پشتوانه میدان برای دیپلماسی

9:59 - 09 ارديبهشت 1400
کد خبر: ۷۲۰۷۵۸
سیدهادی سیدافقهی در یادداشتی نوشت: اگر هزینه‌های میدان نبرد و بزرگ‌مردانی مثل شهید سلیمانی در مصاف با حریف قدرت تولید نمی‌کردند، بهای دفاع از تمامیت ارضی ده‌ها برابر بود.
_ سیدهادی سیدافقهی در روزنامه حمایت نوشت: یکی از سرفصل‌های مهم در تحلیل‌ها و برآورد‌های مراکز امنیتی، راهبردی، نظامی و حتی سیاسی غرب و متحدانش همواره این بوده که چرا هر چه برای پروژه‌های خود در منطقه هزینه می‌کنند، با مشکل و بن‌بست مواجه می‌شوند و موانع اصلی کدم‌اند؟ پاسخ‌های مختلفی تاکنون به این پرسش داده‌شده، اما نقطه کانونی رهیافت‌های آن‌ها به ایران و اقتدار منطقه‌ای جمهوری اسلامی اشاره می‌کند. این اقتدار که در گفتمان داخلی از آن با عنوان «عمق استراتژیک» نام‌برده می‌شود از حیث بازدارندگی و حیطه جغرافیایی بی‌وقفه در حال گسترش است.
 
قاعدتاً همه ارکان نظام در بسط این بازدارندگی و نفوذ به نحوی دخیل هستند، اما پیشران و متولی آن، سپاه پاسداران با محوریت سپاه قدس به شمار می‌رود. فرماندهی این نیروی فرامرزی و دستاورد‌های ستودنی به دست آمده تا زمستان ۹۸ با هدایت سردار شهید حاج «قاسم سلیمانی» بود و به همین دلیل، برنامه ترور ایشان در دستور کار قرار گرفت. ازنظر اندیشکده‌های غربی، حاج قاسم نخ تسبیح پازل محور مقاومت به شمار می‌رفت که باید آن را از هم می‌گسستند.
 
طی برآورد‌های به عمل آمده حذف فیزیکی ایشان، باعث می‌شد ایران از منظر امنیتی، تاکتیکی و نظامی دچار اختلال شود و تصور می‌کردند به این زودی‌ها جایگزین مناسبی برای وی یافت نخواهد شد. با این توهم، ترامپ دستور آن عملیات تروریستی را صادر کرد؛ به این گمان که اگر وی را از میان بردارند، دستکم در کوتاه مدت، توان بازدارندگی ایران تضعیف خواهد شد.
 
نکته حائز اهمیت این است که پنتاگون اندکی پس از ارتکاب جنایت در فرودگاه بغداد، مسئولیت آن را بر عهده گرفت که جای تأمل دارد. آن‌ها به‌خوبی می‌دانستند که این اقدام برای آن‌ها هزینه‌های هنگفتی به بار می‌آورد، اما عملیات ترور ازنظر آن‌ها، دارای ارزش بسیار بالایی بود که حاضر شدند طی یک اقدام هنجارشکنانه و مغایر با حقوق بین‌الملل، دست خود را به خون سردار دل‌ها آغشته کنند.
 
اولین هدف، حذف راه و «مکتب سلیمانی» بود که محاسبات ده‌ها ساله آن‌ها را به‌هم‌ریخته است. سردار سلیمانی فرزند انقلاب بود و آمریکا مرتکب اشتباه بزرگی شد که او را به‌ظاهر از میدان حذف کرد، چراکه شهادت او روح تازه‌ای به کالبد مقاومت دمید. پس‌ازآن بود که پارلمان عراق توافقنامه همکاری‌های راهبردی بین واشنگتن و بغداد را لغو کرد و خروج آن‌ها را تصویب نمود. درست است که کاخ سفید بر حضور نیروهایش در عراق اصرار می‌کند، ولی وضعیت آمریکا در پی ضربات مکرر مقاومت، واقعاً متزلزل است. ضمن اینکه عزم ایران را بر ادامه سیاست‌های منطقه‌ای‌اش دوچندان کرده است.
 
نشریه «فارین پالیسی» در فروردین ۹۹ طی گزارشی، به پیامد‌های عملیات جنایت‌کارانه آمریکا پرداخت و نوشت: «از زمان ترور سردار سلیمانی، تردید‌هایی درباره تغییر رفتار ایران در منطقه و به‌خصوص در سوریه وجود داشت. آمریکا امیدوار بود که ترور او، فعالیت‌های ایران را در سوریه کندتر کند، اما نه‌تن‌ها چنین اتفاقی رخ نداد، بلکه فعالیت‌های ایران در سوریه با موفقیت دو برابر شد». به نوشته این نشریه آمریکایی؛ «ترور سردار سلیمانی، هیچ تغییری در سیاست منطقه‌ای ایران ایجاد نکرده و سردار قاآنی با اقتدار در حال ادامه دادن مسیری است که سردار سلیمانی پیش از آن فرماندهی آن را بر عهده داشت.».
 
اما هدف دوم، تقویت کمپین فشار حداکثری علیه ایران بود. عملیات ترور، پس از بار‌ها تلاش شکست‌خورده واشنگتن برای کشاندن ایران پای میز مذاکره کلید خورد. کار به‌جایی رسید که ترامپ در یک اقدام بی‌سابقه اعلام کرد که پای تلفن نشسته و منتظر زنگ ایرانی‌هاست! «مایک پمپئو» وزیر خارجه لمپن ترامپ و «جان بولتون» مشاور امنیت ملی کاخ سفید با کمک برخی اندیشکده‌ها همچون «دفاع از آزادی‌ها» به سرپرستی «مارک دوبوویتز»، به‌زعم خود همه شریان‌های اقتصادی کشور را مسدود کردند، اما کماکان اذعان داشتند این مقدار، کافی نیست، چون هنوز ایران را به پذیرش مذاکره متقاعد نکرده است.
 
به عقیده آن‌ها، جمهوری اسلامی زمانی حاضر به پذیرش شروط آمریکا از مسیر دیپلماسی می‌شود که نقش میدانی و منطقه‌ای ایران کاهش یابد. شعاع عمق استراتژیک ایران دیگر محدود به یک یا دو کشور نیست و فرماندهان برجسته مقاومت، انسجام ناگسستنی با انقلاب اسلامی دارند. این قدرت مضاعف، طبعاً به دیپلمات‌های کشورمان قدرت چانه زنی بالایی داده بود و به همین جهت، ایران حاضر به پذیرش شروط تحقیرآمیز آمریکایی‌ها نمی‌شد. فراتر از این، هزینه فراوانی که میدان برای دپیلماسی کرد، باعث شد تا «ایران قوی» پیش‌شرط‌های واشنگتن برای رفع تحریم‌ها را به‌سادگی رد کند و خود را در موضع طلبکار قرار دهد.
 
بنابراین، عملیات ترور بزدلانه سردار سلیمانی با هدف به اصطلاح کشاندن ایران به گوشه رینگ کلید خورد، غافل از اینکه مقاومت، قائل به فرد نیست و راه طی شده با خون حاج قاسم، وسعت و جذابیت بیشتری یافت. قدرتی که از ناحیه مکتب سلیمانی در عراق و سوریه ایجاد شد و تروریست‌های داعشی را تار و مار کرد، امنیت کشورمان را نیز تقویت نمود چراکه برنامه قطعی آمریکا، ایجاد ناامنی در ایران بود.
 
طبعاً اگر ما میدان را به حریف واگذار کرده بودیم، امنیت مرز‌ها از سوی تروریست‌های مستقر در سوریه و عراق تهدید می‌شد و عمده انرژی کشور صرف دفع حملات از ناحیه آن‌ها می‌گردید، دیپلمات‌های ما در مواجهه با حریف دچار لکنت زبان شده و فلتات لسان آن‌ها حریف را به زورگویی مضاعف ترغیب می‌کرد. بنابراین، ظفرمندی ایران در میادین نبرد است که باعث می‌شود منظومه غرب، ایران را جدی بگیرد و تهدیدات کشورمان علیه منافعشان را مهم تلقی کند؛ و بالاخره اینکه اگر هزینه‌های میدان نبرد و بزرگ‌مردانی مثل شهید سلیمانی در مصاف با حریف قدرت تولید نمی‌کردند، بهای دفاع از تمامیت ارضی ده‌ها برابر بود. بنابراین، سیاست خارجی و همه ساز و کار‌های کشور که پیش‌نیاز ضروری آن‌ها امنیت است، همگی مرهون فداکاری و جانبازی رزمندگان میدان هستند و هیچ‌کسی نمی‌تواند این حقیقت آشکار را کتمان کند.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *