فرار امارات، فرهنگِ ما/ سیاست؛ تدبیر یا تنبیه؟ / به بسته فرانسه چه پاسخی بدهیم؟

10:25 - 20 تير 1398
کد خبر: ۵۳۲۴۰۰
فرار امارات، فرهنگِ ما، سیاست؛ تدبیر یا تنبیه؟، به بسته فرانسه چه پاسخی بدهیم؟، شکست دولت یا شکست بازار؟ و ... گزیده‌ای از سرمقاله و یادداشت‌های امروز است.

فرار امارات، فرهنگِ ما/ سیاست؛ تدبیر یا تنبیه؟ / به بسته فرانسه چه پاسخی بدهیم؟به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، فرار امارات، فرهنگِ ما، سیاست؛ تدبیر یا تنبیه؟، به بسته فرانسه چه پاسخی بدهیم؟، شکست دولت یا شکست بازار؟ و ... گزیده‌ای از سرمقاله و یادداشت‌های امروز است که در ادامه می‌خوانید.

 

• روزنامه حمایت یادداشتی با تیتر «فرار امارات» منتشر کرده که به این شرح است:
با گذشت بیش از چهار سال از تهاجم وحشیانه ائتلاف خون‌ریز تحت رهبری عربستان به یمن، اتفاقات مهمی که پیش‌ازاین زمینه آن‌ها فراهم‌شده بود، اکنون به مرحله عمل رسیده، چراکه این کشور کوچک به‌واقع، به «ویتنام غرب آسیا» تبدیل‌شده است. چهارشنبه هفته پیش بود که امارات، بخشی از نیرو‌های خود را که در پایگاه نظامی «صرواح» در استان مأرب مستقر بودند، از این منطقه خارج کرد. پیش از آن نیز نیرو‌های اشغالگر اماراتی از عدن و بندر حدیده خارج‌شده بودند. امارات، شریک جرم اصلی آل سعود در جنگ یمن است و زمانی که ارتش و انصار الله حملات موشکی و پهپادی خود را به فرودگاه ابوظبی و اهداف حیاتی عربستان آغاز کردند، در محاسبات خود به‌صورت جدی تجدیدنظر نمود چراکه انتظار پاسخی به این قدرت و شدت را از یمنی‌ها نداشت. امارات به تسلیحات پیشرفته خود که از آمریکا خریداری کرده بود، فریفته شد و در این توهم بود که در معیت گاو شیرده منطقه می‌تواند با چند حمله ظرف حداکثر یک ماه، خاک یمن را به توبره بکشد؛ غافل از آنکه انصار الله و ارتش یمن، اکنون به قدرتی در حوزه فناوری پهپادی و شلیک موشک‌های نقطه زن دست‌یافته‌اند که حتی برخی از کشور‌ها نیز فاقد آن هستند. گفتنی است که حجم تجارت خارجی غیرنفتی امارات در سه‌ماهه اول سال میلادی جاری به حدود ۳۳۹ میلیارد درهم بالغ شده و به دلیل وابستگی اقتصاد این کشور به معاملات خارجی، این کشور اساساً توان تحمل درگیری نظامی را ندارد، لذا گوشمالی امارات توسط یمنی‌ها با هدف قرار دادن فرودگاه ابوظبی کافی بود که مجبور شوند از طریق مجاری مختلف به انصار الله پیام غلط کردن بفرستند! بر همین اساس بود که در دور جدید حملات برق‌آسا به فرودگاه‌های عربستان، امارات مستثنی شد تا تصمیم خود را عملی کند، هر چند که برای حفظ وجهه و آبروی خود دلایلی را مطرح کرد، اما اصل مطلب همان است که ذکر آن گذشت. اندکی پس از عقب‌نشینی نیرو‌های اماراتی از باتلاق یمن، «عبدالله عبدالخالق»، مشاور پیشین «محمد بن زاید»، ولیعهد ابوظبی طی یادداشتی توئیتری، این خبر را که برخی کشور‌ها و رسانه‌ها در آن تشکیک کرده بودند، تأیید کرد و سه علت را برای خروج – بخوانید فرار – اماراتی‌ها از این کشور برشمرد. «ادامه آتش‌بس در حدیده»، «آمادگی و شایستگی نیرو‌های حامی عبد ربه منصور هادی» و «کاهش عملیات نظامی در سال ۲۰۱۹»، سه دلیلی بودند که مشاور سابق بن زاید برای آبروداری ذکر کرده بود، درحالی‌که واقعیت‌های میدانی نشان می‌دهند که این سه دلیل در عمل اتفاق نیفتاده است. آتش‌بس منتج از نشست استکهلم بار‌ها از سوی ائتلاف عربی نقض شده و دولت رئیس‌جمهور مستعفی و فراری یمن هم از عِدّه و عُدّه لازم برخوردار نیست که بتواند با شایستگی و آمادگی از تصرفات محدودش دفاع کند. اما دلیل سوم جناب مشاور قابل‌توجه‌تر است! ائتلاف سعودی در آخرین ماه‌های سال گذشته میلادی هر چه در توان داشت برای تصرف شهر و بندر الحدیده بکار بست، اما هرچه بیشتر کوشید کمتر نتیجه گرفت. مقاومت جانانه یمنی‌ها بود که موجب شد نمایندگان ائتلاف شرورانه امارات- عربستان به توافق استکهلم برای برقراری آتش در حدیده تن دهند. علاوه بر این، انصار الله و ارتش یمن موفق شدند که عملیات‌های خیره‌کننده‌ای در ساقط کردن پهپاد‌ها و هواپیما‌های مهاجم به اجرا بگذراند و شرکت نفت آرامکو را هدف قرار دهند. همین نقاط قوت بود که بربر‌های سعودی – اماراتی را به لاک دفاعی فرو برد و موجب کاهش عملیات نظامی شد، لذا دلایل عقب‌نشینی را باید در مؤلفه‌هایی جستجو کرد که بن زاید را به تغییر در محاسبات جنگی وادار نموده است. بااین‌حال، موارد ذکرشده، تنها بخشی از واقعیت‌هایی است که امارات را به این نقطه رسانده و بخش دیگر آن، به درس گرفتن از کارنامه سیاه آل سعود بازمی‌گردد. جنایاتی که عربستان در شمال یمن مرتکب آن شده ازجمله کشتار ده‌ها هزار غیرنظامی اعم از کودکان و زنان، مسدود کردن راه ورود اقلام دارویی و بهداشتی به یمن، مرگ هزاران نفر به دلیل فقدان دارو و مراقبت‌های پزشکی و عاملیت مستقیم در بروز قحطی بی‌سابقه طی نیم‌قرن اخیر در این کشور، موجب اعتراضات جهانی به سبعیت آل سعود و کار را به جایی رسانده که بسیاری از کشور‌های مسلمان، وجاهت ریاض در تصدی جایگاه خدمت به حرمین شریفین را زیر سؤال برده و دست به تحریم حج زده‌اند. علاوه بر این، اعتراضات گسترده‌ای در کشور‌های غربی در سطح مردم، رسانه‌ها و سیاستمداران برخی دولت‌های قاره سبز علیه جنایات عربستان شکل گرفت و همزمانی آن با قتل «جمال خاشقجی»، روزنامه‌نگار منتقد سعودی، چهره‌ای ضدحقوق بشری علیه عربستان در سطح جهان شکل داد. امارات، اما مایل نیست که دچار چنین سرنوشتی در سطح بین‌المللی شود، چون تصویری که ابوظبی می‌خواهد از خود به جهان مخابره کند، کشوری پیشرو و مترقی است که قابلیت تبدیل‌شدن به قطب اقتصاد منطقه را دارد و چنانچه این ننگ حقوق بشری با ضربات دردناک انصار الله و ارتش یمن با هم ممزوج شوند، حیثیتی از آن باقی نخواهد ماند؛ لذا تصمیم گرفت در اقدامی که مورد استقبال مقاومت یمن نیز واقع شد، آهسته و بدون سر و صدا، جان خود را بردارد و از معرکه خارج شود. با این تصمیم، در واقع بن سلمان که این جنگ از پیش‌باخته را کلید زده و در رأس بزرگ‌ترین فاجعه انسانی قرار گرفته است، تنها رها می‌شود. علاوه بر این، خروج امارات از یمن، اختلافات ریاض و ابوظبی را آشکارتر می‌کند، به‌ویژه اینکه به‌تصریح مقامات امنیتی کشورمان، امارات پس از نوش جان کردن ضرب شست‌هایی که از یمنی‌ها دریافت کرد و اقتداری که از ایران در ساقط کردن پهپاد جاسوسی آمریکا دید، دیگر مایل نیست که در پازل آل سعود و واشنگتن بازی کند و امنیت و اقتصاد خود را فدای بازی با آتشی نماید که کاخ سفید و عربستان برافروخته است. اماراتی‌ها سامانه‌های پدافندی «تاد» و «پاتریوت» خود را از یمن به داخل کشور منتقل کرده‌اند و از طرفی به مقامات ایرانی پیغام داده‌اند که نمی‌خواهند هیزم شعله‌های تنش احتمالی آینده در منطقه بشوند. بر همین اساس و با عبرت‌آموزی از بلایی که بر سر عربستان از ناحیه جاه‌طلبی در جنگ یمن وارد شده، تصمیم به خروج نیروهایش گرفته و می‌کوشد که به دنیا این سیگنال را مخابره کند که حسابش از عربستان جداست. با ملاحظه موارد پیش‌گفته، بلایی که مقاومت یمن و رزمندگان سلحشور انصار الله بر سر متجاوزین نیابتی آمریکا و رژیم صهیونیستی آوردند، باید درس عبرتی برای جبهه عبری، عربی و غربی باشد تا در شرارت‌های آتی خود تجدیدنظر کرده و آینده هر نوع تجاوزی را در آینه احوالات این روز‌های امارات و عربستان ببینند.


• روزنامه کیهان سرمقاله با یادداشت «فرهنگِ ما»درج کرده که به این شرح است:
رضای پهلوی اولین شاه دست نشانده تاریخ ایران است که توانست بدون هر فرهیختگی یا جنگ و جسارتی و تنها با حمایت نفوذی‌ها و عوامل انگلیس و بعد از بی‌رمقی مردم و علما و روشنفکران در قتل‌عام نیمی از ایرانیان در نسل‌کشی انگلیسی، به قدرت برسد و پهلوی‌ها در این ننگ و انگلیس در این فضاحت منحصر به فرد هستند. با پادشاهی رضاشاه، روند تخریبی مبانی فرهنگی کشور شروع شد و پس از ظاهرسازی‌ها و زمینه‌سازی‌ها، در سال ۱۳۱۴، دمل چرکین رضاشاهی رسماً آغاز شد که اعتراض علما و مردم در تیرماه همان سال و انقلاب گوهرشاد، نمود اصلی آن گردید. در همه حکومت‌های راقی و پیشرفته، فرهنگ پسندیده و سنت‌های پذیرفته، سنگ بنای پیشرفت و مبنای تمدن است، ولی در ایران، رضاشاه آن‌را به آتش کشید. اصلاً مهم‌ترین دلیل اسلام آوردن ایرانیان همین است که مردم تازگی و توانایی دین مبین را رشد و پیشرفت فرهنگشان دیدند. دیدند که این دین در رگ‌های فسرده و فشرده فرهنگ و عقل و حکمتشان خون دوانید و اضافات را از آن زدود وگرنه حاضر نبودند که برایش ۱۴ قرن هزینه دهند و، چون جان شیرین مراقبتش کنند. اسلام بسیاری از سنت‌های فرهنگ ایرانی را تأیید و هدفمند و ترویج کرد که خداپرستی و دینداری، حجاب داشتن، جوانمردی، صله‌ارحام، حکمت‌آموزی و... به گواه قطعه آغازین این نوشته، که پیغام امام رضا به شیعیان است و به عبدالعظیم سپرده شد. دستوری برای رشد فرهنگ عمومی و منشور حقوق برادری، که پیشتر و بیشتر از حقوق شهروندی متکامل است. ولی مأموریت پهلوی تیشه زدن به ریشه‌ها بود. همگام با آتاتورکِ پس از عثمانی. امثال روشنفکران غربزده‌ای که دندان سالم را به جای پوسیده کندند نیز بودند که به‌جای اصلاح ساختار‌ها و ابتناء بر فرهنگ و دین و اینکه مزایای علوم جدید را بگیرند و معایبش را واگذارند، به فکر ریشه زنی دین افتادند و عامل عقب افتادگی را نه در بی‌عرضگی و فساد دربار و غربزدگی روشنفکران، که در چادر و چارقد زنان و عبا و قبای مردان دیدند و پیشرفت غرب را نه در کار و کوشش و تلاش و تدبیر، که در رقص دختران بی‌حجاب دیدند. این‌ها شاه بی‌سواد را در این عقبگرد و تحجر یاری کردند و او نیز در اولین اقدام رسمی، استفاده از لباس و کلاه یکدست را حتی برای روحانیون اجباری نمود. ممنوعیت عزاداری و روضه‌خوانی و تعطیلی حسینیه‌ها و تکایا و... نیز از دیگر اقداماتش بود. ممنوعیت و اجباری، که تمرد از آن به کشته‌شدن می‌انجامید و در نهایت به ممنوعیت حجاب انجامید. تاریخ به ما آموخته که اگر قلب و قبله رئیس و روشنفکر انگلیس باشد، نه به عزاداری پابرهنه رضاشاه می‌توان دلخوش کرد و نه به عمامه تقی‌زاده‌ها می‌توان امید بست چراکه آبشخور هر دو یک گودال است. بی‌اصالتند و بی‌فرهنگ. میوه خوش رنگ و لعابی هستند که کِرمِ خودکم بینی به دل دارند و از خاک اجنبی خوراک می‌گیرند و مملو از دوز و دروغ و دغلی هستند که ریشه در مغز استخوان ملکه و سران انگلیس دارد. اگرچه ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ سالروز دستور کشف حجاب رضاخانی است، ولی چون ۲۱ تیرماه سرآغاز ۷ سال دفاع مقدس فرهنگی مردم با افسادات پهلوی اول است، به‌عنوان روز عفاف و حجاب نامیده شده. مبارزه‌ای که تا تبعید رضاشاه از ایران ادامه داشت و تا امروز کشیده شده است. اگر انگلیسِ آن روز از راه رضاشاه و با همراهی شعرا و روشنفکران و نویسندگان به دنبال بی‌فرهنگ و حجاب کردن مردم بود، امروز با رقاصان و فراریان و فاحشه‌های ماهواره‌ای به دنبال بی‌حیایی است؛ و عجیب است که انگلیس و انگلیسی‌ها تا به این حد از حجاب و حیا متنفر و ترسانند و برای عقب و جلو کشاندن چادر و چارقد زنان ایرانی تا به این حد هزینه می‌کنند. گمان می‌کنید کارشناسان رنگارنگی که در شبکه‌های ماهواره‌ای از هر زاویه که بتوانند به حجاب و عفاف و عاملان و حاملانش حمله می‌کنند، مجانی چنین فطرت فروشی می‌کنند و عقل خود را به حراج می‌گذارند؟ آیا سیر کردنِ شکمِ این همه دهن به مزد آسان است؟ و رسوایی این حقیقت کشی برای اینان سنگین نیست؟ واقعیت این‌است که دشمنان قسم‌خورده ما برای به‌زانو درآوردن و استثمار کشور‌های مسلمان، هیچ سدی محکم‌تر از فرهنگ نیافته‌اند و از میان آن‌ها محکم‌تر از فرهنگ ایران و در فرهنگ ما هیچ نمادی، چون حجاب را نیافته‌اند که آن‌ها را ناکام گذاشته باشد. آن‌ها برای برده کردن ملت‌ها پیرو فرعون‌اند. او مردان را می‌کشت و زنان را به اسارت می‌برد و اینان با رسانه‌های دجال‌وار، مردان را با بی‌غیرتی می‌کُشند و زنان را با بی‌حیایی به اسارت می‌برند؛ و حجاب مهم‌ترین سد مقابل شیطان است و نباید فروریزد که با فروریختنش، جامعه جنسی می‌شود و خانه بی‌در و شهر بی‌دروازه، که بهشت دزدان دله‌ای است که غارتگر شوند؛ و بی‌فرهنگ، علف هرز و هرجایی است که با لگدی، کنده و سوزانده می‌شود؛ و خود وانهاده از چه می‌تواند مراقبت کند. زمان رضاشاه روشنفکران برای مبارزه با حجاب، آن‌را عربی می‌نامیدند و امروز آن‌را متعلق به جمهوری اسلامی. تقی‌زاده‌های آن زمان با شعار غربی شدن، فرهنگ سوزاندند و تقی‌زاده‌های نفوذی امروز با ۲۰۳۰ به جنگ فرهنگ آمده و موذیانه و مخفیانه نقشه می‌کشند، ولی همه این قماش بدانند که دانسته یا ندانسته سربازان خفت‌زده و نکبت‌بار دشمنان ایران‌اند و مردم نجیب ایران حیا و حجاب خود را نسل به نسل منتقل می‌کند و تاریخ همان‌گونه که بین امیرکبیر و آقاخان نوری و تقی‌زاده و جلال آل‌احمد تفاوت گذاشت، بین آن‌ها و ایرانیان شریف نیز تفاوت خواهد گذاشت.

• روزنامه اطلاعات یادداشتی با تیتر «سیاست؛ تدبیر یا تنبیه؟» منتشر کرده که در ادامه می‌خوانید:
یونانیان باستان در دولت شهر‌هایی می‌زیستند که آن را «پولیس» می‌نامیدند. از این رو زمانی که به دانشی برای ادارۀ امور این پولیس‌ها نیاز پیدا کردند، آن را پولیتیک یا دانش شهرگردانی نام نهادند. بنابراین، سیاست در نزد آنان، دانشی است که برای ادارۀ شهر و کشور به آن نیاز است و راهنمای عمل شهروندان و حاکمان است. بزرگ‌ترین فیلسوفان کلاسیک یونان دربارۀ سیاست نظریه‌پردازی کرده‌اند و تقریبا همگی سیاست را راهی برای زیست هموار در سنگلاخ تضاد‌ها و تزاحم‌ها دانسته‌اند. اما در ایران وقتی تصمیم گرفتیم برای این دانش، معادلی انتخاب کنیم واژۀ سیاست را برگزیدیم. چرا؟ سیاست در لغت فارسی، چه شباهتی به پولتیک دارد؟ پولتیک به معنای ادارۀ شهر، چه نسبتی با سیاست به معنای تنبیه رعیت دارد؟ کسانی که پولتیک را سیاست ترجمه کردند، چه تصوری از شهر و شهرگردانی و تدبیر امور داشتند؟ چرا هرگاه این واژه را که بنا بود معادلی برای دانش شهرگردانی باشد، بر زبان می‌آوریم، حسی ناخوشایند در وجود ما طغیان می‌کند؟ انتخاب این واژه درک نیاکان ما را از امر سیاسی نشان می‌دهد. سیاست در کاربرد کهن خود در زبان فارسی، معادل مجازات، تنبیه و اعدام است. شاهان و والیان، صد‌ها سال متمردان را «سیاست» می‌کردند. افراد را به «سیاست‌گاه» می‌بردند و کور و لنگ بازمی‌گرداندند. سیاست هیچگاه برای ما به معنای تعیین سرنوشت و تدبیر امور نبوده است؛ زیرا «سیاس» آن کسی نیست که گره‌ها را باز می‌کند و سر‌ها را به سامان می‌رساند و امنیت و رفاه می‌آورد؛ بلکه شخصی حیله‌گر است که ما را فریب می‌دهد تا امور خود را به‌سامان برساند و بر قدرت یا ثروت خویش بیفزاید. بدین‌ترتیب نسبت ما با «سیاست» شکل گرفت. ما حس دوگانه‌ای نسبت به آن داریم: باورمان بر این است که مردمی بیش از حد سیاسی هستیم. گفت‌وگوی شبانه‌روزی ما بیش از آب و هوا دربارۀ سیاست و سیاستمداران است. همه نسبت به گفت‌وگوی سیاسی علاقه‌مندیم، اما درون خود نسبت به آن احساس خطر می‌کنیم و از آن بیم داریم، بلکه بیزاریم. مایلیم سرنوشت خویشتن را تعیین کنیم، اما نیاکان ما در گوشمان زمزمه می‌کنند که «سیاست پدر و مادر ندارد»، «امان از سیاست و سیاست‌مداران»، «سیاست یعنی دروغ، یعنی فریب...» اما واژه‌ها تا همیشه معنای خود را بر ما تحمیل نخواهند کرد و ما می‌توانیم معنای آن‌ها را دگرگون کنیم. سیاست در مقام واژه‌ای که تمامی ابعاد زندگیمان در پیوند با آن است نیازمند تغییر معنا است. سیاست اگر در گذشته بیم و خطر بوده است اکنون باید سپهر رهایی و تعیین سرنوشت باشد. با سیاست است که ضرورت و جبر عقب می‌نشیند و فضایی برای انتخاب آدمی فراهم می‌شود. ما به عنوان شهروندان این کشور نمی‌توانیم از سیاست کناره بگیریم بلکه باید راهی برای بازسازی آن بیابیم.

• روزنامه خراسان یادداشتی با تیتر «به بسته فرانسه چه پاسخی بدهیم؟» منتشر کرده که در ادامه می‌خوانید:
فرانسوی‌ها پس از چند هفته فضاسازی درباره آن چه آن را «تلاش برای کاهش تنش» بین آمریکا و ایران می‌نامیدند از بسته پیشنهادی خود دراین زمینه رونمایی کرده اند. از جزئیات این بسته خبر رسمی منتشر نشده است، اما براساس برخی گزارش‌های منابع غربی، این بسته که به «فریز در مقابل فریز» معروف شده، حاوی این پیشنهاد است که ایران کاهش اجرای تعهدات برجامی خود را برای یک دوره محدود متوقف کند و در مقابل آمریکا نیز تحریم‌های بانکی و نفتی (و براساس برخی روایت‌ها بخشی از این تحریم ها) را برای یک دوره محدود متوقف خواهد کرد. نام این بسته یعنی «فریز در مقابل فریز» این تصور را ایجاد می‌کند که بسته فرانسوی‌ها یک بسته متوازن است، اما در نکات کوتاه زیر باهم مرور می‌کنیم که چرا این بسته نمی‌تواند متوازن باشد.
۱. این بسته وعده می‌دهد که تحریم‌های بانکی و نفتی برای مدتی محدود متوقف شود. این درحالی است که علاوه بر تحریم‌های نفتی و بانکی، تحریم‌های پتروشیمی، خودرو، فولاد و ... نیز در ۱۴ ماه گذشته از سوی آمریکا علیه ایران اعمال شده و این به معنای عدم توازن پیشنهاد‌های فرانسه است ضمن این که براساس برخی روایت‌ها «فریز در مقابل فریز» از ایران می‌خواهد همه اقدامات تقابلی را متوقف کند، اما در مقابل آمریکا فقط «بخش»‌ی از تحریم‌های بانکی و نفتی را متوقف می‌کند که در صورت صحت، خود نشان دهنده واقعیت این پیشنهاد است.
۲. در زمانی که برجام حاکم بود و هیچ بازه زمانی برای بازگشت تحریم‌ها وجود نداشت، اکثر بانک‌ها و شرکت‌های بزرگ دنیا از ترس بازگشت تحریم ها، مراوده‌ای با ایران نداشتند و حتی برخی مشتریان نفتی ما نیز از ترس بازگشت تحریم‌های نفتی به سراغ خرید نفت از ما نیامدند. اکنون اگر بسته‌ای که توصیف آن در ابتدا آمد روی میز باشد، کدام بانک و شرکت یا مشتری نفتی راغب مراوده با ایران یا خرید نفت از ماست؟ وقتی تحریم‌ها رسما متوقف بود، می‌ترسیدند حالا که به طور رسمی اعلام می‌شود «فریز» برای «مدت موقت»؛ در این شرایط بسیار ناپایدار چه کسی حاضر است ریسک مراوده با ایران را بپذیرد؟
۳. ۱۴ ماه پس از خروج آمریکا از برجام، فروش نفت ایران به شدت کاهش یافته است. حتی پول همان نفتی را که می‌توانیم از مسیر‌های ویژه و با دور زدن تحریم‌ها بفروشیم، نمی‌توانیم وارد کشور کنیم. در این ۱۴ ماه به دلیل انسداد مسیر‌های ارزی، ارزش پول ملی به شدت کاهش یافته است. فشار‌های اقتصادی، معیشتی و اجتماعی زیادی به جامعه وارد شده که تبعات سیاسی و امنیتی هم داشته است فقط در یک قلم در ماجرای اختصاص ارز ۴۲۰۰ تومانی، در سال ۹۷ حدود ۱۴ میلیارد دلار ارز به کالا‌هایی تعلق گرفت که تاثیر چندانی بر کاهش تورم افسارگسیخته نداشت و این حجم انبوه از ارز را در شرایط جنگی تقریبا از بین برد. جنگ روانی، فشار‌های بین المللی آمریکا، لفاظی ها، تهدید‌های نظامی و ... نیز همه و همه از جمله این اتفاقات در ۱۴ ماه اخیر است. اکنون چرا باید پس از این همه هزینه، ایران طرحی را بپذیرد که برای آمریکایی‌ها همه چیز را می‌تواند به اردیبهشت ۱۳۹۷ برگرداند و برای ما چیزی جز هزینه خالص نیست و هیچ کدام از هزینه‌های ما را جبران نمی‌کند؟
۴. در شرایطی که با مقاومت مثال زدنی مردم، تحریم‌های آمریکا به هدف خود نرسیده و حتی به اذعان بانک جهانی اثر تحریم‌ها بر اقتصاد ایران کاهش یافته و این اثر «در سال آینده تخلیه می‌شود و اقتصاد ایران در این سال از رکود خارج خواهد شد» و نیز در شرایطی که سناریو‌های بانک مرکزی برای حفظ ارزش پول ملی و ثبات اقتصادی به نتیجه رسیده و حتی در ۶۰ روز گذشته که تنش‌های سیاسی و حتی ریسک تنش‌های نظامی بین ایران و آمریکا بالاگرفته بود، قیمت دلار ۲۵۰۰ تومان کاهش یافته، به نظر می‌رسد بسته فرانسوی‌ها چیزی جز فریبی تلخ و نیز تلاش غرب برای سست کردن اراده ایران نیست. در چنین شرایطی همه باید مراقب باشند که تسلیم نمایش مذاکراتی آمریکا نشوند و هیچ بسته نامتوازن و فریبنده‌ای اراده راهبردی ملت و مسئولان را سست نکند.

فرار امارات، فرهنگِ ما/ سیاست؛ تدبیر یا تنبیه؟ / به بسته فرانسه چه پاسخی بدهیم؟

• روزنامه ایران یادداشتی با مضمون «شورای حکام آژانس؛ اهرم جدید امریکا علیه ایران» درج کرده که به این شرح است:

۳۵ کشور عضو شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در حالی روز گذشته به درخواست امریکا برای بررسی روند اقدامات اخیر ایران مبنی بر کاهش بخشی از تعهدات هسته‌ای‌اش از جمله عبور از ذخایر مجاز اورانیوم غنی شده و همچنین افزایش سطح غنی سازی از ۳.۶۷ به سطوح بالاتر تشکیل جلسه داده اند، که اقدام امریکا برای برگزاری چنین نشستی را می‌توان فرار رو به جلوی این کشور توصیف کرد. امریکا در شرایطی به دیپلماسی پنهان با شماری از کشور‌های عضو آژانس برای همراه کردن آن‌ها جهت ایجاد اجماع جدید از طریق مجرای این نهاد بین‌المللی روی آورده است که به نظر می‌رسد این اقدام از دو منظر با شکست حتمی روبه‌رو می‌شود. آژانس بعد از دستیابی ایران و کشور‌های ۱+۵ به توافق هسته‌ای به عنوان یک رکن ناظر بر روند اجرای تعهدات هسته‌ای ایران تعیین شد و مقرر شد با ارائه گزارش‌های ماهانه، ۵ کشور مقابل ایران را از میزان پایبندی آن به این توافق مطلع سازد. در این میان آژانس حق ورود و موضعگیری پیرامون تحولات جاری میان کشورمان و اعضای کنونی برجام را ندارد به این معنا که اعضای شورا در نشستی که به درخواست امریکا برگزار شده است، نمی‌توانند درباره اقدامات متقابلی که ایران در چارچوب برجام در پیش گرفته است، اعلام موضع کرده و پیرامون آن تصمیم‌گیری کنند. چه اگر امکان قانونی این اقدام وجود داشت آن وقت پیش از ایران، بایستی خروج یکجانبه امریکا از برجام مورد بررسی قرار می‌گرفت و امریکا باید پاسخگوی اقدامات عهدشکنانه خود می‌بود. از سوی دیگر این نشست در شرایطی برگزار شد که ایران و اروپا در هنگامه رایزنی برای حفظ برجام قرار دارند. رایزنی‌هایی که در نتیجه کارشکنی‌های مستمر دولتمردان امریکایی و موج تحریم‌های گسترده این کشور به وجود آمده است و حالا درست در بحبوحه یافتن راهکار برای نجات برجام، امریکا تلاش می‌کند، نوک پیکان اتهامات را بدون استناد به یک مدرک قابل اعتبار به سمت و سوی ایران بچرخاند. واضح است در شرایطی که آژانس پیش از آن ۱۴ بار بر پایبندی تمام و کمال ایران به تعهدات برجامی‌اش حتی در دوره یک ساله پس از خروج امریکا از برجام مهر تأیید زده است، امریکا محمل خوبی برای ایجاد اجماع علیه ایران نیافته است. این کشور قصد دارد از طریق دیپلماسی پنهان با کشور‌های عضو شورای حکام و طرح اتهامات جدید در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای ایران، پرونده هسته‌ای ایران را پس از تصویب قطعنامه شورای حکام به شورای امنیت ببرد تا مجدداً ذیل فصل هفتم منشور، جامعه بین‌الملل را علیه ایران همراه کند. پیداست این تلاش در موقعیتی که کشور‌های بزرگ اروپایی برای پیدا کردن راه کاهش تنش میان ایران و امریکا و همچنین عملیاتی کردن ساز و کار تسهیل تجارت با تهران تلاش می‌کنند، راه به جایی نخواهد برد. بویژه که تصمیمات در شورای حکام بر اساس رأی اجماعی ۳۵ کشور عضور شورا اخذ می‌شود و به نظر می‌رسد طیف زیادی از این کشور‌ها که از یکجانبه‌گرایی امریکا نسبت به برجام دل خوشی ندارند، بر خواسته امریکا دست رد بزنند.

• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقاله‌ای با عنوان «شکست دولت یا شکست بازار؟» درج کرده که به این شرح است:
انحصار‌ها همیشه نقش منفی در اقتصاد ایفا نمی‌کنند. بدون اعطای قدرت انحصاری به مدت محدود به نوآوران، انگیزه کافی برای رشد و توسعه محصولات و خدمات جدید فراهم نخواهد شد. اگر همچنان شاهد عرضه محصولات دانش‌بنیان جدید هستیم، علت آن است که پدیدآورندگان ایده‌های جدید امیدوارند برای مدت معینی از عواید حاصل از ابداعات خود بهره‌مند شوند. اما نوع دیگری از انحصار‌ها هستند که اگر در کشوری رخ دهند همچون طاعونی ویرانگر رفاه و رشد اقتصادی را در آن کشور سرکوب می‌کنند. چنین انحصار‌هایی در نهاد‌های تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری کشور رخنه کرده و از تمام ابزار‌های قدرت برای حفظ موقعیت برتر خود بهره می‌برند. نهاد‌های قدرت در کشور‌هایی که با انحصارگری برخورد نمی‌شود با تشکیل کارتل‌ها بازار‌های رقابتی را به سوی انحصار سوق می‌دهند. جالب آنکه پژوهش‌های متعدد نشان می‌دهند که تقریبا تمام سود مازاد حاصل از فعالیت‌های انحصارگرایانه صرف حفظ موقعیت برتر انحصارگران از طریق ایجاد اختلال در نهاد‌های نظارتی و سیاست‌گذاری خواهد شد. پس اولین منبع تغذیه فساد سیستماتیک، انحصار‌ها و کارتل‌ها هستند. قبح و نقش منفی انحصار‌ها بر کارشناسان اقتصادی پوشیده نیست. آنچه محل نزاع است ریشه انحصارهاست. برخی، انحصار‌ها را از موارد شکست بازار می‌دانند. این صاحب‌نظران مدعی‌اند که آزادی فعالان و آحاد اقتصادی، عامل ایجاد انحصار‌های مخرب در اقتصاد است. ولی این عزیزان ظاهرا تمایزی میان نظام بازار آزاد رقابتی و نظام سرمایه‌داری رفاقتی یا به تعبیر نگارنده سرمایه‌خواری (Crony capitalism) قائل نیستند. واقعیت این است که بازار‌های آزاد رقابتی موجبات رشد ابداعات و نوآوری را فراهم کرده و با افزایش کارآیی به ارتقای استاندارد‌های زندگی در کشور‌های برخوردار انجامیده است. نظام بازار آزاد رقابتی نه تنها ثروت‌آفرین است، بلکه محیطی را فراهم می‌کند که همه فعالان اقتصادی در کنش‌های داوطلبانه بدون پذیرش اجبار و اجحاف از مواهب تعاملات اقتصادی بهره‌مند شوند. در مقابل، سرمایه‌خواری انحصاری با تحدید و تهدید بازار‌ها و بهره‌گیری از اهرم اجبار و فشار در تعاملات اقتصادی به سرکوب کنش‌های آزادانه فعالانه اقتصادی پرداخته و نتیجه‌ای جز تله فقر و افزایش نابرابری‌ها در پی ندارد. واقعیت مغفول این است که نظام‌های رقابت آزاد در تقابل جدی با سیستم‌های رفاقتی قرار می‌گیرند. در بازار آزاد ورود و خروج فعالان اقتصادی در هر حرفه و کسب‌و‌کاری بدون محدودیت ممکن است و فعالان اقتصادی نمی‌توانند به بهانه واهی اشباع بازار مانع ورود ایجاد کنند. پس حتی اگر تمرکزی در بازار شکل بگیرد، بنگاه برتر چاره‌ای ندارد؛ مگر آنکه به سود رقابتی بسنده کند؛ چراکه نفس وجود سود رقابتی موجبات جذب دیگران را به بازار فراهم می‌کند. سوال جدی این است که ریشه انحصار‌ها در کجاست؟ در پاسخ باید گفت که تنها و تنها با حمایت همه‌جانبه نهاد‌های حاکمیتی است که انحصار‌ها پابرجا می‌مانند. انحصار‌ها یا ناشی از قوانین و مقررات محدودکننده کسب‌و‌کار هستند یا در طول حیات خود برای حفظ قدرت برتر به نهاد‌های نظارتی نزدیک شده و با اعمال نفوذ نظر حاکمیت را برای حفظ زندگی انگلی خود فراهم می‌کنند. پس وجود کارتل‌ها و انحصار‌های مخل رشد، بزرگ‌ترین نشانه «شکست دولت» در عرصه اقتصاد است.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *