رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

آثار تعامل روسیه باجریان راست افراطی اروپایی بر مناسبات با ایران

19:00 - 13 فروردين 1400
کد خبر: ۷۱۱۳۱۸
دسته بندی: سیاست
درباره آثار تمایل روسیه به این جریان‌ها بر تنزل احتمالی سطح اهمیت جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی این کشور باید گفت که روسیه برای کشف متحدان جدید در کشور‌های جهان تلاش می‌کند و این مسئله نظم موجود و میزان وزن هر یک از کشور‌ها را در آن با تغییراتی مواجه خواهد ساخت.

- با ترسیم نمودار تحول نگرش روسیۀ پساشوروی به ایران، جابه جایی‌هایی با شدت نوسان گسترده قابل مشاهده است که در یک سوی آن، ایران به مثابه «متحدی مطمئن و قابل اتکا در منطقه و جهان» و «متحدی در برابر دشمان مشترک» و در سوی دیگر به عنوان «تهدید جنوبی و به منزله ابزاری برای تنظیم روابط با غرب» مورد شناسایی قرار گرفته است.

یکی از جلوه‌های عملی این نوسان، در ارائه دو رای متفاوت و مهم در شورای امنیت سازمان ملل متحد در قبال ایران مشاهده می‌شود، مخالفت و وتوی قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت در ۲۶ فوریه ۲۰۱۸ و موافقت و رای به قطعنامه ضد ایرانی ۱۹۲۹ در ۹ ژوئن ۲۰۱۰ است.

«ایران در هندسه سیاست خارجی روسیه» عنوان کتابی به قلم محمد شاد است که وی در این اثر کوشیده است تصویری منطبق با واقعیت، از نحوه سیاستگذاری خارجی روسیه در مقابل ایران و عناصر دخیل در شکل‌گیری این سیاست‌ها ارائه دهد. در نظر دارد هر روز برشی از این کتاب را با خوانندگان خود به اشتراک بگذارد.

۲-۱-۲-۷ آثار تعامل روسیه باجریان راست افراطی اروپایی بر مناسبات با ج. ا. ا ایران
با عنایت به اثبات واقعی بودن زمینه‌های و بستر‌های این نزدیکی، در خصوص آثار تمایل روسیه به این جریان‌ها بر تنزل احتمالی سطح اهمیت جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی این کشور باید گفت که روسیه برای کشف متحدان جدید در کشور‌های جهان تلاش می‌کند و این مسئله نظم موجود و میزان وزن هر یک از کشور‌ها را در آن با تغییراتی مواجه خواهد ساخت.
 
در فرایند کشف این متحدان، دستورالعملی که برای اروپا تعیین شده است از ادراک راهبردی و کلان روسیه برای بازآرایی و تغییر هندسه و نظام جهانی بر اساس منافع مسکو تبعیت می‌کند و طبیعتاً بخشی از آن خواهد بود.

افزایش شکاف و تباعد در روابط اتحادیه اروپا- ایالات متحده آمریکا، تضعیف کلیه محور‌ها در همکاری‌های ترنس آ‌تلانتیک، تنزل سطح همگرایی اروپایی با دامن زدن به انگاره یوروسپتیسیزم در داخل اروپا، طراحی سازکار‌هایی برای افزایش امکان پی‌ریزی روابط دوجانبه مستقل میان مسکو و سایر پایتخت‌های اروپایی و در نهایت، تضعیف ناتو و سایر اتحادیه‌ها و نهاد‌های نظامی-امنیتی-سیاسی و اقتصادی موجود در اروپا و در نهایت، تضعیف ناتو سایر اتحادیه‌ها و نهد‌های نظامی-امنیتی-روس‌ها به محیط راهبردی اروپا صورت‌بندی می‌کنند.
 
از نظر روسیه، فروپاشی نظم کنونی زمینه را برای شالوده‌ریزی اشکال جدیدی از ائتلاف‌ها و اختلاف‌ها مهیا خواهد کرد. در وضعیت عدم قطعیت، بهترین سناریوی ائتلاف برای مسکو، شکل‌دهی به نوعی اتحاد ژئوپلتیکی قاره‌ای با محوریت «مثلث پاریس-برلین-مسکو» خواهد بود.

در این وضعیت، چشم‌انداز روسیه از اروپا تضعیف دستورالعمل‌های فرامیلی و هنجاری نهاد‌های اروپایی، اولویت بخشی به ملت‌ها در اروپا و نه اتحادیه (تلغیظ انگاره اروپای ملت‌ها، نه ملت‌های اروپایی)، احترام و تقید به حفظ تنوع و تقاوت‌های میان کشور و امتناع از تحمیل ارزش‌ها و هنجار‌های اروپایی به سایر مناطق جهان خواهد بود.
 
کشف متحدان جدید در اروپا بر اساس این تصویر بزرگ شکل می‌گیرد؛ متحدانی که در درون ساختارها، نهاد‌ها و افکار عمومی اروپا توان کنشگری داشته و قادر به تغییر وضعیت موجود برای نیل به سمت تحقق وضعیت مطلوب ترسیم شده باشند. این متحدان در حال حاضر در درون دو جناح چپ‌های رادیکال و راست‌های افراطی قرار دارند.

برای مثال، گروه «اروپای ملت‌ها و آزادی» گروهی سیاسی در پارلمان اروپا با استعداد چهل کرسی متشکل از نمایندگانی از هشت کشور اروپایی است که مورد پشتیبانی همه جانبه پنهان و آشکار روس‌ها قرار دارد. ۹۳ درصد اعضای این جناح به نفع سیاست‌های کرملین و در مخالفت با اتحادیه اروپا در مسئله اوکراین رای داده‌اند.
 
این تعداد در پارلمان، از روسیه در خصوص الحاق شبه جزیره کریمه به خاک خود حمایت، و از محکوم کردن رهبران روسیه به داشتن مسئولیت در قتل بوریس نمتسوف امتناع کردند. این گروه روس‌گرا را که در ژوئن ۲۰۱۵ شکل گرفته و در پارلمان اروپا دارای رأی قانونی است، مارلین لوپن، رهبر راست‌گرای حزب فرانسوی جبهه ملی هدایت می‌کند.
 
چپ‌های رادیکال نیز بخش قابل توجهی از پارلمان اروپا را تشکیل می‌دهند. روسیه مترصد بهره‌گیری از فرصت‌های ایجاد شده در روند رشد اقبال مردمی به جریان‌های راست افراطی برای مهندسی وضعیت آتی و تکمیل تصویر کلان یاده شده در اروپاست.

مسئله مهم تضعیف همگرایی اروپایی و تعدیل نگرش‌های مبتنی بر اتحاد و چندجانبه‌گرایی در داخل اروپاست. این مسئله در نسبت با منافع جمهوری اسلامی ایران دارای دو وجه خواهد بود از یک سو، تضعیف قدرت کنشگری هم افزایانه در اروپا علیه کشور‌های دیگر، برای جمهوری اسلامی ایران به صورت خاص فرصت تلقی می‌شود؛ به این معنا که در صورت فروپاشی یا تضعیف جدی اتحادیه اروپا، امکان گزینشگری در طراحی مناسبات دوجانبه برای ایران یا یکایک کشور‌های اروپایی مستقل از منافع سایرین افزایش، و احتمال تولید تهدید یکپارچه، جامع و فلج‌کننده از ناحیه کشور‌های اروپایی علیه جمهوری اسلامی کاهش خواهد یافت.

اما در دیگر سو، در صورت تغییر ادراک کشور‌های اروپایی درباره روسیه، از تهدید به فرصت و تداوم ادراک این کشور‌ها درباره ایران اسلامی در کلیشه سنتی تهدید، روابط روسیه با جمهوری اسلامی ایران دستخوش ملاحظات جدیدی خواهد شد. در این حالت، روسیه ناگزیر از در نظر گرفتن دیدگاه‌های شرکای جدید برای تنظیم روابط با ایران خواهد بود و قطعاً تعدیلات و تنزلاتی در سیاست خارجی این کشور در قبال ایران ایجاد خواهد شد.
 
با ایجاد این وضعیت، به صورت خودکار قدرت مانور، میزان بازیگری و ضریب انطباق پذیری جمهوری اسلامی ایران در فضای بین‌المللی نیز تا حدودی کاهش خواهد یافت.

از منظر فرصت، نقش‌آفرینی روسیه در عرصه بین‌المللی به عنوان شریک همزمان ایران و اروپا می‌تواند اهرمی برای انتقال ملاحظات ایران به کشور‌های اروپایی نیز باشد که البته این مسئله به این جهت که حجم مبادلات مالی، تجاری و بازرگانی میان روسیه و اروپا قابل مقایسه با ایران نیست و همچنین وزن تاثیرگذاری اروپا در محیط راهبردی بین‌المللی نیز از سطح بالاتری در مقایسه با کنشگری منطقه‌ای ایران برخوردار است، احتمال تحقق عینی آن به صورت یک رویه، قابل تصور نخواهد بود.

مسئله دیگر اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی است. تشدید اسلام‌ستیزی یکی از عوارض منفی رشد جریان‌های راست افراطی در کشور‌های اروپایی است. طبیعتاً در صورت موفقیت مسکو برای شکل‌دهی به وضعیت جدیدی که در آن حامیان جریان‌های مورد نظر در اروپا قدرت یابند، تقویت گفتمان مبارزه با اسلام از محصولات نامیمون جانبی آن خواهد بود. جمهوری اسلامی ایران از این حیث متحمل آسیب‌هایی خواهد شد.
 
برخی تحلیلگران بر این نظرند که مبارزه با مهاجرت در اروپا، با تضعیف رویکرد‌های اجتماعی به سیاست تغییر رژیم، توان کنشگری نرم غرب را در قبال ایران به شدت کاهش خواهد داد و موضوع فرارمغز‌ها نیز تا حدی سالبه به انتفاء موضوع خواهد شد؛ اما پیگیری سیاست‌های اصولی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر لزوم جهان گستری اسلام ناب محمدی (ص) و معاضدت و همیاری با امت اسلامی در جای جای جهان را با تهدید‌هایی مواجه خواهد ساخت، تأکید و اصرار بر تقابل با این نوع نگرش، طبیعتاً کشور‌های اروپایی را در وضعیت تهاجمی در مقابل ایران قرار خواهد. روسیه به عنوان متحد این نگرش‌های جدید باید به بازار تنظیم روابط خود با ایران بیندیشد.
 
این بازنگری لزوما به معنای انتخاب غرب و به حاشیه راندن ایران نخواهد بود؛ اما قطعا آثار نامطلوبی بر صورت‌بندی سیاست خارجی روسیه در قبال جمهوری اسلامی ایران خواهد گذاشت.

 آمریکا
گسترش و شیوع شعار‌های ضدساختاری (ضدیت با جهانی شدن، ضدیت با نظم حاکم، ضدیت با مهاجرت، اعتقاد به حمایت گرایی اقتصادی، تکیه بر اصالت‌های فرهنگی و ملی، گرایش‌های ضدنخبگی و توده‌گرایانه و غیره) صرفاً منحصر به اروپا نیست و در ایالات متحده آمریکا نیز قابل رصد است. گرایش به این دست شعار‌ها و اقبال نسبی عامه نسبت به نمایندگان این گفتمان، ریشه در شرایط کنونی سیاسی-اقتصادی غرب دارد و حاکی از وجود نوعی نارضایتی و اعتراض به وضعیت جاری است.
 
اقبال افکار عمومی به این شعار‌ها به نحوی رقم خورد که دو تن از چهره‌های اصلی دموکرات و جمهوری‌خواه در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ ایالات متحده آمریکا (برنی سندرز و دونالد ترامپ) عملاً مواضع ضدساختاری و شعار‌هایی متفاوت با خطوط ثابت جریان نخبگی حاکم محافظه‌کار و سنت‌گرا حمایت کرده است.
 
شرکای بالقوه روسیه در ایالات متحده نیز کسانی هستند که تعلق نظری به آموزه‌های سنت‌گرایانه در قالب‌های ضدساختاری دارند. در ادامه، رابطه اورسیاگرایان با جریان‌های راست محافظه‌کار و راست افراطی در ایالات متحده و تأثیر این نگرش بر شکل‌دهی به روابط روسیه و ایران بررسی خواهد شد.

 اوراسیاگرایان و جریان‌های راست محافظه‌کار و راست افراطی در آمریکا
همان‌گونه که پیشتر اشاره شد. مسکو برای شبکه‌سازی از متحدان خود در اقصی نقاط جهان در راستای مقابله با هژمونی ایالات متحده و مبارزه با جهانی شدن غربی اقدام به ساختار‌سازی‌های متنوعی کرده که با استفاده از این نهاد‌ها و با دعوت از شرکای بالقوه و بالفعل خود مترصد ایجاد شبکه‌ای بین‌قاره‌ای از این متحدان در راستای اهداف تعریف شده خود است.
 
این شبکه‌سازی با دو دسته از مخاطبان در ایالات متحده توسط روسیه در حال پیگیری است: یک دسته جریان‌های راست افراطی را در برمی‌گیرد که در خارج از نظام حاکمیت قرار دارند و به نحوی رادیکال، از وضع موجود ناراضی‌اند و دسته دیگر جریان راست محافظه کار سنتی را به عنوان عناصر منتقدی شامل می‌شود که در داخل نظام حاکمیت هستند و امکان حضور در مناصب رسمی را دارند.

نهاد‌های ایجاد شده در پروژه شبکه‌سازی، با هدف‌گذاری ارتباط و متشکل ساختن متحدان بالقوه به لحاظ نظری و عملی- به عملیاتی ساختن پروژه‌هایی مبادرت می‌ورزند؛ برای نمونه، «مجمع بین‌المللی محافظه‌کاران روس» از محافظه‌کاران و جریان‌های جدایی‌طلب و راست افراطی از ایالات متحده آمریکا و اروپا در سن پترزبوریگ دعوت، و از آن‌ها حمایت کرده است.
 
در مارس ۲۰۱۵، این مجمع با دعوت از افرادی نظیر ساموئل جارد تیلور که از چهره‌های اصلی جریان راست افراطی و ملی‌گرایان سفید مؤسس نشریه رنسانس آمریکایی و مدیر سابق مؤسسه سیاست ملی (اندیشکده ملی‌گرایان سفید) است و ساموئل دیکسون، مشاور و وکیل حقوقی جریان‌های راست افراطی و کوکلاکس کلان‌ها تلاش کرد که در قالب هم‌اندیشی جهانی شدن، چند فرهنگی، توسعه طلبی و نفوذ فراملی آمریکا را تقبیح کند.
 
جالب توجه است که تیلور شعار خود را برای حضور در این نشست «اتحاد برای مقابله با جهانی ششدن و بازگشت به سنت‌ها» انتخاب کرده بود. این نشست علاوه بر فعالان آمریکایی با دعوت سی نفر از اعضای تأثیرگذار جریان‌های راست افراطی در اروپا (بریتانیا، یونان، آلمان، ایتالیا و فرانسه) به منظور ایجاد ارتباط شبکه‌ای میان جریان‌های راست آمریکایی و اروپایی طراحی و برگزار شد.

کیسی میشل، پژوهشگر و تحلیلگر این حوزه، در پژوهش‌هایی با عناوین «چگونه روسیه رهبر جهانی راست مسیحی می‌شود؟»، «چرا روسیه طرفدار ایده جدایی طلبی کالیفرنیاست؟» «چگونه جناح راست آمریکایی شیفته پوتین و مسکو شد؟»
 
ادله و شواهدی را در خصوص پشتیبانی مالی و تشکیلاتی روسیه از جریان‌های راست افراطی و جدایی طبان ضدجهانی شدن در درون آمریکا بیان کرده و مدعی است که مجریان راهبرد شبکه‌سازی این کشور از هیچ‌یک از گروه‌های داخلی ایالات متحده از جدایی طلبان کالیفرنیا و تگزاس گرفته تا دگراندیشان و نژادپرستان صرف نظر نکرده‌اند.
 
برخی چره‌های شاخص جناح راست در ایالات متحده، آشکارا و پنهان مورد حمایت روسیه قرار گرفته‌اند؛ ریچارد اسپنسر از بنیانگذاران و پرچمداران اصلی اندیشه راست جایگزین (آلترایت)، که روسیه را تنها قدرت مطرح و اصیل سفید در جهان می‌داند؛ متیو هایمباخ، رییس حزب کارگران سنت‌گرا و مدیر شبکه جوانان سنت‌گرا، که پوتین را رهبر جهان آزادی می‌داند که عامل ارتقاء روسیه به محور ملی‌گرایان شده است؛ هارولد کاوینتگون، رهبر جدایی طلبان راست‌گرای جبهه شمال غربی ایالات متحده، که روسیه را آخرین امپراتوری بزرگ سفید معرفی می‌کند؛ و دیوید دوک، رهبر سابق کوکلاکس کلان‌ها، که روسیه را تنها کلید بقای سفید در جهان می‌داند.

نزدیکی نظری این جریانات با مبانی فکری اوراسیانیسم مسئله‌ای است که بیشتر محققان این حوزه به آن اذغان کرده‌اند، میشل، شخصیت کلیدی روسیه برای ایجاد چسبندگی میان افراد راست‌گرای آمریکایی (نظیر: اسپنسر و هایمباخ، کاوینگتون و جونز) با ایدئولوژی اوراسیانیسم را شخص آلکساندر دوگین معرفی می‌کند.
 
او تمامی این اشخاص را دارای ارتباط شخصی با دوگین می‌داند. بنیاد کاتهون در مسکو نیز که نهادی مرتبط با سازمان‌های امنیتی محسوب می‌شود، از ساختار‌های حمایت‌کننده این گروه‌هاست و دوگین در آن نقش مؤسس و عضو فعال را برعهده دارد.
 
این بنیاد از قاطبه رهبران گروه‌های جدایی طلب آمریکایی و راست‌گرایان افراطی و جایگزین حمایت می‌کند و حتی زمزمه‌هایی از ایجاد تسهیلات برای افتتاح دفتر فرهنگی برای این گروه‌ها در یکاترینبورگ و سن‌پترزبورگ از جانب ساختار‌های دیپلماسی عمومی و نهاد‌های امنیتی روسیه وجود دارد.

دوگین ضمن تصریح ارتباط با این گروه‌ها، مبنای نظری ارتباط روسیه با آن‌ها را سه سال پیش از روی کار آمدن ترامپ این گونه تشریح کرده است:

ما (روسیه و متحدانش در ایالات متحده آمریکا) باید آمریکا را از دیکتاتوری درهم پیچیده کنونی رها کنیم این دیکتاتوری به همان اندازه که برای مردم جهان مضر است، بریا خود مردم آمریکا نیز ضرر دارد. راست آمریکایی می‌تواند خوب یا بد باشد. ما باید با آن‌هایی دیالوگ و ارتباط داشته باشیم که نگرش عمیق‌تری به سرشت و ماهیت پدیده‌ها، تاریخ و نظم کنونی جهان دارند.
 
جریان ناسیونالیسم سفیدپوست هم برای من قابل قبول است مادامی که مدرنیته را رد کند و به الیگارشی جهانی، فردگرایی و سرمایه‌داری لیبرال و به همه آن چیز‌هایی که از بین برنده فرهنگ‌های بومی و سنت‌ها هستند، معترض باشند، اما کاملاً با این جریان مخالف‌ام اگر نژادپرست شود و به سمت اسلام‌ستیزی، مهاجرستیزی، غرب‌گرایی، مدرنیته و لیبرالیسم پیش برود.
 
من با بسیاری از چپ‌ها هم مخالف‌ام. فقط با چپ‌هایی که از مدرنیته خارج شده‌اند و معنویت و سنت را پذیرفته‌اند موافق‌ام... آنچه ما را به متحدانمان در آمریکا پیوند می‌زند ضدیت است؛ ضدیت با مدرنیته لیبرال جهانی؛ مدرنیته‌ای که امروز به وسیله هژمونی نخبگان آمریکای شمالی پشتیبانی می‌شود و علیه هویت اصلی آمریکایی‌ها شکل گرفته است. ما و متحدان بالقوه‌مان باید به شبکه‌ای متشکل و منسجم تبدیل شویم. اکنون وقت تهاجم به این نظم است.»
 

برچسب ها: روسیه ایران

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *