«تمنای بی خزان» برگرفته از زندگی شهید مدافع حرم «مهدی حسینی»

14:40 - 29 ارديبهشت 1399
کد خبر: ۶۲۱۸۰۷
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
یک نویسنده کتاب گفت: کتاب «تمنای بی خزان» به نوعی بیان کننده سبک زندگی ایرانی و اسلامی برای خانواد‌ه‌ها است، روایتی از زندگی زهرا سلیمانی‌زاده و شهید مدافع حرم مهدی حسینی که باهم دختر خاله و پسر خاله بودند.
شیرین زارع پور در گفت‌وگو با پیرامون مضمون کتاب «تمنای بی خزان» گفت: کتاب «تمنای بی خزان» روایتی از خاطرات زهرا سلیمانی‌زاده همسرشهید مدافع حرم مهدی حسینی است که توسط انتشارات ۲۷ بعثت منتشر شده است.

 وی به بخش‌هایی از کتاب «تمنای بی خزان» اشاره و ابراز کرد: کتاب «تمنای بی خزان» به نوعی بیان کننده سبک زندگی ایرانی و اسلامی برای خانواد‌ها است، روایتی از زندگی زهرا سلیمانی‌زاده و شهید مهدی حسینی که باهم دختر خاله و پسر خاله بودند، این دو با هم ازداوج کرده و ۱۲ سال روز‌های خوبی را در کنار هم گذرانده بودند و سرانجام شهید مهدی حسینی در پی‌حمایت و دفاع از «حرم اهل بیت (ع)» به جنگ با تکفیرها در سوریه می‌رود، شهید مهدی حسینی خانواده خود را نیز همراه خود می‌برد، زیرا زهرا سلیمانی زاده طاقت دوری از وی را نداشت. 
«تمنای بی خزان» برگرفته از زندگی شهید مدافع حرم «مهدی حسینی»
زارع پور در مورد بخش ابتدایی کتاب «تمنای بی خزان» اظهار کرد: کتاب «تمنای بی خزان» با کودکی همسر شهید مهدی حسینی شروع می‌شود، روایت‌های زهرا سلیمانی‌زاده از سال‌های پایانی دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد در نوع خود قابل‌توجه است، وی پابه‌پای مهدی، قهرمان زندگی‌اش بزرگ می‌شود و قصه عشقی که از نوجوانی بین آن‌ها شکل می‌گیرد را در کتاب «تمنای بی خزان» روایت می‌کند.
 
این نویسنده پیرامون کشش موجود در کتاب «تمنای بی خزان» اظهار کرد: کشش داستان در شدن و نشدن، قهر و آشتی‌ها ادامه پیدا می‌کند تا روزی که مهدی به خواستگاری‌اش می‌رود. زندگی خانواده آنها ۱۲ سال به طول می‌انجامد و سر انجام با ماجرای اعزام شهید مهدی حسینی به سوریه وارد مرحله جدید می‌شود. در حقیقت عشق این دو نفر هرگز خزان نداشته است.

وی به بازخورد‌های کتاب «تمنای بی‌خزان» اشاره و تصریح کرد: استقبال فراوان از کتاب «تمنای بی خزان» سبب شد تا این کتاب طی مدت کوتاهی به چاپ دوم برسد. رمز این موفقیت جذابیت عشق پاک شهید مهدی حسینی و همسرش بود و سبب شد تا کتاب در دید جوانان جذاب‌تر باشد. 

زارع پور به چگونگی نگارش کتاب «تمنای بی خزان» اشاره و اظهار کرد: هنگامی که برای انجام کاری به قطعه شهدا در بهشت زهرا رفته بودم در هنگام بازگشت متوجه شدم ماشینم خراب شده، تعدادی برای کمک به سراغ ماشینم رفتند و تلاش کردند تا آن را راه بیندازند، اما ماشین اصلا روشن نمی‌شد، چون هوا تاریک شده بود تصمیم بر این گرفتند که ماشین را تا بیرون درب بهشت زهرا(س) بکسل کنند، برادر شهید مهدی حسینی که تا آن لحظه او را نمیشناختم مرا تا مقصد مورد نظرم رساند و در پی گفت‌وگو با وی متوجه شهادت برادرش شدم و قرار شد تا کتابی در مورد شهید مهدی حسینی بنویسم در عین حال بعدا متوجه شدم که ماشین اصلا خراب نبود، ولی در آن زمان با وجود کمک‌های افراد رهگذر و تعدادی دیگر ماشین من اصلا روشن نمی‌شد. نکته قابل این بود که دوستان نزدیک این شهید معتقد بودند روشن نشدن ماشین من به خواست شهید است این امر سابقه داشته، بدین ترتیب اقدام به نوشتن کتابی در مورد وی کردم. 

زارع پور به نکته جذابی که در زمان نگارش کتاب «تمنای بی خزان» ایجاد شده بود اشاره و ابراز کرد: من معتقدم همانگونه که زمینه چینی از سوی خود شهید مهدی حسینی برای نگارش کتابم فراهم شد به همان شیوه هم شرایط برای سرعت بخشیدن به نوشتنش افزایش پیدا کرد، حتی در برخی موارد زمان و مکان‌ها برای مصاحبه در مورد این شهید بزرگوار توسط خود شهید تعیین می‌شد، زیرا هر بار که برای مصاحبه با خانواده و همسر شهید قرار می‌گذاشتم در نهایت زمان لغو می‌شد و قرار به همان سر مزار شهید موکول می‌شد، گویی او همواره علاقمند بود تا شاهد تمام مصاحبه‌ها و گفت‌وگو‌ها به صورت کامل و بر سر مزارش باشد. 

وی پیام کتاب «تمنای بی خزان» را مورد بررسی قرار داد و تصریح کرد: زندگی شهید مهدی حسینی درس‌های ارزشمندی را برای مخاطبان به همراه دارد از جمله مهمترین آن به سبک زندگی اسلامی و دینی او می‌توان توجه کرد در عین حال این شهید بزرگوار به لحاظ سنی و سال‌های زندگی فاصله زیادی با ما ندارند، اما سبک زندگی خود را به شیوه‌ای تنظیم کرده بود که قابل توجه است. 

وی یکی دیگر از شگفتی‌های نگارش کتاب «تمنای بی خزان» را مدت زمان نگارش کتاب دانست و خاطرنشان کرد: مدت زمانی که برای نوشتن کتاب «تمنای بی‌خزان» اختصاص دادم برایم جالب بود، زیرا با تمام مشغله‌هایی که داشتم تنها یک ماه و ۱۷ روز از وقتم را برای نگارش کتاب صرف کرده بودم، همه کار‌های نگارش کتاب به سرعت انجام می‌شد و این برایم خیلی جالب بود. احساس می‌کنم شهید کمک بسیاری در نگارش کتابش به من کرد. 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *