«قزل حصار» روایتی محلی از دغدغه زیستن انسان‌ها در کنار یکدیگر

16:30 - 02 اسفند 1398
کد خبر: ۵۹۷۹۲۱
نمایش «قزل حصار» به کارگردانی امین ابراهیمی چندی پیش در سالن اصلی تالار مولوی تهران روی صحنه رفت و توانست با استقبال نسبی مخاطبان نسبت به این اثر نمایشی روبرو شود.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، نمایش «قزل حصار» به کارگردانی امین ابراهیمی چندی پیش در سالن اصلی تالار مولوی تهران روی صحنه رفت و توانست با استقبال نسبی مخاطبان نسبت به این اثر نمایشی روبرو شود. 

«قزل حصار» نمایش انسان‌های فرودستی است که ناگزیرند برای صیانت از خویش به صورت گروهی زندگی کنند. این نحوه زیست، از سویی ویرانگر است. زیرا حریم خصوصی آن‌ها را تحت شعاع قرار می‌دهد و از سویی اجتناب‌ناپذیر است. با این همه در این شیوه زیستن لحظه‌هایی نیز به خوشی می‌گذرد. به همین جهت نمایش «قزل حصار» با داشتن سوژه‌ای رنجبار، آمیخته‌ای از هجو و طنز هم می‌شود.

«قزل حصار» روایتی محلی از دغدغه زیستن انسان‌ها در کنار یکدیگر////////////////////جمعه

کارگردان و نویسنده این اثر که از این پس تنها به عنوان کارگردانی او اشاره می‌کنم، نسبت به سوژه بومی خود احساس قرابت و نزدیکی دارد. این آگاهی و دانستگی نسبت به سوژه، این توانمندی را در او پدید آورده که از زوایای متفاوت به سوژه بپردازد. این توانمندی باعث ایجاد همگن شدن گونه‌های متفاوت طنز، تراژدی و هجو در اثر می‌شود و یک گروتسک را پدید می‌آورد. زیرا همزمان تماشاگر را به واکنش‌های چندگانه برمی انگیزد.

فراتر از آن، آشنایی کارگردان با سوژه او را به یک دوربین مخفی فیلمبرداری تبدیل می‌کند که می‌تواند از چشمان تیزبین تماشاگر پنهان شود. از پس پشت هزارتو‌های پنهانی از سوژه تصویر برداری کند و تبدیل به یک دوربین ـ قلم شود که رویداد‌های دراماتیک را به گونه‌ای مستند به نمایش بگذارد.

به گونه‌ای که این پنهان‌شدگی کارگردان ما را فریب می‌دهد و گمان می‌کنیم که در مواجهه با یک رویداد مستند قرار گرفته ایم. با اینکه اگر کالبدشکافانه نمایش را آنالیز کنیم، متوجه می‌شویم که این رویداد هرگز مستند نیست، بلکه یک رویداد دراماتیک است.

بخشی از این فریبندگی به علت حضور یک تفکر بومی کارگردان نمایش است. تفکر بومی که اکنون آفرینشگر یک اثر هنری است. از این رو اثر آکنده از جزئیات است. به گمانم هنر، پرداختن به همین جزئیات است. حمید سمندریان درجایی گفته است: تفاوت یک اجرای درخشان از هملت با یک اجرای سطحی از این اثر در توجه کارگردان به همین جزئیات نهفته است.

از سوی دیگر به گمانم علت این جزئی نگری و ریز بینی می‌تواند گرایش کارگردان اثر به ناتورالیسم باشد. هرچند که نباید «قزل حصار» را به مکتب ناتورالیسم محدود کرد. «قزل حصار» از منظر یک تفکر بومی به نمایش گذاشته می‌شود. از این رو کارگردان نمی‌تواند نسبت به سوژه خود تنها یک دوربین مخفی فیلمبرداری باشد.

او با آنکه می‌کوشد نسبت به سوژه و کاراکتر‌ها قضاوتی و موضعی نداشته باشد، اما این عدم قضاوت پیرامون سوژه باعث شده است تا نسبت به سوژه مهربانانه رفتار کند. در حقیقت کارگردان نه قضاوت می‌کند. نه مجال قضاوت بی‌رحمانه تماشاگران را فراهم می‌کند. از این رو با وجود تلخ‌اندیشی، فاقد شقاوت و بی رحمی کارگردانان ناتورالیسم است. زیرا رویکرد او به انسان، رویکردی احترام‌انگیز است؛ بنابراین شیوه کارگردانی اثر نمی‌تواند تمام ویژگی‌های مکتب ناتورالیسم را از آن خود کند.

به باور من این ویژگی خوشبختانه به نقطه عطف اثر تبدیل شده است. برای اینکه کارگردان از زوایای متفاوت به سوژه نزدیک می‌شود. او سوژه را در بطن رویداد‌های دراماتیک که به لحاظ شیوه اجرایی گویی رویدادی مستند است، مورد مطالعه قرار می‌دهد. پس شاید بتوانیم او را هنرمندی ناتورالیسم بنامیم. اما او فراتر از ناتورالیسم‌ها گام برمی دارد و از آن‌ها عبور می‌کند و این به علت شیوه کارگردانی اثر است. تکنیک کارگردان این گونه است که او در ابتدای امر من تماشاگر را ناگزیر می‌سازد تا در مواجهه با رویداد قرار بگیریم و در مورد کاراکتر‌ها داوری کنم.

«قزل حصار» روایتی محلی از دغدغه زیستن انسان‌ها در کنار یکدیگر////////////////////جمعه

شیوه اجرا این گونه است که کاراکتر‌ها درباره همدیگر قضاوت می‌کنند. به عنوان مثال «بنی» (امین ابراهیمی) برادر بزرگ خانواده این قضاوت را درباره «الهام»، دختر مورد علاقه برادرش «وطن» دارد. «الهام» زن خطاکاری است و شایستگی این را ندارد که همسر برادرش باشد. قضاوت «بنی»، براساس شنیده‌هایش از بهمن است. «بنی» آن اندازه شواهد می‌آورد که تماشاگر مجاب می‌شود تا به جای خطاپوشی نسبت به «الهام» حکم «بنی» را بپذیرد و او را متهم کند.

درحقیقت گویی «بنی» نماینده تماشاگر و وکیل مدافع او در صحنه نمایش است. اما در صحنه دیگری از نمایش «الهام» دردفاع از خویش می‌گوید: «بنی» تحت تاثیر افیون دچار اشتباه شده و نمایش در صحنه صحنه خود آن اندازه شاهد مثال بر علیه «بنی» ارائه می‌دهد که استدلال‌های الهام هم پذیرفتنی است. پس تماشاگر می‌پندارد که نکند حق با «الهام» باشد و من در هنگام داوری شتابزده خود نسبت به این زن معصوم بی‌رحمانه اندیشیده‌ام. در حقیقت نمایش این مجال را فراهم می‌کند که کاراکتر‌ها در نبود یکدیگر، همدیگر را داوری کنند. ازسوی دیگر این مجال را ایجاد می‌کند که کاراکتر‌ها پیاپی برعلیه یکدیگر سند و مدرک ارائه نمایند. سپس یکایک آن‌ها را با استدلال ابطال می‌کند.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *