ارتباط کاهش سطح روابط روسیه با رژیم صهیونیستی و تسهیل روابط با ایران

4:30 - 28 اسفند 1399
کد خبر: ۷۰۹۵۷۳
دسته بندی: سیاست
عموماً کاهش سطح روابط روسیه با رژیم صهیونیستی به صورت خودکار به تسهیل روابط روسیه با ایران می‌انجامد و همواره با تسلط طیف غرب‌گرا، متغیر رژیم صهیونیستی به مانع جدی‌تری در روابط دوجانبه مسکو-تهران تبدیل می‌شود.

- با ترسیم نمودار تحول نگرش روسیۀ پساشوروی به ایران، جابه جایی‌هایی با شدت نوسان گسترده قابل مشاهده است که در یک سوی آن، ایران به مثابه «متحدی مطمئن و قابل اتکا در منطقه و جهان» و «متحدی در برابر دشمان مشترک» و در سوی دیگر به عنوان «تهدید جنوبی و به منزله ابزاری برای تنظیم روابط با غرب» مورد شناسایی قرار گرفته است.

یکی از جلوه‌های عملی این نوسان، در ارائه دو رای متفاوت و مهم در شورای امنیت سازمان ملل متحد در قبال ایران مشاهده می‌شود، مخالفت و وتوی قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت در ۲۶ فوریه ۲۰۱۸ و موافقت و رای به قطعنامه ضد ایرانی ۱۹۲۹ در ۹ ژوئن ۲۰۱۰ است.

«ایران در هندسه سیاست خارجی روسیه» عنوان کتابی به قلم محمد شاد است که وی در این اثر کوشیده است تصویری منطبق با واقعیت، از نحوه سیاستگذاری خارجی روسیه در مقابل ایران و عناصر دخیل در شکل‌گیری این سیاست‌ها ارائه دهد. در نظر دارد هر روز برشی از این کتاب را با خوانندگان خود به اشتراک بگذارد.

واگرایی اوروآتلانتیسم از ایران و همگرایی با رژیم صهیونیستی؛ دوره ماه عسل روابط
اوروآتلانتیست‌ها به عنوان اولین گروهی که به صورت جدی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و خاتمه جنگ سرد سکان هدایت سیاست خارجی فدراسیون روسیه را به دست گرفتند، بازبینی بنیادینی را در تعاملات روسیه با رژیم صهیونیستی صورت دادند.

پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روابط این کشور با رژیم صهیونیستی برپایه «موازنه قدرت» با ایالات متحده و «بازی با حاصل جمع صفر» شکل گرفته بود. در وضعیت نظم دو قطبی حاکم بر نظام بین‌الملل، کشوری که متحد یکی از دو قدرت بزرگ بود، ناگزیر در تقابل با قدرت دیگر قرار می‌گرفت؛ به همین سبب، رژیم صهیونیستی به عنوان کشوری که متحد راهبردی ایالات متحده بود، در تقابل با شوروی طبقه‌بندی می‌شد.روابط دو کشور کاملاً منقطع بود.
 
 هلند نقش حافظه منافع رژیم صهیونیستی در مسکو و وفنلاند نقش حافظ منافع شوروی در تل آویو را ایفا می‌کرد. از جنگ شش روزه رژیم صهیونیستی و اعراب در سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۹۱ این وضعیت ادامه داشت و در ادبیات سیاسی روسیه، از رژیم صهیونیستی با اصطلاح «کشور مطرود» تعبیر می‌شد. 

روس‌ها رژیم صهیونیستی را کشوری نژادپرست معرفی کردند و به صورت حقوقی نیز به «قطعنامه ۳۳۷۹ مجمع عمومی سازمان ملل متحد» (۱۰ نوامبر ۱۹۷۵) که رژیم صهیونیستی در آن، کشوری «نژادپرست» معرفی می‌شد رأی مثبت دادند.

وضعیت تقابل فقط به اشکال دیپلماتیک خود محدود نبود؛ به طوری که حتی در مقاطعی نیز منجر به درگیری نظامی محدود شد؛ برای مثال، در عملیات نظامی «ریمون ۲۰» در ۳۰ ژانویه ۱۹۷۰ جنگ هوایی میان شوروری و رژیم صهیونیستی به وقوع پیوست و جنگنده‌های فانتوم و میراژ صهیونیستی پنج جنگنده میگ ۲۱ روس‌ها را منهدم کردند.
 
این عملیات در طول «جنگ فرسایشی» (حرب الاستنزاف) که میان اعراب و رژیم صهیونیستی در گرفته بود به وقوع پیوست. روس‌ها برای بسط نفوذ خود در منطقه خاورمیانه و تضعیف آمریکا عملاً در مقابل رژیم صهیونیستی قرار گرفته بودند و با ارسال تسحیلات به کشور‌های متحد خود مانند: مصر، سوریه، لیبی، یمن و عراق باعث تضعیف این رژیم می‌شدند. نمونه‌های این پشتیبانی ضد صهیونیستی از کشور‌های یاد شده را می‌توان در جنگ شش روزه اعراب-رژیم صهیونیستی و بحران کانال سوئز واکاوی کرد.

این وضعیت تا سال ۱۹۹۱ ادامه داشت. با تقویت نگرش‌های غرب‌گرا در روسیه تداوم تقابل با رژیم صهیونیستی به عنوان کشوری که دارای اتحاد راهبردی با آمریکا و روابط گسترده با سایر کشور‌های غربی است امکان‌پذیر نبود.
 
درست در دسامبر ۱۹۹۱ یعنی زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روس‌ها نظر خود را در خصوص قطعنامه ۳۳۷۹ پس گرفتند. پس از فروپاشی نیز روند عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی آغاز شد.

محققان دوره حاکمیت کوزیروف و تفکر اوروآتلانتیسم را در دوره «ماه عسل» روابط روسیه رژیم صهیونیستی تعبیر کرده‌اند. (فریدمن ۱۹۹۸) دوره‌ای که در آن، متحدان ضدصهیونیستی شوروی سابق به دشمنان روسیه در آن دوره تبدیل شدند.
 
اوروآتلانتیست‌ها عراق را که سابقه دوستی راهبردی با شوروی داشته تخطئه کردند، به رژیم تحریم‌های ضدعراق پیوستند، دشمنان سابق رژیم صهیونیستی را نقد کردند و به فرایند صلح اعراب و رژیم صهیونیستی ملحق شدند.

سیاست‌های تسهیل مهاجرت اتباع یهودی روسیه به سرزمین‌های اشغالی قدس در این دوره اتخاذ شد. این سیاست‌ها باعث شد که دیاسپورای روسی در رژیم صهیونیستی به جمعیتی بالغ بر ۷۵۰ هزار نفر در آن دوره افزایش یابد. مناسبات دوجانبه افزایش چشمگیری داشت. 

در آوریل ۱۹۹۲، آلکساندر روتسکوی، نخست وزیر روسیه، به سرزمین‌های اشغالی سفر کرد و ضمن امضای یادداشت تفاهم همکاری اظهار کرد: «ما رژیم صهیونیستی را کشور مهمی می‌دانیم؛ زیرا روس تباران بسیاری در این سرزمین زندگی می‌کنند. آن‌ها می‌توانند پلی باشند. برای توسعه همکاری‌ها میان ما. روسیه و رژیم صهیونیستی فرصتی یافته‌اند که روابط خود را عمیق کنند و چشم‌انداز‌های گسترده‌ای برای آن وجود دارد».

شیمون پرز، وزیر وقت امور خارجه رژیم صهیونیستی، رابطه بسیار خوبی با آندره کوزیروف برقرار کرده بود. آن‌ها سند همکاری‌های جامع اقتصادی، سیاسی، فرهنگی میان دو کشور را تهیه و امضا کردند حجم تبادل تجاری صفر با رژیم صهیونیستی در این دوره تا نیم میلیارد دلار افزایش یافت و این رژیم به دومین شریک تجاری خاورمیانه‌ای روسیه، پس از ترکیه در منطقه غرب آسیا تبدیل شد.

مورخان تنها مسئله‌ای را که هنوز می‌توانست برای عادی‌سازی روابط روسیه با رژیم صهیونیستی دردسر آفرین باشد روابط ایران-روسیه برمی‌شمردند. یلتسین با انعقاد توافق گور-چرنومردین این دغدغه را تا حدود زیادی مرتفع ساخت.
 
ایران یکی از موضوعات ثابت در ملاقات‌های مقامات صهیونیستی با روس‌ها بود و کماکان این مسئله ادامه دارد؛ اما در این دوره مناسبات با تقدم اولویت همسویی با آمریکا و عدم ایجاد تنش با رژیم صهیونیستی پیگیری می‌شد.
 
نیکولای کووالو، رییس سرویس امنیتی روسیه در دروه یلتسین، به سرزمین‌های اشغالی سفر کرد و محور اصلی مذاکرات وی با صهیونیست‌ها مسئله ایران و تهدیدات آن بود. روسیه تا پیش از این، نگرشی که مؤید هماهنگی امنیتی با رژیم صهیونیستی در خصوص ایران بوده باشد نداشته است و این اولین سفر یک هیئت روسی به سرزمین‌های اشغالی بود. 

اوروآتلانیست‌ها منافع ناشی از همکاری با ایران را در مقایسه با منافع راهبردی نزدیکی با آمریکا ناچیز می‌دانند و از هر موضوعی که توان بالقوه ایجاد واگرایی با غرب را داشته باشد احتراز می‌کنند.

با پایان یافتن دوره حاکمیت اوروآتلانیست‌ها این گفتمان نیز به شدت ترقیق شد. روابط روسیه و رژیم صهیونیستی با کاهش شدت اهمیت و جایگاه آمریکا در سیاست نگاه به شرق پریماکوف تحت تاثیر قرار گرفت.

فریدمن دوره تصدی پریماکوف را دوره «یخ بستن روابط» روسیه با رژیم صهیونیستی معرفی می‌کند. برخی رسانه‌ها نظیر زافترا و پراودا نقش مهمی را در شکل‌دهی به افکار عمومی علیه سیاست‌های نزدیکی به رژیم صهیونیستی در دروه کوزیروف ایفا کردند.

افکار عمومی روسیه به طور کل همراهی خوبی با گروه کوزیروف برای نزدیکی به رژیم صهیونیستی نشان نداد؛ به طوری که یلتسین برای موفقیت در انتخابات مجبور شد با سیاست‌ها و شعار‌های ضدصهیونیستی مخالفتی نکند. به طور کلی، هرگاه سیاست‌های روسیه به سمت نگرش‌های ملی و غیروابسته نزدیک می‌شود رابطه مسکو- تل آویو با تنزل و سردی همراه می‌شود.

عموماً کاهش سطح روابط روسیه با رژیم صهیونیستی به صورت خودکار به تسهیل روابط روسیه با ایران می‌انجامد و همواره با تسلط طیف غرب‌گرا، متغیر رژیم صهیونیستی به مانع جدی‌تری در روابط دوجانبه مسکو-تهران تبدیل می‌شود.

اوراسیانیسم
اندیشه اوراسیانیسم بر متمایزبودگی، دین، تاریخ، تمدن، فرهنگ و اندیشه اجتماعی- سیاسی روسیه از غرب استوار است و بیان می‌دارد که روسیه هیچ‌گاه ارتباط هویتی با غرب نداشته است.
 
در فاموس این اندیشه وضعیت یاد شده در مورد شرق نیز صادق است و روسیه کشوری تماماً شرقی نیز محسوب می‌شود؛ سرزمینی که به مثابه پلی میان اروپا و آسیاست و در قلمرویی به نام اوراسیا قرار دارد.
 
پلی که هویت خود را در بافت درونی فرهنگ و اندیشه‌اش متماز نگاه داشته، نه ثمره راسیونالیسم غربی است و نه نتیجه اسپریتوالیسم شرقی؛ موعودی که محل تقارن عرفان خاور و برهان باختر است.
 
فنودور داستایوفسکی گفته بود که «ما را در شرق اروپایی و در غرب ناتار می‌دانند» و بسیاری از نخبگان روسیه هویت این کشور را متعلق به این دو نمی‌دانسته‌اند. اوراسیانیسم بیان می‌دارد که روسیه برای خویش راهی مخصوص و سرنوشتی محترم دارد: «راه سومی» در میانه دوراهی غرب و شرق.
 
از منر اوراسیاگرایان و نیز ملی‌گرایان روس، روسیه «جهانی در خود» است و هیچ‌گاه در فرهنگ غربی نمی‌تواند ادغام شو و همه تلاش‌ها از دوره پترکبیر برای تحقق این امتزاج با شکست مواجه شده است.
 
داستیایوفسکی می‌گوید:«ببینید همه زندگی ما از اوان کودکی طوری تنظیم شده است که بر اساس ذهنیت غربی شکل گیرد؛ اما اینکه هر یک از ما بتوانیم بر این فضای فشار و نفوذ غالب شویم ممکن بوده است. چگونه است که علی‌رغم این فشارها یکبار برای همیشه اروپایی نشده‌ایم؟»

داستایوفسکی معنی روس بودن را بیان و منازعه میان غرب‌گرایان و ملی‌گرایان را تشریح می‌کند. این اندیشمندان هویت روسیه را ریشه‌دار و قدرتمند می‌دانند و برای روسیه فرهنگ و تمدن متمایز و مختص به خود قائل‌اند؛ فرهنگی که نمی‌تواند به صورت مکانیکی و جبری به فرهگنی دیگر الصاق شود.

اوراسیانیسم اساساً مفهومی بازتابی بود که برای بازیابی هویت ملی در مقابل جریان روشنفکری غرب‌گرای لیبرال پا به عرصه سیاسی-اجتماعی روسیه گذاشت.
 
اوراسیانیست‌ها اولیه در هسته‌های اصلی تفکرشان از اسلاووفیلیست‌هایی نظری آلکسی خومیاکوف و نیکلای دنیلفسکی تأثیر پذیرفتند. خومیاکوف اولین کسی بود که به هجمه جدی جریان روشنفکری لیبرال به هویت تاریخی روسیه که با سردمداری چادایف صورت گربته بود پاسخ گفت.
 
او دانش گسترده‌ای در الهیات ارتدوکس و رمانتیسیم آلمانی داشت. خومیاک راه نجات روسیه را نه در پناه بردن به ماتریالیسم رنسانس و رفرمیسم اروپا، بلکه بازگشت به سنت‌های ارتدوکس مسیحی می‌دانست و باور داشت که راه رهایی و سعادت بشر را نباید در مفاهیمی نظیر ارزش رهایی و اباحه‌گرایی، بلکه در ارزش‌ها و سنت‌های حقیقی آسمانی جست.
 
او آموزه‌ای را با عنوان دکترین «سوبورنست» در مقابل نظریات غرب‌گرایان روس ارائه داد که بر اساس آن، جامعه باید برپایه اصولی نظری حقیقت، آزادی و عشق به نوعی «باهم بودگی اندام‌وار» برسد، نه اینکه حاصل جمع جبری افراد جدا از یکدیگر و اتمیزه‌ای باشد که هریک به دنبال به حداکثر رساندن منافع خود هستند.

او اساساً با طرح این نظریه، هسته هستی شناختی اندیشه لیبرالیسم را که همانا «فردگرایی» است آماج نقد قرار داده و جایگزینی را هم برای آن معرفی کرده بود. این نگرش ضدفردگرایانه را بعد‌ها نواوراسیانیست‌ها نیز دنبال کردند؛ به طوری که برای مثال، آلکساندر دوگین عنوان داشت که مسیحیت پروتستان مبنای خود را بر اساس «فرد» قرار داده و «نجات و رستگاری» را امری کاملاً فردی می‌داند.
 
او با نفی این پدیده، آن را محصول نوعی نسیان و تئولوژی متدولوژیک مضیق که اثری جز نابودی جوامع ارگانیک و اندام‌وار ندارد معرفی می‌کند. دوگین اوراسیا را «حاکمیت امپراتوری جمعی» می‌داند.
 
 
انتهای پیام/ 
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *