سیاستمدار صادق

15:04 - 29 مهر 1398
کد خبر: ۵۶۰۶۸۷
آیت‌الله مهدوی کنی در ۱۴ خرداد ۱۳۹۳ و پس از بازگشت از مراسم سالگرد حضرت امام خمینی (ره) و در پی حمله قلبی به کما رفته و در بیمارستان بستری شد. در این مدت رهبر معظم انقلاب بار‌ها به عیادت ایشان رفتند. بالاخره بعد از حدود ۴ ماه و در تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۹۳ جان به جان آفرین تسلیم کرده و به ملکوت اعلی پیوست.
////گروه سیاسی ؛ آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی به تاریخ ۱۴ مرداد سال۱۳۱۰ در روستای کن که در آن زمان در دو فرسخی تهران و هم اکنون بخشی از آن است (شمال غرب) چشم به جهان گشود. شغل پدر ایشان مرحوم اسدالله کنی کشاورزی بود که گهگاه به تجارت نیز می‌پرداخت. ایشان در مورد پدر خود می‌گویند: «پدرم مردی مذهبی، مقید به مسائل دینی و بلکه متعصّب در مسائل دینی و مقید بودند که فرزندانش را با آداب مذهبی تربیت کند. یادم نمی‌رود که در همان اوانی که هنوز به حد بلوغ نرسیده بودم ولی نزدیک بلوغ بودم، یک روز ایشان مرا خواست و گفت که می‌خواهم با تو خصوصی صحبت کنم. پدرم گفت: تو کم کم داری به سن تکلیف می‌رسی و باید با مسائل شرعی آشنا شوی، لذا می‌خواهم مسائلی را به طور خصوصی به تو بگویم تا فرد دیگری در این مسائل با تو صحبت نکند. آنگاه مسائل غسل و جنابت و طهارت و امثال اینها را برای من توضیح داد. در ایوان منزلمان این نصایح را به من فرمود و اصرار داشت که کسی هنگام بیان این حرف آنجا نباشد.» [1]

«مرحوم پدرم همیشه با علما و روحانیون رفت و آمد داشت. ایشان با علمای کن و تهران مانند آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی عمیقی از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی، آیت‌الله سرخه‌ای، آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی و ... ارتباط داشتند و در منزل ما در ایّام ماه رمضان، ماه محرّم، اعیاد مذهبی و امثال ذلک غالباً علما، رفت و آمد داشتند»[2] ایشان دوران ابتدایی را که شش کلاس بود در کن گذراند و سپس در 14 سالگی برای تحصیل علوم دینی به تهران کوچ کرد.

ورود به حوزه
آیت‌الله مهدوی کنی در سال 1324 عازم تهران شده و برای آغاز دروس حوزوی وارد مدرسه‌ی سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری فعلی) می‌شوند اما پس از حدود دو هفته فضای مدرسه را مقبول نمی‌یابند و بر اساس تعاریفی که شنیده بودند به مدرسه لرزاده به سرپرستی آیت‌الله برهان از شاگردان مرجع بزرگ شیعه آیت‌الله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی منتقل می‌شوند.
 
آیت‌الله مهدوی کنی از درس‌ها و اساتید دوره‌ی مقدمات خود اینگونه یاد می‌کنند: « صرف میر را نزد شیخ جواد، انموذج را نزد شیخ کاظم مستفید که بعدها طبیب شد، بخشی از سیوطی، چند باب مغنی و مُطوَّل را نزد پیرمرد ملایی به نام سلماسی، قسمتی از سیوطی را نزد آیت‌الله قاضی امام جمعه دزفول و مابقی مغنی را نزد مرحوم برهان خواندم.»[3]

حوزه علمیه قم
وی در سال 1327 عزم قم نموده و راهی دیار علم و فضیلت می‌شوند. در سه سال ابتدایی در مدرسه‌ی فیضیه سکنی گزیده و پس از آن به مدرسه حجّتیه رفته و در قم از محضر بسیاری از بزرگان کسب فیض کردند.
 
بخشی از کتاب معالم‌الاصول را نزد آیت‌الله سبحانی و قسمت دیگر آن را نزد حاج سیّدجواد حسینی، مطوّل را از حضرات آیات سیدرضا صدر، مشکینی و صالحی نجف‌آبادی، قوانین را نزد شیخ یوسف شاهرودی، بخشی از رسائل و کفایه را نزد شیخ عبدالجواد خمینی(سدهی)، قسمتی از مکاسب و کفایه را پیش آیت‌الله مجاهدی، بخش دیگر مکاسب و رسائل را نزد آیت‌الله سلطانی طباطبایی و مقداری از کفایه را در محضر آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی فرا گرفتند. [4] پس از پایان یافتن این دروس که مربوط به دوره سطح بودند وارد مرحله‌ی درس خارج و مراحل عالی حوزه می‌شوند.
 
پنج سال استفاده از محضر مرجع بزرگ زمان آیت‌الله العظمی بروجردی، 9 سال بهره‌مندی نزد حضرت امام خمینی(ره) و خوشه چینی از مفسّر کبیر و فیلسوف بزرگ علامه سیّدمحمدحسین طباطبایی و همچنین استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، سال‌های پربار سطوح عالی حوزه را برای آیت‌الله مهدوی کنی رقم زد.
 
ایشان از اساتید مؤثر بر شکل‌‍‌گیری شخصیت خود بدین شکل یاد می‌کند:
«غیر از مرحوم برهان که در شکل‌گیری اولی طلبگی من تأثیرگذار بوده، سه تن از اساتید بزرگوار که من از محضرشان استفاده برده‌ام، بیش از همه در شخصیت من اثر گذارده‌اند. هر کدام از جهتی. در جهت‌گیری‌های فقهی و روش برخورد با مسائل فقهی، مرحوم آیت‌الله بروجردی زیرا ایشان در فقه و علم اصول صاحب سبک بود... از نظر سیاسی و اخلاقی امام بیش از همه در شخصیت من اثر گذارده است. از نظر فلسفه، آشنایی با قرآن و افکار و اندیشه‌های نو، مرحوم علامه طباطبایی در من بسیار اثر گذارده است.» [5]

آشنایی با حضرت امام(ره)
آیت‌الله مهدوی‌کنی از نحوه‌ی آشنایی خود با امام(ره) اینگونه یاد می‌کنند:
«اولین آشنایی بنده با حضرت امام (ره) در سال 1327ش در مدرسه فیضیه رخ داد. به هنگام مرجعیت آیت‌الله بروجردی، من ابتدا از آیت‌الله حجّت تقلید می‌کردم و به تبعیّت از مرحوم برهان که اولین استادم بود، آیت‌الله حجّت را بر دیگران ترجیح دادم. به نظر او تنها، روحانیون، علما و طلاب باید مرجع شایسته را تعیین می‌کردند و دولت نباید در این کار دخالت نماید. لازم به توضیح است که در آن روزگار دولت به مرجعیت آیت‌الله بروجردی روی خوش نشان می‌داد و شاه هم بعد از فوت آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی تلگراف تسلیت برای ایشان فرستاد. این تلگراف به منزله‌ی آن بود که دولت، ایشان را مرجع تقلید و جانشین آن مرحوم می‌داند. حتی روزنامه‌ها در آن زمان آیت‌الله بروجردی را مرجع معرفی کردند. البته ذکر این نکته لازم است که شخصیت آیت‌الله بروجردی بسیار بالاتر از آن بود که کوچکترین وابستگی به رژیم داشته باشد. زیرا زندگی او در تمام مراحل شاهد عظمت او بود. احتمالاً دستگاه در آن زمان فکر می‌کرد که اگر مرجعیت به داخل ایران انتقال یابد موقعیت کشور به عنوان بزرگترین سرزمین شیعه بالا می‌رود و بر حیثیت آن افزوده می‌شود؛ چون در عراق، پاکستان، هند و لبنان، شیعیان زیادی زندگی می‌کردند و نگاه آنها همه متوجه ایران بود، به خصوص در آن زمان روابط دولت ایران و عراق حسنه نبود، لذا رژیم می‌خواست از این موقعیت به سود خود بهره ببرد.

البته آقای برهان با موضعگیری‌هایش در مورد مرجعیت به جایگاه خود لطمه وارد ساخت، ولی یقیناً او در حرف‌های خود حسن نیّت داشت. او مرد صالحی بود و من چون خصوصیات مثبت او را می‌دانستم در این خصوص توصیه‌های او را گوش می‌کردم، ولی با توجه به گسترش دایره نفوذ آیت‌الله بروجردی پس از ورود به قم برای ادامه‌ی تحصیل درباره مرجع اعلم تحقیق بیشتری انجام دادم. از یکی از دوستانم؛ یعنی مرحوم آشیخ احمد مولایی – که بعد از انقلاب تولیت آستان حضرت معصومه(س) را به عهده گرفت – درباره مرجع اعلم پرسش‌هایی را مطرح کردم. او به من گفت در خصوص مرجعیت باید دقت بیشتری بکنیم. او به من پیشنهاد نمود تا برای رفع شبهات خود درباره‌ی مرجع اعلم به حاج آقا روح‌الله رجوع کنیم. من گفتم حاج آقا روح‌الله را نمی‌شناسم. ایشان گفت: ایشان از اساتید بزرگ قم است، شب برای شرکت در نماز جماعت به مدرسه فیضیه می‌آید. نزدیکی‌های غروب یک روز، حضرت امام(ره) در صف اول نماز در حیاط مدرسه فیضیه نشسته بود. آقای مولایی ایشان را به من نشان داد و گفت سؤالت را از ایشان بپرس. خدمت امام(ره) رسیده و سؤال خود را به این صورت مطرح کردم که: به نظر شما مرجع اعلم چه کسی است؟ ایشان تأملی کرد و اگرچه نفرمود که اعلم چه کسی است، اما فرمودند که از آقای بروجردی تقلید کنید. البته من قبل از این از آقا میرزا جعفر سبحانی – که کفایه را نزد حضرت امام(ره) می‌خواند – از مراتب فضل و علم حضرت امام(ره) چیزهایی شنیده بودم. به خصوص آقای سبحانی از فلسفه و فقه ایشان خیلی تعریف می‌کرد. من پس از آشنایی با امام(ره) کتاب کشف‌الاسرار ایشان را خواندم. پس از مطالعه این کتاب درک کردم ایشان با رژیم پهلوی سخت مخالف است، چون مطالب تندی علیه رضاخان در این کتاب آورده بودند.» [6]

وی در مورد کوبنده و مؤثر بودن درس اخلاق امام (ره) خاطرنشان می‌کند: « ایشان (امام) گاهی در پایان درس تذکرات اخلاقی داشتند، من چون غیبت‌ام در درس‌ها کم بود و کم مسافرت می‌کردم، در همه جلسات درس حضور داشتم. گاهی روزهای اول و بیشتر روزهای آخر درس، مسائل اخلاقی را بیان می‌کردند. آن روزها، روزهای بسیار جالبی بود و اثرات عمیقی در روح خود بنده داشت و در دیگران هم همین اثر مشهود بود. بیانات اخلاقی امام خیلی کوبنده و موثر بود، البته امام مسائل سیاسی را هیچ وقت در جلسات عمومی آن زمان مطرح نمی‌کردند، ولی مسائل اخلاقی و ایجاد حس مسئولیت و امثال اینها را در بین طلاب ترویج می‌کردند. من در بحث‌های اخلاقی امام یک ویژگی برجسته می دیدم و آن دعوت طلاب به تقوا و اخلاص بود که در آن وقت در بیانات امام همیشه ظهور داشت. [7]
 
در مورد روش تدریس امام(ره) هم می‌گویند: « نکته مهمی که در روش تدریس امام کاملاً محسوس بود، ترغیب طلاب به درس خواندن و ملا شدن بود. روش امام این بود که طلبه را محقّق بار بیاورد، درس امام، طلبه‌پرور بود... امام حالت تحقیق داشتند... چون خودشان محقّق بودند، عملاً طلبه را وادار به تحقیق می‌کردند، به قول امروزی‌ها دارای مکتب بود و طلبه‌ها را محقق بار می‌آورد.»[8]

دوراندیشی شهید مطهری
داستان انتصاب آیت‌الله مهدوی کنی به ریاست کمیته انقلاب اسلامی با ابتکار شهید مطهری نیز از نکات جالب و عبرت‌انگیز تاریخ انقلاب است. ایشان در خاطرات خود در مورد این مقطع آورده‌اند:
«ما با دوستان در روز دهم یا یازدهم اسفند نشسته بودیم (در مدرسه علوی). این قدر یادم است که مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، آقای هاشمی، آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله مفتح، آیت‌الله محلاتی، آیت‌الله شاه‌آبادی و آقای ناطق نوری در آن جلسه حضور داشتند. در اتاقی نشسته بودیم و از جریانات و اوضاع مملکت صحبت می‌کردیم. ساعت حدود یازده و نیم شب بود که ناگهان مرحوم شهید مطهری سراسیمه از اتاق دیگر وارد شدند و گفتند: چه نشسته‌اید که امکان دارد فاجعه‌ای رخ دهد. گفتیم چه شده؟ گفتند: الان این نهضتی‌ها و بعضی از این وزرای نهضت (آزادی) اینها با آقای لاهوتی در محضر امام هستند و امام حکم فرماندهی نیروهای انقلابی را برای آقای لاهوتی نوشته‌اند و بناست ساعت 12 از رادیو پخش شود و این فاجعه است. نه از جهت خود آقای لاهوتی که آقای لاهوتی آدم بدی نیست، ولی ایشان فردی عاطفی و به یک معنا احساسی و ساده است. اینها دورش را گرفته‌اند و ممکن است رگ حیاتی انقلاب؛ یعنی نیروهای مسلح انقلاب را در اختیار اینها قرار دهد و این خیلی خطرناک است.... آقای مطهری از آقایان استمداد طلبیدند. آقایانی که نشسته بودند گفتند حالا چه کار کنیم؟ امام برای ایشان حکم می‌نویسد. ایشان فرمود یکی از شماها مسئولیت کمیته‌ها را بپذیرید، بعد فکری می‌کنیم. برای اینکه از دست این آقایان نجات پیدا کند یک نفر از شما مسئول این کار بشود. پس از گفتگوی کوتاه با آقایان حاضر در جلسه و عدم پذیرش آنها بالاخره قرعه فال به نام بنده افتاد. گفتم این کار، کار من نیست و من بلد نیستم اصلاً کمیته یعنی چه؟ گفتند: حالا فعلاً شما قبول کنید. من گفتم که به تنهایی نمی‌توانم این کار را بکنم. آقای مطهری گفتند: من شما را در اوایل کار کمک می‌کنم...آقای مطهری از همان به جا خدمت امام(ره) رفتند و عرض کردند شما دو سه دقیقه‌ای به این اتاق (اتاق پهلویی) تشریف بیاورید. امام(ره) از پیش آنها به آن اتاق آمدند. مرحوم مطهری گوشزد کردند که این جریان، جریان خطرناکی است.... حضرت امام(ره) نسبت به آقای مطهری بیش از همه علاقه و ایمان داشتند... آقای مطهری گفتند که آقای لاهوتی را برای سپاه بگذاریم – آن وقت هنوز سپاه شکل نگرفته بود – امام گفتند: پس چه کسی کمیته را قبول می‌کند؟ گفتند: آقای مهدوی اعلام آمادگی کرده؛ امام گفتند اشکالی ندارد و حکم سرپرستی کمیته‌ها به طور موقت به نام حقیر صادر گردید. من همان جا حکم را گرفتم و هم اکنون این حکم به خط شهید مطهری و امضای حضرت امام نزد حقیر موجود است.» [9]
 
این درایت شهید مطهری بعدها در نحوه‌ی برخورد آیت‌الله مهدوی‌کنی با بحران‌های مختلفی از جمله تبریز، اصفهان، قهدریجان (باند سیدمهدی هاشمی) و... به خوبی نمایان شد.

شورای نگهبان
آیت‌الله مهدوی کنی از سوی حضرت امام(ره) در دو دوره به عضویت فقهای شورای نگهبان منصوب شدند. بار اول در اولین دوره و به تاریخ 01/12/1358 به همراه حضرات آیات جنتی، ربانی شیرازی، رضوانی، صافی گلپایگانی و صانعی معرفی شدند که بعد از مدتی و به دلیل همزمان شدن با مسئولیت وزارت کشور از این شورا استعفا داده و امام (ره) به جای ایشان آیت‌الله خزعلی را در تاریخ 12/11/1359 منصوب نمودند. پس از رحلت مشکوک و شهادت گونه آیت‌الله ربانی‌ شیرازی در اسفند 1360 امام (ره) به تاریخ 21/12/1360 ایشان را برای بار دوم به عضویت شورای نگهبان منصوب کردند. آیت‌الله مهدوی کنی خود در این‌باره نقل می‌کنند:
« بنده در اولین دوره شورای نگهبان به دستور امام عضو بودم. بعد از مدتی مسئولیت وزارت کشور به من پیشنهاد شد. در آنجا این مسئله را با دوستان شورای نگهبان در میان گذاردم که آیا جمع بین عضویت در شورای نگهبان- به عنوان یکی از فقهای شورای نگهبان- و وزارت کشور امکان دارد؟
شبهه از اینجا ناشی می‌شد که شورای نگهبان به یک معنا متمم قوه‌ی مقننه است و در حقیقت جزء قوه مقننه محسوب می‌شود. از آن طرف، وزارت کشور جزء قوه‌ی مجریه است. از آنجا که اینها باید از هم جدا باشند این شبهه پیش می‌آمد که وزارت کشور (یا سرپرستی وزارت کشور چون ابتدا سرپرست بودم) چطور با عضویت در شورای نگهبان که متمم قوه‌ی مقننه است جمع می‌شود؟ در آنجا بنده این مسئله را به بحث گذاشتم. بیشتر دوستان این را مشکل نمی‌دانستند، می‌گفتند که شورای نگهبان متمم قوه‌ی مقننه نیست بلکه به یک معنا از طرف مقام رهبری ناظر بر وضع قوانین و تطبیق آنها با قوانین شرع و قانون اساسی است. بعضی‌ها هم می‌گفتند بالاخره یک بُعد آن، بُعدِ قانون‌گذاری است و تا این شورا آن قانون را تأیید نکند، قانون به صورت قانون در نمی‌آید، پس متمم قوه‌ی مقننه است. از آنجا که مسئله مورد شبهه بود بنده بهتر دیدم که استعفا بدهم. البته کسی به من نگفت استعفا بده. من خودم نامه‌ای خدمت امام(ره) نوشتم. عرض کردم بنده برای اینکه هیچ ابهامی باقی نماند و کسی – از موافق یا مخالف – نسبت به نهادی که کار اساسی انجام می‌دهد و نگهبان قوانین شرع و قانون اساسی است، شبهه‌ای وارد نکند، اجازه خواستم که استعفا بدهم. ایشان هم پذیرفتند. [10]

نکته جالب اینجاست که ترجیح امام(ره) بر ماندن آیت‌الله مهدوی‌کنی در شورای نگهبان است و تا حدود 5 ماه از پذیرش این استعفا استنکاف می‌نمایند اما بالاخره به دلیل محذوری که ذکرش رفت با استعفای ایشان موافقت می‌فرمایند. حضرت امام(ره) در پاسخ نامه‌ی آیت‌الله مهدوی‌کنی آورده‌اند: «من بهتر می‌دانم جنابعالی در شورای نگهبان باشید؛ مگر اینکه برای وزارت کشور کسی‌که شرایط را دارا باشد پیدا نکنید. ان‌شاءالله تعالی موفق باشید. 8 شهریور 1359 / 19 شوال 1400» [11]
«بعد صحبت این بود که چه کسی به جای بنده بیاید. بنده از جمله افرادی که خدمت امام(ره) پیشنهاد دادم، جناب آقای امامی بود. یکی دو نفر دیگر هم برای جایگزینی پیشنهاد دادم. امام(ره) هم آقای امامی را پذیرفتند و به ایشان حکم دادند. البته بعضی از اعضای بیت امام(ره) با این انتخاب موافق نبودند.» [12]

البته گفتنی است آیت‌الله امامی کاشانی در پایان مرحله دوم حضور آیت‌الله مهدوی کنی یعنی تیرماه 1362 به جای ایشان منصوب شدند. آیت‌الله مهدوی کنی در خاطراتشان عنوان می‌دارند که آقای امامی را به جای خود پیشنهاد داده و مورد قبول امام قرار گرفته [آیت‌الله امامی کاشانی در تیرماه سال 62 به جای ایشان وارد شورای نگهبان شدند] در حالیکه امام(ره) آیت‌الله خزعلی را به جای ایشان منصوب فرموده و در حکمشان برای آیت‌الله خزعلی می‌نویسند: « جناب حجت‌الاسلام آقای حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی دامت افاضاته؛ چون جناب حجت‌الاسلام آقای حاج شیخ محمدرضا مهدوی‌کنی عضو شورای نگهبان به خاطر مشاغل مهم دیگری که دارند نمی‏توانند در جلسات شورا شرکت نمایند، از این‌رو طبق اصل نود و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی که به ‌منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها، شورایی تشکیل می‌شود و انتخاب اعضای آن بر طبق شرایط تعیین‌شده به عهده‌ی اینجانب می‌باشد، بدین‌وسیله جنابعالی را به عنوان یکی از شش فقیه به عضویت شورای نگهبان منصوب می‌نمایم. از خدای تعالی موفقیت هرچه بیشتر شما را امیدوارم. 12 بهمن 1359 / 25 ربیع‌الاول 1401»[13]
 
ذکر این نکته هم ضروری است که با درگذشت آیت‌الله ربانی شیرازی در اسفند 1360 امام(ره) بار دیگر آیت‌الله مهدوی‌کنی را که دیگر مسئولیتی در وزارت کشور نداشتند به عضویت شورای نگهبان منصوب نمودند و با پایان یافتن دوره قانونی عضویت آیت‌الله مهدوی‌کنی در شورای نگهبان به تاریخ تیرماه 1362، آیت‌الله امامی کاشانی را به جای ایشان منصوب فرمودند.
 
آیت‌الله مهدوی‌کنی در مورد دوره اول شورای نگهبان و شخص آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی که در آن زمان دبیر شورای نگهبان بودند می‌گویند: «در دوره اول شورای نگهبان، خیلی سخت‌گیری می‌شد؛ نمی‌خواهم بگویم در دوره‌های دیگر نشد، ولی به خصوص در آن دوره- که تجربه قبلی نبود- خیلی سخت‌گیری می‌شد. در آن زمان جناب آیت‌الله صافی در شورای نگهبان تشریف داشتند. ایشان خیلی دقّت و سخت‌گیری می‌کرد و واقعاً دقت‌های بسیار جالبی داشتند. حضور ایشان در شورای نگهبان، خیلی مفید و مغتنم بود. دقت زیادی داشتند، مطالعه زیاد می‌کردند. گاهی می‌آمدند و می‌گفتند من دیشب تا ساعت سه بعد از نیمه شب مطالعه کردم؛ مثلاً بیست صفحه در رابطه با اشکال‌های فلان لایحه – از نظر قانون اساسی یا از نظر شرع - مطلب نوشته‌ام. گاهی اوقات هم اشکالات‌شان وارد بود.» [14]

نخست وزیری و ...
از مسئولیت‌های بسیار مهم آیت‌الله مهدوی کنی پست نخست‌وزیری در دوران گذار از دولت شهیدان رجایی و باهنر به دولت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌باشد.
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *