اقدام متقابل با مختصات بازدارندگی/ چگونه کلیسای پورتلند حسینیه شد؟ / سیاست گانگستری!

9:22 - 17 شهريور 1398
کد خبر: ۵۴۸۰۸۲
اقدام متقابل با مختصات بازدارندگی، چگونه کلیسای پورتلند حسینیه شد؟، سیاست گانگستری!، مذاکرات در تله فریب و بلوف، بنزین و فرصت‌های تاریخی اصلاح اقتصادی، اربعین ۳ میلیون نفری، علاج «واقعه» قبل از وقوع باید کرد، قانونگرایی عافیت طلبانه؟!، آموزه‌های فقر سوئدی و سخنگویان ترامپ گزیده‌ای از سرمقاله و یادداشت‌های امروز است.

اقدام متقابل با مختصات بازدارندگی/ چگونه کلیسای پورتلند حسینیه شد؟ / سیاست گانگستری!به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، اقدام متقابل با مختصات بازدارندگی، چگونه کلیسای پورتلند حسینیه شد؟، سیاست گانگستری!، مذاکرات در تله فریب و بلوف، بنزین و فرصت‌های تاریخی اصلاح اقتصادی، اربعین ۳ میلیون نفری، علاج «واقعه» قبل از وقوع باید کرد، قانونگرایی عافیت طلبانه؟!، آموزه‌های فقر سوئدی و سخنگویان ترامپ گزیده‌ای از سرمقاله و یادداشت‌های امروز است که در ادامه می‌خوانید:

 

 

• روزنامه حمایت یادداشتی با عنوان «اقدام متقابل با مختصات بازدارندگی» منتشر کرده که در ادامه می‌خوانید:
سخنگوی «سازمان انرژی اتمی» روز گذشته از برداشتن گام سوم جمهوری اسلامی در راستای کاهش پلکانی تعهدات برجامی خبر داد؛ گامی که نسبت به دو گام دیگر، فراگیرتر بود. در گام اول، ذخایر اورانیوم غنی‌شده ۳.۶۷ درصد از سقف ۳۰۰ کیلوگرم گذشت که با توجه به وزن رسوبات اورانیوم، عملاً به ۲۰۰ کیلوگرم کاهش پیدا کرد و در گام دوم نیز افزایش غنی‌سازی از ۳.۶۷ به ۴.۵ درصد، تغییر معناداری به‌حساب نمی‌آمد، چراکه غنی‌سازی زیر پنج درصد، یک فرایند واحد در نظر گرفته می‌شود. به همین دلیل، کاهش تعهدات در گام‌های اول و دوم، برای غرب و آمریکا چندان ملموس و محسوس نبود. برخی اقداماتی که روز گذشته کلید خورد، یک سال و نیم مانده به سال دهم باید آغاز می‌شد، ازجمله تزریق گاز به زنجیره‌های «آی آر ۶»، «آی آر ۲ ام» و «آی آر ۴» به‌نحوی‌که قادر به تولید اورانیوم غنی‌شده باشند. علاوه بر این، طی دو ماه آینده، زنجیره‌های ۲۰ و ۳۰ تایی سانتریفیوژ‌های «آی آر ۲ ام»، «آی آر ۴» «آی آر ۵»، «آی آر ۵ اس»، «آی آر ۶»، «آی آر ۶ اس» فعال خواهند شد که در سخنان «بهروز کمالوندی»، اشاره‌ای به «آی آر ۸» نیز شد. بنابراین، شمول و فراگیری کاهش الزامات برجامی جمهوری اسلامی در گام سوم، بیشتر و ملموس‌تر است و اقدامی مثبت تلقی می‌شود. وجه دیگر ماجرا، اما متفاوت است. پیش از برجام، سازمان انرژی اتمی اعلام کرده بود که به‌جای سانتریفیوژ‌های «آی آر ۱» که فرسوده و قدیمی بودند، نسل جدید آن موسوم به «آی آر ۸» را وارد چرخه تولید سوخت هسته‌ای خواهد کرد. همچنین گفته می‌شد که از فرصت به وجود آمده استفاده می‌شود تا سانتریفیوژ‌های نسل جدید با قدرت ۲۴ سو راه‌اندازی شوند و زنجیره‌های ۲۰ تایی سانتریفیوژ‌های «آی آر ۶» و «آی آر ۸» عملیاتی شوند، حال‌آنکه پس از گذشت حدود چهار سال از اجرای برجام، همان تعداد ۲۰ و حداکثر ۳۰ تایی در گام سوم اعلام‌شده است. این اتفاق، دستاورد جدیدی نیست، زیرا در خود برجام نیز به فعالیت زنجیره‌های ۳۰ تایی به‌عنوان حق ایران تصریح‌شده است. مهم این است که این زنجیره‌ها وارد چرخه صنعتی شوند، چون گذار از تست‌های مکانیکی، تزریقی و عملیاتی شدن آن‌ها، حداقل دو سال زمان می‌برد. ضمن اینکه امکان عملیاتی کردن زنجیره‌های ۲۰ یا ۳۰ تایی «آی آر ۸» به دلیل مکان نامناسب استقرار آن‌ها به دلیل کوتاهی ارتفاع سقف، عملاً ممکن نیست و عمده تمرکز در گام سوم پس از ۴ سال، بر سانتریفیوژ‌های «آی آر ۶» است که اقدام درخور و قاطعی برای پاسخ به حجم انبوه کارشکنی و بدعهدی‌های طرف مقابل به‌حساب نمی‌آید. نکته دیگری که در این میان حائز اهمیت است اینکه این اقدامات در قالب «اقدامات بازدارنده» در حال مطرح‌شدن است و به‌عنوان اتمام‌حجت به‌طرف مقابل اعلام می‌شود، درحالی‌که شاهدیم آمریکا با برداشتن یک گام از برجام خارج شد و پیش از آن نیز شروطی تعیین و اعلام کرد که چنانچه جمهوری اسلامی به آن‌ها تن ندهد، از توافق هسته‌ای به‌صورت یک‌جانبه خارج خواهد شد. اروپا نیز گرچه به‌صورت علنی و رسمی، خروج از برجام را اعلام نکرده، اما بی‌سر و صدا، طلبکارانه و فریبکارانه از انجام همه تعهداتش سرباز می‌زند. این نحوه رفتار طرف‌های مقابل با تعهدات مصرح خود ذیل برجام بود، درحالی‌که برداشتن گام‌های سریالی از سوی ایران، نباید این فرصت را در اختیار حریف قرار دهد تا فشار بیشتری بر جمهوری اسلامی وارد کند و با خرید زمان، موجبات اثربخشی تحریم‌ها و تنگ‌تر شدن حلقه توطئه آن‌ها فراهم شود. در برابر چنین قدرت‌های بی‌منطقی که مدعی آقایی و سروری بر جهان هستند، شاید اتمام‌حجت طی سه‌گام، معمول و منطقی باشد، اما اگر این رویه به یک سریال بدون پایان مشخص تبدیل شود و با توجه به حجم بالای تعهداتی که مذاکره‌کنندگان پذیرفته‌اند، هر بار بخشی از این تعهدات به کنار گذاشته شود، طبعاً فاقد اثر بازدارندگی است و قرار دادن فرصت در اختیار دشمن تلقی می‌شود. جالب اینکه اروپا در عمل، به تعهداتش عمل نمی‌کند، اما مدعی است که خواستار ادامه برجام است و لذا ایران اسلامی نیز باید دقیقاً شیوه آن‌ها را به‌عنوان اقدام متقابل انجام دهد. همان‌گونه که طرف مقابل بدون اعلام رسمی تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشته و دم از حفظ برجام می‌زند، مسئولین کشورمان نیز باید همه تعهدات خود را به‌یک‌باره تعلیق کرده و بیان کنند که خواهان حفظ برجام هستند؛ مشروط بر اینکه اروپا به الزاماتش بازگردد. در خلال این فرایند، چنانچه اروپا و آمریکا سیاست فریب را در پیش بگیرند و موضوع ارجاع پرونده هسته‌ای ایران را به شورای امنیت مطرح کنند، آنگاه ضروری است که خروج رسمی از برجام اعلام شود. باید توجه داشت که همه تعهدات و مسئولیت‌هایی که از جمهوری اسلامی خواسته می‌شود، به دلیل این است که یکی از امضاکنندگان پیمان «ان پی تی» هستیم، حال‌آنکه آورده آن، چیزی جز تحریم روی تحریم و فشار مضاعف نبوده است. به زبان گویاتر، به جاده انداختن ماشین برجام در یک جاده یک‌طرفه عملاً ممکن نیست و جمهوری اسلامی نمی‌تواند همه پیش‌پرداخت‌های خود را یکجا انجام دهد، اما طرف مقابل، تعهداتش را به‌یک‌باره زیر پا بگذارد. همین قاعده در خصوص گام‌های اخیر ایران نیز صدق می‌کند و اینکه کشورمان به‌صورت قطره‌چکانی تعهداتش را کاهش دهد و اروپا نه‌تن‌ها به وعده‌های خود جامه عمل نپوشاند، بلکه تحریم‌های اعلامی آمریکا را هم به اجرا درآورد، پذیرفتنی نیست. در حال حاضر، تحریم‌های مضاعفی علیه جمهوری اسلامی وجود دارد، به‌این‌ترتیب که تحریم‌های پیشین را هم آمریکا و هم اروپا اعمال می‌کردند و تحریم‌های فعلی، آن دسته‌ای هستند که آمریکا پس از خروج از برجام به مرحله اجرا گذاشت و قاره سبز نیز آن را مبنای عمل خود قرار داده است. بنابراین، گام چهارم ایران و تبدیل‌شدن این فرایند به یک حرکت سریالی محلی از اعراب ندارد و اقدام بعدی باید «پایان برجام» به روشی باشد که پیش‌تر شرح آن گذشت. نکته پایانی اینکه آمریکا و اروپا مجموعاً چند هزار کلاهک هسته‌ای در اختیار دارند و اینکه به فرض محال، جمهوری اسلامی به یک یا چند کلاهک هسته‌ای دست یابد، برای آن‌ها خطری محسوب نمی‌شود، ضمن اینکه اطمینان دارند ایران به سمت تولید سلاح هسته‌ای نمی‌رود. خطر عمده‌ای که آن‌ها را تهدید می‌کند، عبارت است از «نفوذ منطقه‌ای» و «قدرت موشکی» کشورمان که شطرنج سیاست‌های منطقه‌ای آن‌ها را به‌کلی به‌هم‌ریخته است. اذعان اخیر «جوزف دانفورد»، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا به توانمندی موشک‌های بالستیک و کروز ایران نیز ناظر به همین حقیقت است که قدرت دفاعی و تهاجمی ما باعث «احترام» دشمن به آن شده است. به عبارت ساده‌تر، موضوع هسته‌ای، یک گام برای رسیدن و تاختن به این دو مؤلفه قدرت جمهوری اسلامی است و قدرت بازدارندگی کشورمان وفق ارشادات رهبر حکیم انقلاب باید چنان سدید و قوی باشد که دشمن در چشم‌انداز‌های آینده خود، سدی بزرگ و غیرقابل‌عبور را در مقابل خود ببیند و هر توطئه و طرحی علیه اقتدار جمهوری اسلامی را شکست‌خورده و محکوم به زوال بداند.

• روزنامه کیهان یادداشتی با عنوان «چگونه کلیسای پورتلند حسینیه شد؟» منتشر کرده که  به این شرح است:
در تاریخ آمده است امام حسین (ع) را افراد بسیاری پند دادند که از ایستادن مقابل یزید خودداری کن؛ برخی ظاهراً از روی دلسوزی و سخن برخی دیگر از روی وسوسه‌های نفسانی و شیطانی. یکی از آنان مروان‌بن حکم بود. کسی که از سوی رسول خدا لعن شده و به دستور ایشان همراه با پدرش از مدینه تبعید شد، اما بعد‌ها و در زمان خلافت خلیفه سوم، بازگشت و پست و مقام گرفت. مروان پیش از حرکت امام حسین (ع) شبی ایشان را در کوچه‌های مدینه ملاقات کرد و به سازش با یزید فراخواند. امام در پاسخ به او فرمود: «انا‌لله‌و‌انا‌الیه‌راجعون و علی‌الاسلام السلام... وای بر اسلام آنگاه که امت به حکمروایی، چون یزید مبتلا شود! براستی از جدم رسول‌الله (ص) شنیدم که می‌فرمود خلافت بر آل ابی‌سفیان حرام است... پس آنگاه که معاویه را دیدید که بر منبر من تکیه زده است، شکمش را بدرید، اما وااسفا که، چون اهل مدینه معاویه را بر منبر جدم دیدند و او را از خلافت بازنداشتند، خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا کرد.» و مگر امروز پس از ۱۴ قرن داستان جز این است که برخی می‌گویند باید با آمریکا کنار آمد و خیر و صلاح در این است؟ آن آقایی که تا دیروز سفیر جمهوری اسلامی بوده و امروز تحلیلگر و کارشناس رسانه ضدانقلاب می‌شود و می‌گوید؛ «ما با یک ابرقدرت مواجه‌ایم و یک سری از کشور‌های قدرتمند دنیا هم با او همسوترند تا با ما؛ بنابراین باید منطقی فکر کنیم و برویم پای میز مذاکره»، یا نمی‌داند چه می‌گوید و یا دانسته آدرس تسلیم می‌دهد که در هر حال باید پرسید امثال این افراد با چنین تفکراتی چگونه نماینده انقلاب اسلامی در دیگر کشور‌ها می‌شوند؟! آنان که مأمور دشمن‌اند و پیام تسلیم او را به هر زبانی تکرار می‌کنند که تکلیفشان روشن است و هیچ، اما آنانکه گمان می‌کنند راه خیر و صلاح از مذاکره و تسلیم می‌گذرد کافی است بر سرنوشت مردم کوفه پس از واقعه کربلا نگاهی بیندازند. آنان که زمانی هزاران نامه به  امام حسین (ع) نوشتند و ایشان را به سوی خود خواندند و اندکی بعد با تهدید عوام و تطمیع خواص، در عهد خود خیانت کرده و راه دیگری در پیش گرفتند و به سپاه یزید پیوستند، روی آسایش و آرامش دیدند؟ ابن‌زیاد برای آنکه مردم را از همراهی با امام حسین (ع) برحذر دارد در خطبه‌هایش در مسجد کوفه می‌گفت: «یزید دستور داده که سهم شما را از عطایا بیشتر کنم و پولی را برایم فرستاده تا میان شما تقسیم کنم.» تنها ۱۴ سال پس از واقعه عاشورا «حجاج‌بن یوسف ثقفی» که در خونریزی و بی‌رحمی شهره تاریخ است بر کوفه مسلط و خطبه مشهور امیرالمومنین علی (ع) خطاب به مردم کوفه و پیشگویی ایشان: «به خدا قسم پسرى از قبیله ثقف بر شما مسلّط شود، متکبّر و رویگردان از حق، اموال‌تان را می‌خورد، و پیه شما را از شدت ظلم آب می‌کند»، محقق شد. حجاج در نخستین سخنان خود در مسجد کوفه گفت: «هان‌ای مردم! نه به کودکانتان رحم می‌کنم و نه به پیرانتان! بیگناهانتان را به جای گناهکار مواخذه خواهم کرد و کافی است به کسی ظنین شوم. تحویل جلادانش خواهم داد، همه این‌ها از اختیارات من است و هرچه من مصلحت بدانم عین شرع است.» مسعودی در مروج الذهب می‌نویسد حجاج در مدت ۲۰ سال حکومت خویش، ۱۲۰ هزار نفر را گردن زده و کشته بود و این تعداد غیر از کسانی بودند که در میدان جنگ علیه او دست به شمشیر برده و توسط سپاهیان او کشته شدند. این سرنوشت مردمی بود که چند سال پیش از فرزند رسول خدا روی‌گردانده بودند. حجاج نه شخصیتی صرفاً تاریخی که نمونه‌ای از ستمگران و خونریزان جهان است که در هر دوره‌ای در جلدی حلول می‌کند. به‌راستی فرق ترامپ و حجاج در چیست؟! مگر همین چندی پیش ترامپ نگفت که می‌تواند جنگ در افغانستان را یک هفته‌ای پایان دهد، اما دوست ندارد ۱۰ میلیون نفر را بکشد؟ حجاج و عمالش باید با شمشیر گردن بی‌گناهان را می‌زدند و آنان را می‌کشتند و از این بابت خون انسان‌های کمتری را می‌توانستند بر زمین بریزند، اما ترامپ و دار و دسته‌اش با انداختن یک بمب جان ده‌ها تن را می‌گیرند و آمار‌ها می‌گویند که هر ۱۲ دقیقه یک بمب آمریکایی در گوشه‌ای از جهان بر سر کسانی فرود می‌آید و جان‌هایی را می‌گیرد و چند برابر آن زخمی و قطع عضو می‌شوند. وحشی‌گری و سبوعیت همان است، فقط مدرن‌تر، سریع‌تر و خشن‌تر شده است. در ماجرای کربلا از دو عامل اشرافی‌گری و نفوذ نمی‌توان و نباید غافل شد. با رحلت پیامبر اکرم (ص)، ذائقه خواص جامعه اسلامی اندک اندک با چرب و شیرین دنیا آشنا شده و خو می‌گیرد. آفتی که در سطح خواص نمانده و از قله‌ها به سوی دامنه نیز سرازیر شده و مردم را نیز آلوده می‌کند. آنان که امام حسین (ع) را به شهادت رساندند و آن جنایت عظیم و بی‌مثال را آفریدند، کافر و اجنبی نبودند. نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند و بسیاری از آنان در گذشته‌ای نه چندان دور پای خطبه‌های پدر بزرگوار ایشان امیرمومنان حضرت علی (ع) می‌نشستند. در منابع مختلف آمده است که حضرت در روز عاشورا بار‌ها لشکریان یزید را نصیحت کردند، اما چه می‌شود که حتی نفس مسیحایی آن حضرت نیز در آنان اثری نگذاشته و جز چند نفر معدود از راه باطل بازنمی‌گردند و بر امام عصر خویش تیغ می‌کشند؟ پاسخ را باید از زبان خود آن حضرت شنید که پس از ناامیدی از هدایت آنان فرمودند: «چون شکم‌هایتان از حرام پر شده است، حرف‌های من در شما اثر نمی‌گذارد.»، اما درباره مسئله نفوذ می‌توان به ماجرای عجیب هانی‌بن عروه اشاره کرد. بزرگ و رئیس قبیله مذحج که مسلم- فرستاده امام حسین (ع) - را در کوفه پناه داد. برخی منابع آورده‌اند که، چون به جایی می‌رفت ۴ هزار سواره او را همراهی می‌کردند و از چنین جایگاهی برخوردار بود، اما روزی که مأموران ابن‌زیاد او را به بازار قصابان کوفه می‌بردند تا گردن بزنند و فریاد کجایند مذحجیان سر می‌داد، حتی یک نفر به یاری او نیامد. چرا؟ عمروبن حجاج زبیدی مذحجی، برادر همسر هانی که با سکه‌های ابن‌زیاد خریداری شده و نقش نفوذی در قبیله را دارد، کاری می‌کند که اهل قبیله سکوت اختیار کنند و شاهد شهادت بزرگ خود باشند! آنچه گفته شد فقط چند نمونه کوتاه از درس‌ها و عبرت‌های عاشورا بود. عاشورا گنج بی‌پایانی است که هرچه زمان بگذرد ارزش آن بیشتر نمایان می‌شود. یکی از مشکلات و گره‌های اصلی انسان امروز، بحران هویت و معناست. برای انسان امروزی که خسته از بیابان جذابیت‌ها و لذت‌های زودگذر، تشنه گمشده خویش و آن معنای ناب زندگی هستند، چه پاسخی گواراتر از چشمه زلال امام حسین (ع) و یارانش.  پس تعجب نکن اگر می‌شنوی که «جان شاک» کشیش آمریکایی که سال گذشته توفیق شرکت در مراسم پیاده‌روی اربعین را داشته، امسال کلیسای خود در شهر پورتلند ایالت اورگان را به حسینیه تبدیل کرده است. مغناطیس حسین (ع) جذبت خواهد کرد، کافی است تشنه باشی. تشنگی راز کربلاست. اگر کشیشی تشنه در پورتلند باشی جذب این مغناطیس می‌شوی و اگر تشنه نباشی در کنار خیمه حسین (ع) سازش با یزید زمان را زمزمه می‌کنی.


• روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «سیاست گانگستری!» که در ادامه می‌خوانید:
تاریخ سیاسی ـ اجتماعی آمریکا هم خواندنی است و هم آگاهی خوبی از باور سیاستمداران و حاکمان آن در مسیر تجربه‌های تاریخی را نشان می‌دهد. تاریخ این کشور در مقایسه با گذشته دیگر کشور‌های با قدمتی چون، مانند یونان، ایران، چین، هند و مصر متفاوت و در عین حال جدید است و آن را می‌شود از سه قرن قبل تا امروز مطالعه کرد و مسیر آن را از نسل‌کشی بومیان آن که نام «سرخ‌پوستان» آمریکایی گرفتند تا پدیده شوم «برده‌داری» و اوج «نژادپرستی» که سال‌های سال باور و فرهنگ غالب در آمریکا بود و هنوز هم ادامه دارد، تا جنگ‌های «شمال و جنوب» و اعلامیه استقلال و تشکیل کشوری «فدراتیو» به‌نام ایالات متحده آمریکا، تا قدرت و سلطه «مافیا»‌ی آمریکایی که با اسلحه و ترور مدیریت می‌کرد و تا جنگ جهانی دوم و فاجعه بمباران اتمی ژاپن که با صدور فرمان «ترومن» رئیس جمهوری وقت آمریکا انجام گرفت و در همین مسیر جنگ در ویتنام و کامبوج و کشتار هزاران، هزار انسان را مشاهده کرد. قصد این نوشته بررسی یا نقد این تاریخ نیست، اما امروز که «ترامپ» رئیس جمهوری آمریکا رهبری و فرماندهی آن را به عهده گرفته، پرورش یافته همین تاریخ است که اصلی‌ترین شعارش همکاری یا تعامل بین‌المللی براساس قواعد رایج و مورد قبول کشور‌ها و دولت‌ها نیست که می‌گوید، «آمریکا اول» و هر کشور دیگری به نسبت تمکین در پذیرش این فرمان می‌تواند سهم خود را داشته باشد. هیچ نهاد یا سازمان منطقه‌ای و بین‌المللی مورد تأیید او نیست. حتی سازمان ملل متحد که چندین بار آن را سازمانی «پوسیده»، «بی‌مصرف» و هزینه‌ساز برای آمریکا خوانده است. آشکارا خواهان نابودی اتحادیه اروپا شده است و بر همین اساس از جدا شدن انگلیس از اتحادیه و طرح «خروج بدون توافق» بوریس جانسون نخست‌وزیر امروز انگلیس پشتیبانی می‌کند. چین را در دایره نبرد قدرت تجاری، اقتصادی دشمن می‌شمارد و از هر امکانی برای ممانعت از قطب قدرت شدن آن استفاده می‌کند. در خاورمیانه تمامی جنایت رژیم صهیونیستی را یا نادیده می‌گیرد و یا تأیید می‌کند و بر مرکزیت کامل رژیم صهیونیستی بر بیت‌المقدس، اقدام کرده است. ترور و تروریسم آنگاه که در راستای تثبیت «آمریکا اول» باشد، مورد تأیید اوست؛ تا آنجا که وزیر خارجه او (پمپئو) می‌گوید: «رئیس جمهوری از من خواسته است تا هرچه سریعتر، قبل از انتخابات ریاست جمهوری آینده از افغانستان خارج شویم.» مذاکره با «طالبان» که زمانی دولت‌های وقت آمریکا آن‌ها را همچون «گروه القاعده» تروریست‌های سازمان‌یافته می‌خواندند، وارد مذاکره و رسیدن به توافق برای تثبیت آن‌ها در تعریف دولت آینده افغانستان، شده است. ترامپ خود می‌گوید که متفکر سیاسی نیست، اما «قدرت» آن‌هم بر مبنای «سلطه» را خوب می‌شناسد و همه کشور‌ها را در دو سوی این معادله، «تمکین به قدرت» یا «نابودی و فروپاشی» تهدید می‌کند. خارج شدن ترامپ از معاهده بین‌المللی برجام از همین قاعده و باور انجام گرفت. او به ایران مدام پیام می‌دهد. چین، روسیه، ژاپن و اتحادیه اروپا را رها کنید و مستقیم به سوی من بر گفتگوی دوجانبه بیایید تا با قبول و تمکین به «قدرت برتر» آمریکا، ایرانی آباد بسازید! این سیاست در تاریخ آمریکا به ویژه در نیویورک مرکز تاریخی «سیاست گانگستری» سابقه دیرینه دارد. زمانی که گانگستر‌های نیویورکی در قدرت بودند، تاریخ نشان می‌دهد که «کاخ سفید» و رؤسای جمهوری آن را نیز در گروگان خود داشتند. اوباما ترامپ را گانگستر نیویورکی نامیده است و این گفته او شواهد روشن در تاریخ معاصر آمریکا دارد. نمونه اخیر این سیاست را در رد پیشنهاد «مکرون» رئیس‌جمهوری فرانسه به ترامپ می‌توان دید که بعد از توافق با ایران، وزیر دارایی خود را به واشنگتن فرستاد تا تأیید ترامپ را بگیرد، اما بعد از چند ساعت از ورود وزیر دارایی دولت فرانسه، کاخ سفید ضمن رد پیشنهاد او اطلاع داد که رئیس‌جمهوری فرانسه هیچ مأموریتی برای گفتگو با ایران از سوی ترامپ ندارد و آمریکا همچنان برنامه‌های «فشار حداکثری» علیه جمهوری اسلامی ایران را ادامه خواهد داد! همزمان با این اظهارنظر، از سوی کاخ سفید که نشان داد ترامپ هیچ ارزشی برای تلاش اتحادیه اروپا به منظور حفظ «برجام» یا توافق با ایران، قائل نیست و در عمل رئیس‌جمهوری فرانسه را بار دیگر تحقیر کرد؛ همچنان که نخست‌وزیر ژاپن را مورد تمسخر قرار داد. «برایان هوک»، هماهنگ‌کننده سیاست‌های ضد ایرانی در وزارت خارجه آمریکا با فرستادن ایمیل به ناخدای کشتی ایران «ادریان دریای ۱» و ۱۱ کشتی دیگر از آن‌ها خواسته است کشتی‌های تحت فرمان خود را به نقاطی منتقل کنند که ارتش آمریکا بتواند آن‌ها را توقیف کند. هوک به ناخدای نفتکش پیشنهاد ۵ میلیون دلار رشوه داده ولی ناخدای کشتی از اجرای خواست آمریکا امتناع کرده است. وزیر خارجه کشورمان، این سیاست ماجراجویانه آمریکا را دزدی دریایی، رشوه‌گیری و باج‌خواهی نامید. رسوایی پیشنهاد گانگستری برایان هوک چنان شد که «مارک اسپر» وزیر دفاع آمریکا برای سرپوش گذاشتن بر آن وارد عمل شد و گفت: «هیچ طرحی برای توقیف نفتکش آدریان دریای ۱ وجود ندارد.» واقعیت این است که ترامپ و «تیم B» همراه او سیاست گانگستری را بار دیگر در آمریکا و به ویژه در سیاست خارجی تجربه می‌کنند.


• روزنامه رسالت سرمقاله‌ای با مضمون «مذاکرات در تله فریب و بلوف» منتشر کرده که به این شرح است:
آمریکا با «بلوف» پروژه جنگ ستارگان، گوباچف را به دالان یک گفت‌وگوی فریب‌آمیز کشید و با انگشت نهادن روی مشکلات اقتصادی شوروی سابق فاتحه یک امپراطوری ۷۰ ساله را خواند. بلوف جنگ ستارگان و زدن موشک‌ها روی هوا امروز پس از گذشت ۳۰ سال از آن دوران در گنبد خیالی آهنین رژیم صهیونیستی رو شده است. آن‌ها موشک‌های شلیک شده به سوی خود را نمی‌توانند مهار کنند. این در حالی است که روس‌ها که فکر می‌کردند در نقطه ضعف از این بابت هستند با ۳۰۰ S و ۴۰۰ S در صنایع موشکی خیلی جلوتر از آمریکایی‌ها هستند. آمریکایی‌ها در برجام با بلوف سایه جنگ و تهدید نظامی و فریب رفع تحریم‌ها وارد معرکه مذاکره با ما شدند در حالی‌که خود آن‌ها بیش از ما از سایه جنگ هراس داشتند و گزارشات سیا و پنتاگون حکایت از آن دارد و ثابت می‌کند که تحمل ۱۰ روز جنگ در منطقه را هم ندارند. آن‌ها با زدن زیر یک قراردادی که امضاء ۶ قدرت جهان پای آن است نشان دادند خست نشان می‌دهند و حاضر نیستند امتیازی بدهند و یک گام جلو بیایند. دستگاه دیپلماسی ما باید دست آن‌ها را می‌خواند که متأسفانه تعجیل در رسیدن به توافق باعث شد میلیارد‌ها دلار خسارت در سرمایه‌گذاری‌های عظیم در صنعت هسته‌ای به هدر رود. هیچ نهاد مالی و محاسباتی و نظارتی در دولت و مجلس هنوز جرأت نکرده اند که بروند میزان خسارت توافق برجام و انجام تعهدات را با محاسبات دقیق تقویم کنند. چون در تیم مذاکرات نه کسی از دیوان محاسبات و سازمان حسابرسی و سازمان بازرسی کل کشور حضور داشته که در این‌باره روایت خسارت را اعلام کند. اما در طرف مقابل نماینده وزارت خزانه‌داری آمریکا حضور داشته و حساب و کتاب داده‌ها وستانده‌هایی که در این توافق به‌عمل آمده دقیق دارند. آمریکا که از توافق خارج شد و به هیچ تعهد برجامی عمل نکرد در عوض تحریم‌ها را تشدید کرد. اروپا هم که به ظاهر از برجام خارج نشده به هیچ یک از تعهدات یازده‌گانه عمل نکرده است. اما پیشنهاداتی را می‌آورد که نه با میزان تعهدات برجامی تناسب دارد و فریب‌کارانه می‌خواهد ایران همچنان در تداوم اجرای تعهدات بماند و بدون اینکه امتیازی بگیرد در مورد محدود کردن قدرت منطقه‌ای و موشکی و نیز دائمی کردن تعهدات برجامی که در برخی موارد موقت است در مذاکرات جدید ایران همچنان امتیاز بدهد. آمریکایی‌ها در محاسبات خود می‌گویند؛ در برجام ایران را خلع توانایی‌های هسته‌ای کردیم. باید در مذاکرات جدید خلع سلاح منطقه‌ای و موشکی بکنیم و هیچ ابایی هم از این وقاحت سیاسی ندارند. این در حالی است که دست آمریکا در منطقه زیر ساطور موشکی و پهپادی مقاومت است و آن‌ها هیچ ابزاری برای مقابله با آن ندارند. بلوف گزینه نظامی با زدن پهپاد فوق پیشرفته آن‌ها بر فراز خلیج‌فارس و نیز توقیف نفتکش انگلیسی در حالی‌که در اسکورت ناوگان نظامی انگلیسی‌ها بود نه تنها روی میز نیست بلکه زیر میز هم نیست. اکنون رژیم صهیونیستی به‌دلیل ماجراجویی در سوریه، عراق و لبنان فعلاً یک سیلی از حزب‌الله دریافت کرده و با رها کردن مرز‌های خود منتظر دریافت سیلی دوم است. حشدالشعبی در عراق دنبال مقابله به مثل در برابر ماجراجویی رژیم صهیونیستی است و قطعاً به موقع پاسخ خواهد داد. در ایران هم میلیون‌ها جوان عاشق شهادت و تربیت شده مکتب کربلا و عاشورا منتظر یک فرمان هستند تا پایگاه‌های آمریکا در منطقه و ناوگان آن‌ها را در اقیانوس هند و خلیج‌فارس و دریای عمان را با خاک یکسان کنند یا به قعر امواج آب‌ها بفرستند. نمی‌دانم چرا دستگاه دیپلماسی از این ظرفیت عظیم استفاده نمی‌کند و هنوز امید به مذاکرات دارد. آمریکا و اروپا طبق معاهده برجام که به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسیده باید کلیه تحریم‌های نفتی، بانکی و ... را بردارند؛ لذا چانه‌زدن روی فروش صدهزار بشکه و واریز آن در سازوکار instex که یک «بلوف» و «فریب» بیش نیست آن‌هم برای تأمین غذا و دارو جز اهانت به مردم و ادعا‌ها و وعده‌هایی که در این سال به ملت داده شده چیست؟ دولت باید گام سوم و چهارم را محکم بردارد تا به سرعت به نقطه صفر قبل از توافق برجام برگردیم. آمریکا و اروپا تمام خشاب‌های تحریمی و تهدیدی خود را خالی کردند و هیچ حرف جدیدی ندارند. دولت با نگاه دقیق و راهبردی به شرق و عملیاتی کردن اقتصاد مقاومتی و تکیه بر ظرفیت‌های عظیم و پایان ناپذیر داخل هنوز حرفی برای گفتن و جبران خسارت‌ها دارد. دولت برای تنبیه غرب باید همان تهدید روحانی که گفت: اگر قرار باشد ما نفت نتوانیم بفروشیم هیچ‌کس دیگری حق ندارد نفت بفروشد را عملیاتی کند. اروپا باید مزه این تهدید را بچشد و ایران این توانایی را دارد که خطر تهدید تحریم‌های ظالمانه را با عملیاتی کردن این راهبرد دفع کند. قدرت یعنی توانایی اثرگذاری روی ترجیحات حریف. آمریکایی‌ها در اتاق جنگ اقتصادی با حربه تحریم‌ها مدام روی ترجیحات ما اثرگذاری می‌کنند. چرا ما با ظرفیت‌های عظیمی از قدرت ملی و قدرت منطقه‌ای و حتی فرامنطقه‌ای حاضر نیستیم روی ترجیحات دشمن اثرگذاری کنیم. «چماق» آمریکایی‌ها را باید سر خودشان فرود آوردیم و «هویج» آن‌ها را هم به سمت خودشان پرتاب کنیم. یک دستور کار بر روی میز فرماندهان جنگ اقتصادی آمریکا بگذاریم که هزینه آن به تریلیون‌ها دلار می‌رسد. آن‌ها اهل هزینه – فایده هستند. این هزینه با گام‌های سست کاهش تعهدات برجامی و مذاکرات پاریس تولید نمی‌شود. کرکره مذاکرات با غرب را تا موقعی که تعهدات را از حرف به عمل در نیاورده‌اند پایین بکشیم و به فکر چماقی باشیم که قرار بود به سر ما بزنند آن را محکم بر سر آن‌ها فرود آوریم تا آن‌ها را از توهم غلبه بر ملت ایران بیرون آورد. امیدوارم در ایام محرم و صفر دستگاه دیپلماسی کشور شمر زمانه خود را بشناسد؛ و با زدن دست رد بر پیشنهاد‌های تحقیرآمیز و موهن در یک برخورد کربلایی و عاشورایی تکلیف خود را با دشمنان ملت ایران روشن کند.

اقدام متقابل با مختصات بازدارندگی/ چگونه کلیسای پورتلند حسینیه شد؟ / سیاست گانگستری!


• روزنامه خراسان مطلبی با تیتر «بنزین و فرصت‌های تاریخی اصلاح اقتصادی» درج کرده که به این شرح است:
روز گذشته آمار جدید از صادرات فراورده‌های نفتی از جمله بنزین منتشر شد. آماری که نشان می‌دهد بخشی از تلاش‌ها برای جایگزینی نفت در اقتصاد ثمر داده است. اگرچه همچنان سهم صادرات نفت به مراتب بیش از فراورده‌های نفتی است. پیش از این وزیر نفت، میزان مازاد تولید بنزین کشور را ۱۵ میلیون لیتر در روز بیان کرده بود که با فرض صادرات روزانه همین میزان بنزین مازاد، در سال می‌توان، حدود ۵.۵ میلیارد لیتر بنزین صادر کرد و بیش از ۲.۶ میلیارد دلار ارزآوری برای کشور داشت. تقریبا به همین میزان صادرات نیز برای دیگر فراورده‌های نفتی از جمله گازوئیل می‌توان متصور بود. به این ترتیب اقتصاد ایران با درآمد سالانه بیش از پنج میلیارد دلاری در اقتصاد ایران از این محل می‌تواند بخشی از خلأ صادرات نفت را جبران کند. اضافه بر این که با افزایش تولید گاز و جایگزینی بیشتر گاز به جای گازوئیل در نیروگاه‌ها و همچنین اتمام برخی دیگر از پروژه‌های افزایش ظرفیت تولید بنزین و گازوئیل می‌توان به درآمدزایی ۲ برابری از این محل تا یکی دو سال آینده نیز امیدوار بود. همین یک ظرفیت به تنهایی نشان می‌دهد که اقتصاد ایران در بخش‌های مختلف چه قابلیت‌هایی برای جبران کمبود درآمد نفتی دارد. به جز صادرات فراورده‌های نفتی، افزایش درآمد ارزی از محل گردشگری نیز قابل توجه است. چنان که هفته گذشته علی اصغر مونسان وزیر میراث فرهنگی و گردشگری در حاشیه جلسه علنی مجلس در جمع خبرنگاران گفت: تعداد گردشگران خارجی در سال ۹۶، چهار میلیون و ۷۰۰ هزار نفر و در سال ۹۷، هفت میلیون و ۸۰۰ هزار نفر بوده و در چهار ماه امسال نیز ۴۰ درصد رشد کرده است. از آن جایی که سازمان جهانی گردشگری، میزان درآمد ارزی هر گردشگر ورودی را حدود ۱۳۰۰ دلار برآورد کرده است، می‌توان نتیجه گرفت که در سال گذشته بیش از ۱۰ میلیارد دلار درآمد ارزی از ورود گردشگر خارجی نصیب کشور شده است و پیش بینی می‌شود که این میزان با فرض تداوم رشد چهار ماه امسال، به ۱۴ میلیارد دلار تا پایان سال برسد. هرچند باید توجه داشت که بخش عمده این درآمد متعلق به بخش خصوصی است و تاثیر چندانی بر درآمد دولت ندارد. این اتفاقات در کنار تلاش‌هایی که برای افزایش درآمد مالیاتی از مسیر رصد تراکنش‌های بانکی مشکوک و شفاف سازی درآمد‌های صنوفی نظیر پزشکان و وکلا انجام می‌شود، نشان می‌دهد که از این محل نیز می‌توان بخشی از افت شدید درآمد نفتی را جبران کرد. این در حالی است که ظرفیت گسترده مالیات عایدی سرمایه را که با کندی پیگیری می‌شود نیز باید در نظر گرفت. همه این موارد نشانه‌های امید بخشی از قابلیت‌های اقتصاد ایران در مواجهه با تحریم هاست، با این حال مروری بر آمار قابل پیش بینی افت درآمد‌های نفتی تا پایان سال نشان می‌دهد که همچنان باید اصلاحات ساختاری در بخش‌های هزینه‌ای بودجه را جدی دید. درآمدزایی با همه سختی هایش، سخت‌تر از کاهش هزینه هاست به ویژه در بخش کنترل هزینه‌های جاری، مقاومت دستگاه‌ها در زمینه کاهش هزینه‌ها جدی است. بودجه ناموس دستگاه‌های مختلف تلقی می‌شود. کاهش بودجه ممکن است به کاهش سطح رفاه کارکنان دستگاه‌ها بینجامد و مدیر مربوط تحت فشار کارکنان زیردست خود قرار گیرد؛ بنابراین ضروری است که هرگونه اصلاح در این بخش با حمایت ویژه سران قوا و مطالبه افکار عمومی صورت گیرد. اکنون فرصتی است تا در مواجهه با تاریخی‌ترین تحریم‌های رخ داده شده علیه کشورمان، تاریخی‌ترین اصلاحات در ساختار اقتصادی و بودجه‌ای کشور رخ دهد تا اقتصاد ایران از رهگذر فرصت این تحریم‌های سنگین، فرصتی بزرگ را برای اقتصاد خود رقم زند.

• روزنامه فرهیختگان مطلبی با تیتر «اربعین ۳ میلیون نفری» منتشر کرده که به این شرح است:
با وجود اینکه این روز‌ها خیلی‌ها قلم می‌زنند، نامه با غیظ می‌نویسند و حتی اختفای اختیاری می‌کنند تا کام مردم را تلخ کنند، یکشنبه‌ای که گذشت یک خبر کوتاه و متفاوت هم در خروجی رسانه‌ها قرار گرفت. وزیر کشور در حاشیه افتتاح بخش جدیدی از پایانه مرز خسروی در استان کرمانشاه، خبر از افزایش ۲۰۰ درصدی زائران ایرانی عتبات‌عالیات نسبت به مدت مشابه سال گذشته در تاسوعا و عاشورای حسینی داد؛ خبری که میان موج اخباری مثل مفقودی خودساخته عدالتخواهان، نامه رانت‌طلبی علیه به‌اصطلاح رانت یا ازدواج کودک ۱۱ ساله آن‌طور که باید و شاید بازتاب پیدا نکرد؛ اما یک پیام مهم برای همه تولیدکنندگان اخبار ناامیدکننده روز‌های اخیر داشت و آن‌هم این بود که با وجود اینکه هزینه‌های معیشتی زندگی در یک سال اخیر به شکلی نجومی افزایش یافته، اقبال مردم برای زیارت سیدالشهدا با تمام هزینه‌هایش، رشد چشمگیری داشته است، آن‌هم نه یک یا دوبرابر، بلکه سه‌برابر. مساله، اما صرفا افزایش زائران تاسوعا و عاشورای حسینی نیست. وزیر کشور در همین خبر اعلام کرده است پیش‌بینی می‌شود سه میلیون زائر ایرانی در پیاده‌روی اربعین امسال حضور داشته باشند، یعنی حدود یک‌میلیون نفر بیشتر از اربعین سال گذشته. به زبان آوردن عدد یک میلیون نفر شاید آسان باشد، ولی آنچه در حال وقوع است یک اتفاق تاریخی است که نمی‌توان به‌سادگی از کنار آن عبور کرد. سه‌میلیون زائر ایرانی یعنی اینکه مردم ایران با وجود تمام مشکلات اقتصادی و افزایش هزینه‌های زندگی و پمپاژ ناامیدی که عده‌ای در کشور به راه انداخته‌اند، همچنان عاشقانه و بدون ملاحظه می‌خواهند اربعین را در کربلا باشند. فارغ از اینکه این سوال به‌صورت جدی مطرح است که آیا پایانه‌های مرزی ایران و عراق کشش ترانزیت سه‌میلیون زائر ایرانی را دارد یا خیر، باید به‌صورت جدی به این مساله فکر شود که عدد سه میلیون نفر در میدان اجرا نیازمند تاسیسات و امکانات و بسیج گسترده امکانات کشور جهت سازماندهی خدمات‌رسانی به زائران پیاده‌روی اربعین حسینی است. با این حال، دستگاه‌های اجرایی کشور که در چند سال اخیر از لحاظ برنامه‌ریزی و سطح خدمات برای زائران نمره بالایی به دست نیاورده‌اند، به‌نظر می‌رسد باید تغییر رویه‌ای محسوس را در دستورکار خود قرار دهند تا حماسه اربعین ۹۸ با حداقل مشکلات و بی‌نظمی‌ها همراه باشد. یکی از مهم‌ترین قطعات پازل پیاده‌روی اربعین هم رکن دانشگاه است. با توجه به اقبال مضاعف مردم جهت حضور در پیاده‌روی اربعین امسال، تشکل‌های دانشجویی در قالب کاروان‌های دانشگاهی و دانشجویی باید ویژه‌تر از قبل مورد توجه قرار گیرند. این امر مستلزم تمرکز تشکل‌های دانشجویی و همچنین حمایت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌های سراسر کشور، سازمان بسیج دانشجویی، سازمان نظام‌وظیفه و همچنین وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است. در همین راستا با توجه به اینکه دو وزارتخانه فوق که متصدیان آموزش عالی در کشور هستند و مدیریت دانشگاه‌های کشور را برعهده دارند و همچنین در سال‌های اخیر تسهیلات چندانی برای دانشجویان حاضر در پیاده‌روی اربعین فراهم نکرده‌اند، به‌نظر می‌رسد باید تغییر رویه‌ای محسوس در مواجهه‌شان با رویداد عظیم پیاده‌روی اربعین حسینی در دستورکارشان قرار دهند؛ چراکه احتمالا ادامه روند نامناسب سال‌های گذشته برای امسال کافی نباشد. نگارنده متن، نوقلم و تازه‌کار است و یقینا متفکران باید در تحلیل جامعه‌شناسی رویداد عظیم پیاده‌روی اربعین ۹۸ قلم بزنند، اما اشاره به مصراع الهام‌بخش محتشم‌کاشانی در رثای عزای حضرت سیدالشهدا آن‌هم در آستانه حماسه اربعین ۹۸ خالی از لطف نیست. باز این چه شورش است که در خلق عالم است/باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

• روزنامه جوان مطلبی با عنوان «علاج «واقعه» قبل از وقوع باید کرد» منتشر کرده که به این شرح است:
آیا حادثه کربلا تکرار شدنی است؟ پاسخ این است که بی‌شک یکی از علل اصلی اقامه عزا برای سید و سالار شهیدان جلوگیری از تکرار حادثه‌ای در مقیاس کوچک‌تر از عاشورا در زمان حاضر است. آنچه که این روز‌ها و سال‌ها به رغم دستاورد‌های عظیم نظام اسلامی در حوزه‌های علمی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی، نظامی و... کام مردم را به شدت تلخ کرده، کد‌ها و علائمی است که به همه دغدغه داران و دلسوزان نظام و مردم به‌عنوان صاحبان اصلی کشور گوشزد می‌کند که اگر نسبت به این علائم بی‌تفاوت باشیم بی‌شک تکرار حادثه کربلا دور از انتظار نخواهد بود. امروز در کشور اشرافی‌گری، رفاه‌طلبی، رانت‌خواری، کاخ‌نشینی، غربگدایی، فاصله طبقاتی، آقازادگی، سوءمدیریت، مدیریت‌های موروثی، ترجیح منافع حزبی بر منافع ملی و... سبب سلب اعتماد عمومی، کاهش مقبولیت اجتماعی نظام، گسترش نارضایتی‌ها، گسترش دل‌مردگی و ناامیدی، تخریب باور‌های ملی و دینی، پیدایش گسل در وحدت ملی و... شده و همین امر دستاویز دشمنان برای طراحی فتنه‌ها و مدل‌های براندازی نرم از طریق واگرایی مردم از نظام اسلامی شده است. و، اما چه باید کرد؟ باید مجموعه‌ای از اقدامات سلبی و ایجابی در دو حوزه سخت‌افزاری و نرم‌افزاری صورت گیرد تا تمامی آن‌چه در بخش اول به‌عنوان علل بروز حادثه عاشورا بیان شد مرتفع شود و امید، اعتماد و شجاعت به کانون اصلی انقلاب بازگشته و تقویت شود:

۱ - در درجه اول باید بر برگزاری هر چه باشکوه‌تر مجالس اقامه عزای حضرات ائمه هدی علیهم‌السلام و به‌ویژه حضرت حسین علیه‌السلام تأکید شود و بدانیم که به فرمایش حضرت امام خمینی سلام‌الله علیه، با بزرگداشت محرم و صفر اسلام زنده خواهد ماند و تلاش‌های دشمنان نیز به جایی نخواهد رسید. بی دلیل نیست که امام سجاد و امام باقر علاوه بر مداومت بر اقامه عزاداری، مردم را به برگزاری این‌گونه مجالس در طول تاریخ وصیت و سفارش نموده‌اند.

۲ - اقدامات قاطعانه قوه قضائیه با قوت تمام تا اجرای دقیق فرمان هشت ماده‌ای مبارزه با مفاسد در همه حوزه‌های اقتصادی فرهنگی و... صادره از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۰ استمرار یابد.

۳ - با سرعت هر چه تمام‌تر گام دوم انقلاب وارد فاز اجرایی شده و تمامی مسئولان و مدیران که در بین آنان افراد پیر، خسته، بی‌انگیزه، اشرافی، مرعوب دشمن، دلبسته به غرب، غافل از ظرفیت‌های داخلی، بعضاً سست‌کمربند و دوتابعیتی حضور دارند با سرعت عرصه مسئولیت را ترک و جای خود را به مدیران تازه نفس، لایق، جوان، انقلابی، باانگیزه، خوش فکر، شجاع، توانمند، دشمن شناس و مورد اعتماد نظام بسپارند.

٤ - انتخابات مجلس شورای اسلامی در دوم اسفند سال‌جاری، بهترین فرصت برای مردم است تا با حضور آگاهانه و انقلابی پای صندوق‌های رأی و با انتخاب نمایندگان متناسب با آنچه که مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم انقلاب فرموده اند، مجلسی باطراوت، باانگیزه، جوان و انقلابی شکل گیرد. بی‌تردید تشکیل مجلسی در تراز انقلاب اسلامی، زمینه را برای تشکیل دولت تراز انقلاب مهیا خواهد نمود.


• روزنامه سیاست روز سرمقاله‌ای با مضمون «قانونگرایی عافیت طلبانه؟!» منتشر کرده که به این شرح است:
قانون، مرز‌های رفتار و حدود سلسله مراتب اختیارات و تکالیف در جامعه است. در واقع قانون، آینه تمام نمای اراده و عملکرد جامعه است. نقشه تحولات جامعه و پیشرفت مادی و معنوی آن از طریق قانون و توسط قانونگذار ترسیم می‌شود. میزان پیشرفت و تعالی جامعه با قدرتمندی و پیشرو بودن قوانین آن رابطه مستقیم دارد. برای عقب ماندگی هیچ دلیلی جز قوانین ناکارآمد، ولی فراوان نیاز نیست. اگر پس از بیش از ۱۱۰ سال قانونگذاری و ثبت چند ده هزار رکورد قانون در سامانه قوانین و مقررات مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، هنوز شاهد بروز یا تشدید مشکلات متعدد در زندگی مردم هستیم، قطعا باید ریشه مشکلات را در قانون و قانونگذاری جامعه جستجو کنیم! با تصویب و تایید یک یا چند گزاره قانونی، نمی‌توان انتظار اصلاح امور و حل مشکلات جامعه را داشت، زیرا در سیستم‌های سیال، پویا، انسانی و اجتماعی، رابطه حاکمیت و جامعه دوطرفه و فعال است. قوانینی که دارای ملاحظات اجتماعی، فرهنگی و انسانی اختصاصی برای جامعه ایرانی نباشد پیشاپیش محکوم به ناکارآمدی و شکست است. اساسا قانونگذاری برای جوامع انسانی و پیچیده، کار بسیار دشواری است. تبیین روابط طولی، عرضی و مورب در لایه‌های گوناگون قوانین، کاری طاقت فرساست که از هر نامزد انتخابات دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد بر نمی‌آید. با پیشرفت جامعه ایران در گذر زمان بر عرصه‌های مورد نیاز قانونگذاری افزوده شد، اما قانونگذاری همگام و همزمان با پیشرفت زمان و زمانه، پیشرفت نکرده است. با حضور مؤلفه‌های فراوان و شاید بی شمار در اداره امور جامعه، قانونگذاری کشور به تدریج قدرت تحلیل خود را از جامعه از دست داد و به وضع قانون با روش جزءنگر و سنتی خود برای امور اجتماعی و پیچیده ادامه داد. تداوم این وضع موجب ایجاد شکاف ناکارآمدی بین جامعه و قانونگذاران شد. به نحوی که با افزایش تعداد قوانین، بر ناکارآمدی‌ها و ناتوانی‌های قوانین افزوده شد. هم اکنون با تورم قانون مواجه ایم و انبوهی از مشکلات ریز و درشت در زندگی مردم. میزان عقب ماندگی قانونگذاران از نیاز‌های روزافزون جامعه دوره به دوره و دهه به دهه بیشتر و بیشتر شده است. با عمیق شدن شکاف میان قانون و جامعه، تقریبا همه به این باورند که از دست قوانین برای حل مشکلات زندگی مردم، کاری ساخته نیست. پاسخ قانونگذاران به این واقعیت تلخ بجای تحول و نوآوری، اصرار بر رفتار‌های واپسگرا و ناتوان چندین بار آزموده گذشته است. ضعف مفرط قانونگذاران و عدم تسلط کافی آن‌ها بر آنچه که تاکنون تصویب کرده اند موجب شده که قانونگذاری از مصوبات قبلی خود نیز عقب بماند. قانونگذاری ایران دارای حافظه تاریخی فعال نیست و نمی‌داند که پیرامون موضوعات گوناگون اجتماعی چه قوانینی را به تصویب رسانده است. از این رو برای حفظ شان از دست رفته خود، بیش از گذشته به قانونگذاری شکلی، سیاسی و روزمرگی پرداخته است. شیوه‌های فرافکن مانند انواع و اقسام تغییرات مکرر قوانین شامل اصلاحیه، الحاقیه، متمم، حذف، ابطال، ارجاع، تغییر و نسخ، واکنش‌هایی بود که قانونگذاران در برخورد با ناتوانایی‌های گذشته خود نشان دادند. یکی از ناشیانه‌ترین اقدامات قانونگذاران، موضوع نسخ نوعی یا ضمنی قوانین قبلی توسط جملات نسخ نوعی کلی است. شکاف ناکارآمدی قانونگذاری امروز کشور با مشکلات زندگی مردم به حدی عمیق و گسترده شده است که قانونگذاران صرفا برای جبران حذف حافظه تاریخی خود از جملات جورواجور نسخ نوعی استفاده می‌کنند و با تغییرات مکرر قوانین، قوانین ناکارآمد قبلی را وصله‌ای نو می‌اندازند تا تحول آفرین باشند. ولی افسوس و صد افسوس که فرصت‌های فراوانی از دست رفته است. جالب اینجاست منادیان و حامیان شیوه سنتی قانونگذاری، هنوز هم مدعی اند که نسخه شفابخش گرفتاری‌های جامعه انحصارا در اختیار آنان است. تجربه چهار دهه گذشته قانونگذاری گواهی می‌دهد که جناح‌های سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب برای قانونگذاری هیچ برنامه‌ای نداشته و ندارند. امید است که با روشنگری عالمانه در انتخابات سال ۱۳۹۸ افرادی به مجلس شورای اسلامی راه یابند که درک صحیحی از قانون و قانونگذاری در محیط پیچیده و اجتماعی داشته باشند.

• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقاله‌ای با تیتر «آموزه‌های فقر سوئدی» منتشر کرده که به این شرح است:
از ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰ میانگین درآمد یک سوئدی بیش از هشت برابر رشد کرد. در همین زمان جمعیت هم قریب به دو برابر شد. مرگ‌ومیر نوزادان از ۱۵ درصد به ۲ درصد کاهش و میانگین طول عمر ۲۸ سال افزایش یافت. یک مملکت فقیر رعیت‌نشین به یکی از ثروتمندترین کشور‌های دنیا تبدیل شد. این تصور میان خیال‌بافان دنیا وجود دارد که رفاه سوئد حاصل سوسیالیسم است که با اخذ مالیات و بازتوزیع ثروت توانسته مدینه فاضله موردنظر مارکس و دوستان را بالاخره برپا کند و در عین حال صنعت و تولید را نیز پویا و قدرتمند نگه دارد. این خیال‌بافی‌ها را معمولا بدون خجالت کشیدن و با صدای بلند بیان می‌کنند. بار‌ها در گفتگو‌ها و مناظره‌ها، رقیب یا حضار مغالطه سوئد را تکرار کرده‌اند. خیلی اوقات پس از اینکه آمار و توضیحات را می‌شنوند تعجب می‌کنند که چگونه صدر تا ذیل ساختمان فکری‌شان شالوده بر مشتی دروغ بی‌پایه است. چنان‌که در ادامه توضیح خواهم داد، داستان چیز دیگری است، اما دو مساله باعث شده مغالطه سوئد میان شبه‌روشنفکران ایرانی شیوع پیدا کند؛ اول، خاطرات عمه‌خانم‌ها و پسرخاله‌های مهاجر است که ظرف سی‌چهل سال گذشته به سوئد رفته و در ملاقات‌های خانوادگی دریافت شخصی‌شان را به‌عنوان فکت با نعناع‌داغ اضافه برای این بزرگواران بی‌خبر بازگو کرده‌اند. دوم، آسمان و ریسمان یکی دو سلبریتی آمریکایی است که یکی در قامت نامزد ریاست‌جمهوری آمریکا سوزنش روی مغلطه سوئد گیر کرده بود. به‌قول مرحوم ابوالقاسم حالت، دیوار حاشا بلند است. ادعا‌های فرد مزبور بار‌ها با مستندات فراوان رد شده و حتی مقامات رسمی کشور‌های اسکاندیناوی به آن پاسخ داده‌اند، اما کسی جوابیه و تکذیبیه را نمی‌خواند. در عوض همه به ادعای بزرگ و نسخه ساده برای خوشبختی توجه می‌کنند. در ۱۹۵۰، وقتی سوئد یکی از موفق‌ترین کشور‌های دنیا بود، نه تنها پایین‌ترین نرخ مالیات در میان همه کشور‌های اروپایی (و آمریکا) را داشت بلکه بخش عمومی سوئد کوچک‌ترین بخش عمومی تمام اروپا بود. افزایش مالیات و سیاست‌های بازتوزیعی پس از این دوره آغاز شد. گونار و آلوا میردال پدر و مادر فکری دولت رفاه سوئدی بودند. آن‌ها در اوایل قرن بیستم به این باور رسیدند که سوئد بستر ایده‌آل دولت رفاه «ز گهواره تا گور» است. جمعیت سوئد همگن و کم بود. سطح اعتماد میان جامعه و نسبت به حکومت بالا بود. در مقایسه با دیگر جا‌های اروپا دوران فئودالی را تجربه نکرده بود و حکومت مشکلی با مشارکت مردمی نداشت و کشاورزان زمین‌دار، مقامات را به چشم بخشی از مردم و جامعه خود می‌دیدند تا زورگیر و دشمن. همچنین دستگاه اداری وسیع و طویل نبود و کارآمد و به نسبت خوبی عاری از فساد شناخته می‌شد. ارزش‌های اخلاقی پروتستانی و فشار اجتماعی از طرف خانواده، دوستان و همسایگان به پیروی از این نظام ارزشی به آن معنی بود که مردم سخت کار می‌کردند. میردال‌ها نتیجه گرفتند که اگر دولت رفاه در سوئد جواب ندهد در هیچ جای دیگر دنیا هم کارگر نخواهد افتاد. تا ۱۰ سال پس از این نتیجه‌گیری هزینه‌های عمومی در سوئد حدود ۱۰ درصد تولید ناخالص داخلی کشور بود. حزب سوسیال دموکرات در سال ۱۹۳۲ به قدرت رسید، اما به‌زودی دریافت که حزبی با محور نزاع طبقاتی نمی‌تواند در سوئد حکومت کند لذا با ایجاد نظام‌های تامین اجتماعی به یک حزب طبقه متوسط تبدیل شد و در نتیجه‌اش بیشترین مستمری بازنشستگی، بیکاری، مرخصی زایمان و مرخصی استعلاجی به کسانی تعلق می‌گرفت که بالاترین دستمزد‌ها را داشتند. یعنی بیشتر مزایا متناسب با میزان پول پرداختی بود، تا در نتیجه طبقه متوسط ثروتمند نفع خود را در حمایت از نظام ببیند. این یک سیاست اجتماعی‌کردن طرف مصرف بود: حکومت کنترل ابزار تولید را به دست نخواهد گرفت، اما در عوض برای تامین رفاه و در قالب مالیات‌های فروش و درآمد، از کارگران مالیات می‌گیرد. این به معنای بازار‌ها و رقابت برای بنگاه‌های اقتصادی بزرگ و دولت رفاهی برای مردم بود. با این همه حتی تا اواخر دهه ۱۹۵۰، هنوز مجموع بار مالیاتی از ۱۹ درصد تولید ناخالص ملی بالاتر نرفته بود؛ نرخی پایین‌تر از ایالات‌متحده و اروپای غربی. سوسیال دموکرات‌ها مشتاق جلب رضایت صنایع بودند و اجازه نمی‌دادند برنامه‌های اجتماعی در پیشرفت اقتصاد اختلال ایجاد کند. تجارت آزاد همواره حاکم بود. مقرراتی که وضع شد طوری تعدیل شد که منافع صنایع بزرگ تامین شود- برای نمونه، دستمزد‌ها همسان شده بودند، اما هدف آن پایین نگه داشتن دستمزد‌ها برای شرکت‌های بزرگ بود، درحالی‌که شرکت‌های کوچک و کم‌بازده از میدان کسب‌و‌کار بیرون رانده شدند. اثر دو جنگ جهانی را هم نباید ندیده گرفت. درگیر نشدن در دو جنگ جهانی تاثیر مهمی در موفقیت اقتصادی سوئد (در مقایسه با سایر کشور‌های اروپایی) داشت. باری، در سال ۱۹۷۰ بنا به آمار سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه، سوئد چهارمین کشور ثروتمند بر مبنای درآمد سرانه بود. اینجا بود که سوسیال‌دموکرات‌ها با گنجینه‌ای از بنگاه‌های اقتصادی بزرگ و ذهنی سرشار از ایده‌های چپ به افراط روی آوردند. مخارج عمومی در فاصله ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ حدودا دو برابر شد و از ۳۱ درصد به ۶۰ درصد تولید ناخالص داخلی افزایش یافت. الگوی سوئدی هم در همین دوره کوتاه شکست خورد. از سال ۱۹۷۵ تا سال ۲۰۰۰ درحالی‌که درآمد سرانه در آمریکا ۷۲ درصد و در اروپای غربی ۶۴ درصد افزایش یافت، این رقم در سوئد از ۴۳ درصد بالاتر نرفت. در سال ۲۰۰۰ سوئد به رتبه چهاردهم سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه سقوط کرده بود. دستگاه کارآمد اداری سوئد در این دوره تحلیل رفت و کار را به جایی رساند که بنا به پژوهش بانک مرکزی اروپا از ۲۳ کشور توسعه‌یافته، سوئدی‌ها اکنون کمترین خدمت (به ازای هر دلار هزینه شده) را دریافت می‌کنند. سایر آمار و خدمات نیز نسبت مشابهی دارند. هرچند هنوز خدمات دریافتی و استاندارد زندگی در سوئد بالا است، اما متناسب بالاترین نرخ مالیات در دنیا نیست. به‌عنوان نمونه، اگر بخش‌خصوصی سوئد به کارآمدی بریتانیا بود، هزینه خدمات باید به یک‌سوم هزینه کنونی کاهش یابد.به‌عنوان نمونه، بنابر آمار رسمی، پزشکان سوئدی متوسط روزی چهار بیمار را معاینه می‌کنند، درحالی‌که در خود سوئد در سال ۱۹۷۵ روزی ۹ بیمار را معاینه می‌کردند. مطالعات بعدی نشان داد که پزشکان سوئدی ۵۰ تا ۸۰ درصد وقتشان را صرف کار‌های اداری می‌کنند. در صنعت هم شرایط به همین ترتیب است. مهم‌ترین شرکت‌های امروز سوئد پیش از جنگ اول جهانی تاسیس شده‌اند. تنها یکی از ۵۰ شرکت بزرگ سوئدی پس از سال ۱۹۷۰ تاسیس شده است. در نهایت این سیاست‌ها به رکود شدید دهه ۹۰ منجر شد. پس از شکست سوسیالیسم در سوئد مالیات و مقرری‌های عمومی کاهش یافته و خصوصی‌سازی گسترده در دستور کار قرار گرفت. ثروتمند شدن سوئد نتیجه اقتصاد آزاد بود. سیاست‌های سوسیالیستی رشد سوئد را متوقف و زندگی را بر مردمانش سخت کرد. تنها با کنار گذاشتن سوسیالیسم بود که سوئد توانست سربلند به قرن بیست و یکم پا بگذارد. میراث سیاست‌های دولت رفاه سوئد امروز بزرگ‌ترین مانع بر سر راه پیشرفت و رفاه مردمان سوئد است. پدر و مادر دولت رفاه سوئدی درست می‌گفتند. اگر دولت رفاه در سوئد جواب ندهد در هیچ جای دیگر دنیا نیز جواب نخواهد داد. سوئد درس‌های زیادی برای ایران دارد؛ دولت رفاه و تصدی‌گری دولتی و برنامه‌ریزی متمرکز راه خوبی برای تولید فقر و توقف چرخ صنعت و افزایش بیکاری و کاهش رشد است. چنان‌که این‌ها را می‌خواهیم کافی است مسیر کنونی را ادامه بدهیم.

• روزنامه صبح نو سرمقاله‌ای با مضمون «سخنگویان ترامپ» منتشر کرده که در ادامه می‌خوانید:
بعد از خروج آمریکا از برجام، ایران براساس وعده‌های اروپا، سیاست صبر و انتظار را به امید منتفع‌شدن از مزایای اقتصادی توافق هسته‌ای در پیش گرفت. در این مدت، مذاکرات فراوانی میان ایران و اروپا برای حفظ برجام انجام شد؛ چراکه توافق هسته‌ای حاصل سال‌ها مذاکرات ایران و اروپا بود و کشور‌های E۳ نجات این توافق را فرصتی برای استقلال از امریکا می‌دیدند؛ همچنان‌که امانوئل مکرون گفته بود: «احیای تحریم‌ها علیه ایران فرصتی برای استقلال مالی اروپا از آمریکاست». برهمین‌اساس، رسانه‌های غربی پیشنهاد ایجاد اینستکس را این‌گونه تحلیل می‌کردند که اروپا حاضر نیست درمقابل تحریم‌های برون‌مرزی آمریکا سر فرود بیاورد. در این مدت نیز فرانسه از تشکیل ارتش اروپایی سخن گفت؛ اما اروپا در این رویارویی شکست خورد و نتوانست از یوغ آمریکا بیرون بیاید. مذاکرات هسته‌ای ایران ابتدا با اروپا شروع شد و آمریکا فقط به عکس یادگاری آن رسید؛ اما امروز آن‌قدر از قدرت اروپا کاسته شده که برای توافق‌های بین‌المللی خود باید موافقت آمریکا را اخذ کند. فرانسه این روز‌ها در قامت نجات‌دهنده برجام درآمده است؛ اما برای دادن خط‌اعتباری به ایران از آمریکا اجازه خواسته و مکرون در تماس‌های تلفنی با دکترروحانی، ضمن ارائه پیشنهاد‌ها در آخر قید تأیید ترامپ را مطرح می‌کند. هرچند الگوی رفتاری ایران در این مدت با هدف مشارکت سازنده با اتحادیه اروپا بوده است، امروز بازی اروپایی در برجام به نقطه صفر خود رسیده و تنها در نقش سخنگوی رییس‌جمهور آمریکا ظاهر می‌شود. اگر اروپا دربرابر آمریکا قدرتی داشت، این کشور را به توافق بر‌می‌گرداند؛ البته ایران مسیر خود براساس «مقاومت فعال» را در پیش گرفته و به نتیجه رسیدن یا نرسیدن اقدامات اروپا خللی به این سیاست وارد نخواهد کرد.

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *