سیاست خارجی روسیه عمیقاً خصلت گفتمانی و هویتی دارد

4:30 - 29 اسفند 1399
کد خبر: ۷۰۹۶۹۶
دسته بندی: سیاست
همان‌گونه که پیشتر بحث شد، سیاست خارجی روسیه عمیقاً خصلت گفتمانی و هویتی دارد و ریشه‌هایش در سنت‌های فکری-فرهنگی موجود در این سرزمین است، از منظر تاریخ سیاسی روسیه بایددانست که در دوره پساشوروی اندیشه اوروآتلانتیسم دیری نپایید.

- با ترسیم نمودار تحول نگرش روسیۀ پساشوروی به ایران، جابه جایی‌هایی با شدت نوسان گسترده قابل مشاهده است که در یک سوی آن، ایران به مثابه «متحدی مطمئن و قابل اتکا در منطقه و جهان» و «متحدی در برابر دشمان مشترک» و در سوی دیگر به عنوان «تهدید جنوبی و به منزله ابزاری برای تنظیم روابط با غرب» مورد شناسایی قرار گرفته است.

یکی از جلوه‌های عملی این نوسان، در ارائه دو رای متفاوت و مهم در شورای امنیت سازمان ملل متحد در قبال ایران مشاهده می‌شود، مخالفت و وتوی قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت در ۲۶ فوریه ۲۰۱۸ و موافقت و رای به قطعنامه ضد ایرانی ۱۹۲۹ در ۹ ژوئن ۲۰۱۰ است.

«ایران در هندسه سیاست خارجی روسیه» عنوان کتابی به قلم محمد شاد است که وی در این اثر کوشیده است تصویری منطبق با واقعیت، از نحوه سیاستگذاری خارجی روسیه در مقابل ایران و عناصر دخیل در شکل‌گیری این سیاست‌ها ارائه دهد. در نظر دارد هر روز برشی از این کتاب را با خوانندگان خود به اشتراک بگذارد.

پیدایش مفهوم «دموکراسی سازاواره (ارگانیک)» در محافل نواوراسیاگرا ریشه در همین نوع نگرش ضدفردگرایی اولیه دارد. برخلاف دموکراسی غیرلیبرال، در مدل دموکراسی سازواره، دولت در خدمت اجتماع ملی و نه تحقق منیات فردی قرار می‌گیرد.
 
در این مدل، ضمن تأکید بر لزوم به رسمیت شناختن «سلسله مراتب طبیعی»، فرد فضای مانوری خارج از جمع‌هایی در قالب کاست‌های اجتماعی اجتماعی و صنف‌گرایی حرفه‌ای، منطقه‌ای یا مذهبی نخواهد داشت.

بر اساس نظر خومیاکف، پروتستانتیسم بر اثر محدودیت‌های کاتولیسیم متولد شده بود و اعتراضی به ناپاکی آن بود. تولد پروتستانتیسم خود گواهی بر بطلان کارآمدی اجتماعی و روحانی کاتولیسیم بود؛ اما پروتستانتیسم راه درستی را برای جبران این نواقص نپیمود.
 
از منظر خوماکف، پروتستانتیسم قرائت مذهبی از راسیونالیسم سکولار است؛ عقلانیتی منطقع از آسمان که فقط به دنبال حداکثر رساندن سود فردی است. در این گفتمان، اتوریته مشروعی در خارج از فرد وجود ندارد و دین اساساً معنای اثربخش خود را از دست داده است.
 
از نظر خومیاکف، فردگرایی بنیان فروپاشی هویت قدسی جامعه غربی است و روسیه باید از این خطر‌ها آگاه باشد و جریان زاپادنیکی نباید به بهانه نقد چاله‌های موجود در وضعیت اقتصادی- فرهنگی جامعه، روسیه را وارد چاه فردگرایی مدرن کند.

ایوان ایلین، فیلسوف معروف دینی و سیاسی روس نیز ضمن باور داشتن به مبانی اصلی اورسیانیسم، فردگرایی و نفسانیت را صفت شیطانی می‌دانست. او طبقه متوسط اجتماعی غربی، احزاب مدرن سیاسی و جامعه مدنی لیبرال را برساخته فردیت می‌داند و مورد تهاجم قرار می‌دهد. 
 
تهاجم به فردگرایی یکی از وجوه مشترک اغلب اندیشمندان اوراسیانیست است
تهاجم به فردگرایی یکی از وجوه مشترک اغلب اندیشمندان اوراسیانیست است بر این اساس، اوراسیانست‌ها می‌کوشند بنیان‌های فلسفی لیبرالیسم را که مبنای شکل‌گیری جهان سرمایه‌داری کنونی غرب است مورد تهاجم معرفتی قرار دهند.
 
تأکید بر اهمیت فردگرایی، آموزه‌های نظیر دولت حداقلی و آزادی‌های مدنی و فردی برا برجسته می‌سازد، مفاهیمی که با نگرش اقتدارگرایانه اوراسیانیسم مبنی بر ضرورت ساخت دولت قدرتمند ناسازگار است، اوراسیاگرایان با تأکید بر اهمیت خیر و صلاح عمومی باور دارند که فقط یک دولت مقتدر عادل است که در عرصه پهناورترین کشور جهان توان جمع میان اضداد و تولید خیر عمومی و سعادت جامعه را خواهد داشت.
 
اوراسیانیست‌ها بر این نظرند که روسیه را مخصوص به خود را دارد و نباید با تقلید از آموزه‌های بیگانه (غرب) به دنبال تولید منفعت برای مردمان خود باشد.

تأثیر‌پذیری اوراسیانیست‌ها از اسلاووفیلیست‌ها بیشتر در رهایی از چنبره و حصار تمدن غرب و بازگشت به هویت خویشتن بوده است.
 
دنیلفسکی، از فیلسوفان اثرگذار متمایل به اسلاووفیلیسم که اندیشه‌های تاثیر بسیاری بر آیندگان در مکتب اوراسیانیسم گذاشت براین نظر بود که:«راه نجات روسیه بازگشت به خود است. تقلید از هویت مهاجم آلمانی- رومی و غربی شدن به چیزی جز انحطاط و انهضام نمی‌انجامد.
 
حتی توسعه غربی نیز نسخه‌ای یک‌بار مصرف، صرفاً برای دولت‌های اروپایی و تکرارناپذیر است. روسیه اگر ناگزیر از انتخاب باشد، بهتر آن است که آسیا را در برار آلمان و روم برگزیند؛ همزیستی با اسلام و بودیسم را در مقابل کاتولیسیم بپذیرد؛ و ترک‌ها در مقابل لاتین‌تبار‌ها ارجح بداند.»
 

اوراسیانیست‌ها گوهر اندیشه اسلاووفیلیسم را گرفتند و آن را به صورت کاربردی و نژادزدایی شده درآوردند؛ جهان اندیشه اوراسیاگرایان گستره فراخ‌تر و موسع‌تری از اسلاوگرایان دارد و آن‌ها همبستگی ملت روسیه را صرفاً برپایه زبان اسلاو بنا نمی‌کنند. در نظر اوراسیاگرایان، آنچه ملات چسبندگی ملت روسیه را فراهم می‌آورد وابستگی آن‌ها به قلمرو امپراتوری اوراسیاسی است.

بر اساس اندیشه اوراسیانیسم، باید نوعی توازن پراگماتیک میان شرق و غرب به وجود می‌آمد؛ اما تکیه و توجه کانونی آن همچنان حوزه‌های آسیا و همسایگان شرقی روسیه است.
 
از منظر این اندیشه، حوزه آسیا- پاسیفیک تعلق گفتمانی و تاریخی نزدیک‌تری به هویت روسی دارد و نگاه سلسله‌مراتبی به روسیه ندارد و شریک قابل قبول‌تری محسوب می‌شود. حتی برخی از اوراسیاگرایان از حمله مغول به روسیه دفاع کرده‌اند؛ زیرا باعث شد که روسیه به آغوش غرب درنغلتد.

اوراسیانیسم مدرن هسته‌های مفهومی اوراسیانیسم کلاسیک را در بر می‌گیرد و فقط برخی ملاحظات عمل‌گرایانه را به آن می‌افزاید.
 
اوراسیانیسم با آنکه معتقد به دستیابی به پیشرفت‌های غربی است. نگرشی کاملا «پادستیز» به هویت‌های به اصطلاح «دگر» داشته و بیشترین تأکید خود را بر خاص‌بودگی و استقلال هویتی روسیه متمرکز ساخته است؛ از این روست که در تضاد قطعی با نگرش اوروآتلانتیسم قرار دارد.
 
اوراسیانیسم سنتی اساساً سنتزی بود که در جدال میان تز اورآتلانتیسم سنتی و آنتی‌تز آن یعنی اسلاووفیلیسم سنتی متولد شد. نطقه اسلاووفیلیسم با فاصله گرفتن از غیریت‌های مهاجم آلمانی- رومی و بازگشت به هویت‌های اصیل تمدنی و تاریخی روسیه گذارده شده بو د؛ اما بعد‌ها در نگاه دقیق‌تر و عاقلانه‌تر اوراسیانیسم منهضم شد.
 
اوراسیانیسم محصول ناکامی ادغام روسیه در هویت غربی
در واقع، اوراسیانیسم محصول ناکامی ادغام روسیه در هویت غربی و شکست پروژه‌هایی بود که از دوره پتر کبیر برای اروپایی کردن روسیه آغاز شده بود. روسیه از ملی‌گرایی افراطی ضدغربی نیز طرفی نبسته بود و اوراسیاگرایان یا طرح ادعای این کشور به مثابه کشوری اروپایی-اوراسیاسی هویت سوم و کاملاً مستقلی را برای این کشور به ارمغان آوردند.
 
حاکمیت این نگرش پادستیز طبعاً نوع روابط روسیه با غرب و ایالات متحده را دستخوش تنش‌های اساسی و بنیادین می‌کند. گرچه اوراسیانیسم در انطباق با کمونیسم قرار ندارد و اساساً تبعیدشدگان پس از انقلاب بلشویکیاولین کسانی بودند که این ایدئولوژی را مطرح ساختند در زاویه نگاهش به هویت دگر و مهاجم، اشتراکاتی با کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی می‌یابد.
 
سیاست خارجی روسیه عمیقاً خصلت گفتمانی و هویتی دارد
همان‌گونه که پیشتر بحث شد، سیاست خارجی روسیه عمیقاً خصلت گفتمانی و هویتی دارد و ریشه‌هایش در سنت‌های فکری-فرهنگی موجود در این سرزمین است، از منظر تاریخ سیاسی روسیه بایددانست که در دوره پساشوروی اندیشه اوروآتلانتیسم دیری نپایید.
 
پس از گذشت دوسال از حاکمیت جناح آتلانتیک‌گرا، پیش‌بینی‌هایی که تداوم این خط فکری را ناممکن می‌دانستند قربن صحبت شد و حاکمیت هویت‌های عاریتی غرب‌مدار در روسیه به درازا نپایید؛ برای نمونه، دیمیتری سایمز، چهره مشهور روس‌شناس در آمریکا و مشاور روسی الاصل ریچارد نیکسون، که بعد‌ها توسط وی به ریاست مرکز مطالعات نیکسون منصوب شد اظهار می‌داشت که جامعه روسیه راه خود را خواهد پیمود و در نهایت، ادغام در فرایند‌های غربی را برنخواهد تافت.
 
سایمز که ارتباط نزدیکی با اوروآتلانتیست‌ها و نی زشخص یلتسین و کوزیروف داشت، با تأکید بر نقش هویت در جامعه روسیه بر این نظر بود که امپراتوری این کشور تولدی دوباره خواهد یافت:«فروپاشی دستگاه کمونیستی به معنای خاتمه هویت اتوکراتیک و سنت‌های توسعه‌گرایانه امپراتوری مابانه در روسیه نیست، این هویت در قالبی نو، با شعار‌هایی بدیع و رهبرانی جدید دوباره ظهور خواهد کرد».
 
انتهای پیام/ 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *