حال دلم مثل صورت سیاهم، سیاه است. کاسبی نیست، پارسال بهتر بود. البته دست هم در کار ما زیاد شده. اسمش حمید است، گویا امروز زیاد حال و حوصله کار نداشته، این موضوع را می‌توان از کم سیاه بودن صورتش متوجه شد.

حمید می‌گوید:چندسال پیش که با پسرعموهایم حاجی فیروز می شدیم کار و کاسبی  خوب بود، روزی ۳۰۰ یا ۴۰۰ هزار تومان هم کار می‌کردیم، اما خب امسال کار و کاسبی زیاد خوب نیست، تقریبا از ساعت یازده صبح می‌آییم تا ۱۲ و یک شب کار می‌کنیم.

وی  ادامه می‌دهد:با کسر پول غذا و کرایه راه حدودا ۱۵۰ و یا بترکاند ۲۰۰ هزار تومان درآمد داریم، اما خب فقط چند روز است خیلی خوش شانس باشیم یک یا دومیلیون در بیاوریم.

اما این فقط حمید نیست که در نقش یک حاجی فیروز حرف برای گفتن دارد. چند چهار راه بالاتر مردی سن و سال دار ایستاده. اسمش تیمور است، شش سر عائله دارد ونزدیک عید که می‌شود یکی از لباس‌های قرمز رنگ همسرش را می‌پوشد، واکس به صورت می‌زند. دست پسرش غلام رضا را می‌گیرد از ظهر به خیابان می‌آیند.

تیمور کمی بیشتر برای حاجی فیروز ارزش قائل است، زمانی که دارد شعر
(ارباب خودم، سامبولی بلیکم!
حاجی فیروز‌های سرگردان این روز‌ها زیادند، آنقدر زیاد که تقریبا هرجا بروی این آواز را می‌شنوی که:
ارباب خودم، «سامبولی بلیکم»!
ارباب خودم، سرِتو بالا کن!
ارباب خودم، لطفی به ما کن.
ارباب خودم، به من نیگا کن!
ارباب خودم، بزبز قندی.
ارباب خودم، چرا نمی‌خندی؟» را پشت چراغ و درمیان خودور‌های متوقف شده می‌خواند صدایش را خش دار می‌کند.)

او می‌گوید:قبلا کارگر ساختمانی بودم، اما حالا چند سالی است که جانی برای کار‌های سخت ندارم، در ایام سال سرچهارراه می‌ایستم و شاید یک نفر بیاید برای کارگری مرا به ساختمانی ببرد. هرکاری هم باشد می‌کنم از تمیز کردن خانه تا خالی کردن ماشین پر از آجر. عید هم که می‌شود حاجی فیروز می‌شوم. هرچه هم که در می‌آورم همینجا از همین دست فروش‌ها لباس و کفش برای سه دختر و دو پسرم می‌خرم. پولی هم می‌گذارم کنار تا الااقل در عید دستم خالی نباشد و برای خانه چیزی بخرم جلوی مهمان بگذارم.

تیمور ادامه می‌دهد:روز‌های اول که حاجی فیروز شده بودم خجالت می‌کشیدم، اما حالا عادت کرده ام، کارکردن عار نیست، بیکاری عار است.

تهران با همه شلوغی هایش حالا خلوت تر شده و سال ۹۸ از راه می‌رسد.

گزارش از جعفر پاکزاد



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *