آخرین «جلوه» سال ۹۸ برگزار شد/ قصه این است جهان با تو جهان خواهد شد

16:15 - 30 بهمن 1398
کد خبر: ۵۹۸۰۴۴
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
آخرین شب شعر کانون «جلوه» با عنوان «جلوه حوراء» شامگاه سه شنبه ۲۹ بهمن ماه به مناسبت ولادت حضرت «زهرا (س)» در مجموعه فرهنگی «سرچشمه» برگزار شد.

به گزارش گروه فرهنگی به نقل از روابط عمومی شب شعر حوراء، آخرین شب شعر کانون «جلوه» با عنوان «جلوه حوراء» شامگاه سه شنبه ۲۹ بهمن ماه به مناسبت ولادت حضرت «زهرا (س)» در مجموعه فرهنگی «سرچشمه» برگزار شد.

در این برنامه ادبی شاعرانی، چون فاطمه نانیزاد، عارفه دهقانی، مرضیه فرمانی، سمیه فضلعلی، فاطمه سادات مظلومی و بشری صاحبی به شعرخوانی پرداخته و اجرای شب شعر «جلوه حوراء» به عهده فاطمه محمدی بود.

همچنین در این مراسم فاطمه افشاریان و نفیسه سادات موسوی به عنوان برگزار کنند حضور داشتند.

در ادامه اشعار خوانده شده در شب شعر «جلوه حوراء» را می‌خوانید:

مرضیه فرمانی:

شان نزول سوره‌ی کوثر به نام توست
دنیا و هرچه هست سراسر به نام توست
تو آن گلی که هیچ نشانی نداشته ست.
اما هزار غنچه پرپر به نام توست
تو باغبان عشقی و تو مادر حسین
چندین درخت سرو تناور به نام توست
آیینه‌ای و آب، نه اصلا عجیب نیست
دیوان عاشقانه‌ی حیدر به نام توست
با تو علی به حدکمالش رسیده است
نیمش امیر و نیمه‌ی دیگر به نام توست
راز مگوی خلقتی و سر اعظمی
رمز فتوح فاتح خیبر به نام توست
حتی خدا به نام تو سوگند می‌خورد
وقتی بهشت حضرت مادر، به نام توست

فاطمه سادات مظلومی:

قصه این است جهان با تو جهان خواهد شد
همه‌ی حسن خدا در تو عیان خواهد شد

شب معراج چنین وعده به احمد دادند
که تو را فاطمه آرامش جان خواهد شد

راز خلق دو جهان در گرو خلق تو بود
پس از این هرچه بخواهی تو، همان خواهد شد

حافظ از لحظه‌ی میلاد تو اینگونه نوشت:
"عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد"

بعد از این فصل بهار است تو که می‌خندی
وای اگر بغض کنی دهر خزان خواهد شد

جلوه کردی و شب تار سحر شد ناگاه
مکه بعد از تو چنین نورنشان خواهد شد

تو قدم رنجه نمودی که تکامل بخشی
آنچه از خلقت زن، سهم زنان خواهد شد

هرکه دور از تو و اولاد تو شد بی تردید
عمر بی برکت او خرج زیان خواهد شد

واژه در واژه‌ی شعرم همه از لطف شماست
دل من چند صباحی‌ست که محتاج دعاست

سمیه فضلعلی:

شعر هایم را بی هوا
درون تابه می‌ریزم
و بلند بلند برای جارو برقی
از برف و باران می‌گویم
هنوز بدبینم
به تمام اسکاچ‌هایی که حروف نچسب را
از ته هیچ ظرفی دور نمی‌کنند
و رد چای‌های نخورده را
از دل خاطرات زنی تنها
به پرده‌های سرکش و آفتاب سوخته قسم
همین دیروز
دست‌های دخترکانم را
در شر شر خیالات پنج سالگی ام شستم
و امروز
از حرف هایشان
بوی زنی میانسال می‌شنوم
همان گیسو طلایی‌ها که از ابتدای آمدنشان
قلم و کاغذ شعر‌های دیروزم
سرمشق چشم و ابروی امروزشان شده
من شعر‌های نگفته ام را
در قاب‌های خالی خانه می‌زنم
و هر صبح
برایشان اسپند دود می‌کنم
تا یادشان نرود
زنی همچنان
آبستن بار‌های ترد و شکننده واژه‌های پر آشوب است

بشری صاحبی:

درک مقامت مثل درک لیلة القدر است
بی تو مسیر آسمان‌ها میشود بن بست
لطف تو مادر! میکند قلب مرا سرمست
هر بار با نام تو میگیرم قلم در دست...

درک من از تو مثل درک برکه است از ماه
با اذن حیدر (ع) مینویسم از تو... بسم الله

تو شاهکار خلقتی...‌ای شافع محشر
از چشمهایت وحی را میخوانده پیغمبر
وقتی تویی شأن نزول سوره‌ی کوثر
امکان ندارد شعر توصیفت کند مادر

باران مراعات نظیری با غزل دارد
از چشم‌های عاشقانت شعر میبارد

تو نور محضی! آیه‌ی انا هدینایی ...
بنت الهدی، خیر النساء، ام ابیهایی...
تو عامل مبقیه‌ای مادر... تو زهرایی
تو علت خلق جهان هستی به تنهایی...

یک عمر بوده آبرو‌ی واژه‌ها اسمت
تطهیر کرده آیه‌ی تطهیر را اسمت

خوشبخت فضه... بوده عمری در کنار تو...
خوشبخت‌تر حیدر...
که بوده بی قرار تو
از آسمان‌ها میرسد حتی انار تو...
این سرنوشت ما و این هم اختیار تو...

در سرنوشتم عشق را مکتوب کن مادر
حال دلم را خوب خوب خوب کن مادر...

هر خنده ات تمثیل یک دنیا محبت بود
شب گریه هایت جلوه‌ی باران رحمت بود
شرمنده‌ی چادر نماز تو، "عبادت" بود..
سر تا سر عمر کمت، مادر، کرامت بود...

با جان خود کردی ادا حق ولایت را
مادر! تویی که مفتخر کردی شهادت را...

کار خدا بوده که قبر تو نهان باشد
تا گنبد صحن و سرایت، آسمان باشد...
تا این که قبر بی نشانت یادمان باشد.
هرجا مزار یک شهید بی نشان باشد...

هرچند دل‌ها نرم خواهد شد کنار تو‌ای کاش قلب من شود سنگ مزار تو...

فاطمه نانی زاد:

چادرش عطر یاسمن دارد
دختری که بهار آورده
سر هر شاخه‌ای شکوفۀ عشق
می‌نشاند، انار آورده

آفتاب از شکفتنش حیران
ماه در جست‌وجوی خانۀ او
شب به گرمای چشم او روشن
بر لب رود‌ها ترانۀ او

در تب‌وتاب؛ جبرئیل امین
بر لبش خنده و شکر باشد
یا محمد! بشارت آوردم
آمده مادرِ پدر باشد

مثل آب زلال می‌جوشد
آیه‌های تجلی رحمت
هر فرشته به سجده افتاد از
این شکوه و جلال و این برکت

لحظه‌ها لحظه‌های شیرینی‌ست
آفرینش به وجد و شیدایی
بی‌قرار است سورۀ توحید
شده دنیای او تماشایی

به نسیم سحر نشانی داد
دست‌ها را به آسمان ببرد
استجابت بیاورد با شوق
غصه‌ها را سر اذان ببرد

«هل اتی» زمزمه به لب دارد
«نور» در جلوه است از هر سو
«قدر» آیینه‌ای گرفته به کف
«کوثر» آمد، خوش آمدی بانو

انتهای پیام /


برچسب ها: شب شعر اخبار ادبی

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *