۸ اصل سیاسی سیره علی (ع)

9:05 - 28 تير 1400
کد خبر: ۷۴۲۶۰۷
دسته بندی: سیاست ، گزارش و تحلیل
‌بررسی‌های کتب تاریخی و روایی گواه بر آن است که اصول سیاست در سیرة علی علیه السلام هشت رکن اساسی داشت.
- سجاد تنها تحلیلگر سیاسی - حضرت علی علیه السلام در ۱۸ ذی‌الحجة الحرام سال ۳۵ هجری قمری ردای حکومت بر تن کرد و به مدت چهارسال و نه ماه و سه روز زمام امور را به دست گرفت. با بررسی کتب تاریخی شباهت زمان شروع حکومت علوی با عصر حاضر به وضوح نمایان خواهد شد، زیرا در صورت ادامه دار بودن شرایط سخت اقتصادی گروه‌های انقلابی هم مقابل حضرت قرار می‌گرفتند و موضع آنان نسبت به وی دگرگون می‌شد.
 
حضرت علی علیه السلام باتوجه به وظیفه الهی و شرعی خود ناچار بود رضایت عموم را تامین کند و از افراد صالح بهره بگیرد و حکومتی را پی ریزد که رنگ و بویی از عصر رسالت داشته باشد و با سیاست حکیمانه، موج را مهار کند و آرامش را به کشور بازگرداند.

قبل از شروع خلافت حضرت علی علیه السلام عده‌ای به ثروت‌های سرسام‌آوری رسیده بودند که تنها فهرست دارایی‌های آنان انسان را مبهوت می‌سازد. به‌عنوان نمونه به ثروت دو صحابی به نام زبیر و طلحه اشاره می‌کنم: محدثان مانند بخاری، ارثیة نقدی زبیر را ۵۹ میلیون و هشتصد هزار گزارش کرده‌اند. او به تنهایی در مدینه یازده خانه در بصره دو خانه، در کوفه یک خانه و در مصر یک خانه داشت. همچنان که برای او مزارعی در مصر، اسکندریه، کوفه و بصره بود. مسعودی می‌گوید: او مالک هزار اسب و هزار بنده و هزار کنیز بود و درآمد او از عراق، هر روز به هزار دینار می‌رسید. درآمد طلحه از مزارع عراق میان چهار صد هزار الی پانصد هزار دینار بود. زر اندوزی در انحصار این دو نفر نبود، بلکه حاشیه‌نشینان خلافت اسلامی از اموی‌ها و قرشی‌ها همگی ثروت‌های کلانی را برای خود اختصاص داده بودند، مانند: عبدالرحمن‌بن عوف، سعدبن ابی وقاص، یعلی‌بن امیه، زیدبن ثابت، ابوسفیان و مروان‌بن حکم.

با شروع خلافت حضرت علی علیه السلام بیعت کنندگان خواهان بازگردانیدن ثروت‌های بادآورده به بیت‌المال بودند.  زمانی که امام در مقابل چنین مشکل بزرگ قرار گرفته بود؛ از طرفی صاحبان ثروت، از یاران به نام پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و در پوشش صحابه برای خود قدرت و مقامی داشتند و از طرف دیگر این ثروت‌های عمومی که بدون جهت در اختیار این افراد قرار گرفته بود باید به بیت‌المال برمی گشت - لذا - امام در دومین روز خلافت خود رو به مسلمانان کرد و چنین گفت: وَ‌اِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزُوٍّجَ بِهِ النٍّسأُ، وَ مُلِکَ بِهِ الا ِمأُ لَرَدَدتُهُ؛ فَاِنَّ فِی العَدلِ سَعَةً، وَ مَن ضاقَ عَلَیهِ العَدلُ فَالجَورُ عَلَیهِ اَضیَقُ!؛ به خدا، اگر ببینم که بیت‌المال به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را باز می‌گردانم که در عدالت گشایش است و آن که عدالت برای وی سخت باشد، ستم برای او سخت‌تر خواهد بود. انتظاری که در عصر حاضر مردم از سلاله حضرت زهرا سلام الله علی‌ها دارند.

اکنون باید دید که حضرت علی علیه السلام با چه اصول و منشی به پایه‌های حکومت علوی خود استحکام بخشید و چگونه توانست پرتوی از عصر رسالت بر حکومت خود بتابد. تاریخ گواه بر آن است که اصولی که حضرت علی علیه السلام از آن پیروی می‌کرد همگی تحت پوشش ارزش‌های اخلاقی و اصول انسانی قرار داشت و بر اساس عدل و دادگری استوار بود و هر نوع دگرگونی در کشور از این اصول سرچشمه می‌گرفت و امام کراراً بر این اصول تأکید می‌کرد، زیرا ایشان به آینده نظام اسلامی فکر می‌کرد نه به بقای قدرت خویش.

‌بررسی‌های کتب تاریخی و روایی گواه بر آن است که اصول سیاست در سیرة علی علیه السلام هشت رکن اساسی داشت.

۱. صدق محوری‌
راستگویی و درستگویی، یک ارزش اخلاقی است که هیچ گروهی در اصالت آن تشکیک نمی‌کند و راستگویی از یک سیاستمدار، مطلوب‌تر از هر چیزی است. سیاست حضرت علی علیه السلام از دوران جوانی تا لحظة شهادت، صدق و صفا و درستگویی و درست گفتاری تشکیل می‌داد و به فرموده پیامبر عشق و رحمت صلّی اللّه علیه و آله امام علی علیه السلام لقب «صدیق اکبر» داشت: علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام نخستین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که در روز رستاخیز با من دست می‌دهد و او «صدیق اکبر» است و فاروق امت، حق و باطل را از هم جدا می‌سازد.

۲. قانون محوری‌
قانون محوری اساس سیاست کشور را تشکیل می‌دهد. زیرا نظم در جامعه در سایة ایمان به قانون و عمل به آن پدید می‌آید و اگر پاسدار قانون، خود قانون‌شکنی کند، قانون‌شکنی برای همگان آسان می‌گردد. رجال آسمانی، قوانین الهی را بی‌پروا و بدون واهمه اجرا می‌کردند و هرگز عواطف انسانی یا پیوند خویشاوندی و منافع زودگذر مادی، آنان را تحت تأثیر قرار نمی‌داد.

۳. انتقادپذیری‌
والی، هر چه هم از صمیم دل و از طریق اخلاص به حل و فصل امور بپردازد، بالاخره از آنجا که بشر محدود است دچار اشتباه خواهد بود و اگر عظمت و موقعیت والی مانع از انتقاد و بیان اشتباهات او گردد، مسلماً چرخ اصلاحات به کندی پیش برود و چه بسا آگاهی مردم از اشتباهات و ناتوانی از بیان، عقده‌های روحی پدید آورد. از این جهت امام در یکی از سخنان خود یادآور می‌شود که نباید زمامدارِ مسلمانان را فوق انتقاد انگاشت، بلکه باید در مواردی او را به خطایش آگاه ساخت. حضرت علی علیه السلام در این باره می‌گوید: فَ‌لا تَکُفُّوا عَن مَقالَةٍ بِحَق، اَو مَشُورَةٍ بِعَدلٍ، فَاِنی لَستُ فی نَفسی بَفوقِ اَن اُخِطیءَ، ولا آمَنُ ذلِکَ مِن فِعلی اِ‌لا ان یَکفِیَ اللهُ مِن نَفسی ما هُوَ اَملَکُ بِهِ مِنی...؛ از گفتن حق یا رأی زدن درعدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که او از من بر آن تواناتر است.

۴. شایسته محوری‌
در سیاست حضرت علی علیه السلام مناصب در گروه شایستگی‌ها بود و هیچ نوع رابطه بر ضابطه حکومت نمی‌کرد. او پیوسته می‌کوشید افراد نالایق را از کارهای کلیدی بردارد، و افراد ایمن و مخلص را روی کار بیاورد. یکی از کارهای نخستین امام آن‌گاه که به زمامداری رسید، عزل تمام استانداران و کارگزاران بزرگ عثمان بود. او همه را با نامه عزل کرد و جای آنان افراد صالح گمارد و فقط ابوموسی اشعری را در مقام خود تثبیت نمود. چنین شیوه‌ای بر سیاستمداران آن روز، هر چند هم به حضرت علی علیه السلام اخلاص می‌ورزیدند، سنگین بود. آنان گفتند همة این افراد را بر مقام‌های خود تثبیت کن و آن گاه که بر امور کشور مسلط شدی، و سرزمین پهناور اسلامی در قبضه قدرتت قرار گرفت، همگان را بر کنار کن.

۵. مردم سالاری‌
حکومت اسلامی حکومت مکتبی است، یعنی ترکیبی است از حکومت قانون الهی و خواسته‌های مردمی. در حکومت اسلامی خطوط کلی از جانب وحی معین می‌شود و مردم باید پیرو این خطوط کلی باشند. بدون شک لباس این خطوط و کیفیت پیاده کردن آن در اختیار مردم است، اینجاست که حکومت اسلامی هر دو عنصر خود را داراست؛ خطوط کلی از جانب خداست و شیوة پیاده کردن از جانب مردم است. یکی از اصول سیاسی حضرت علی علیه السلام این است که به رضایت توده‌ها و نوع مردم، عنایت بیشتری مبذول می‌کرد و هرگاه حاکم، میان جلب دو رضایت قرار بگیرد حاکم باید در صدد جلب رضایت همگان باشد نه یک طبقة خاص. در عزل کارگزاران عثمان، تودة مردم خواهان چنین عزلی بوده‌اند و اصولاً آنان حضرت علی علیه السلام را بر این کار برگزیده بودند و اکنون باتوجه به شرایط فعلی مردم این انتظار را از آیت الله رئیسی دارند.

۶. انسان‌محوری‌
انسان‌محوری یکی از اصول سیاسی حضرت علی علیه السلام است. در حالی که شرافت و فضیلت و نجات اخروی از نظر امام، از آنِ انسانی است که از آخرین شریعت پیروی کند، ولی در عین حال او برای جان و مال دیگر انسان‌ها تحت شرایطی احترام قایل شده است و هرگز انسان‌ها را به جرم مسلمان نبودن فاقد احترام نمی‌شمرد.

۷. تعهد به اصول اخلاقی در اوج قدرت‌
یکی از اصول سیاست‌های حضرت علی علیه السلام این بود که در اوج قدرت، ارزش‌های اخلاقی را فراموش نمی‌کرد و هرچند حس انتقام‌گیری از دشمن، او را بر نادیده گرفتن این اصول وادار می‌کرد، ولی امام فردی نبود که تسلیم احساسات دور از منطق شود، ولو مالامال از خشم و غضب به دشمن باشد.

در آخر با استناد به سخنانی از رهبرانقلاب حضرت آیت الله خامنه‌ای (حفظ الله) به اهمیت الگوگیری از ایشان توسط مسئولین خواهیم پرداخت: امروز جامعه‌ی اسلامی ما باید همتش همان چیزی باشد که آن روز امیرالمؤمنین در صدد انجام دادن او بود و در آن فرصتی که به دست آورد برای حاکمیت، آن‌ها را انجام داد. شما نگاه کنید ببینید شاخصه‌های امیرالمؤمنین و نظامی که او درصدد تشکیل آن نظام بود، چیست. ما باید آن شاخص‌ها را در نظر بگیریم، به سمت آن‌ها حرکت بکنیم. شاخصه‌ی عدالت، شاخصه‌ی اخلاق، توحید، کار را برای خدا انجام دادن، در نگاه به آحاد جامعه، نگاه مهربان و عطوفت‌بار به همه - همه‌ی افراد جامعه - داشتن. امیرالمؤمنین به عامل خود میفرماید که: مردم یا برادر دینی تو هستند یا همجنس تو در بشریتند. ببینید این نگاه چقدر وسیع است. آحاد بشر؛ نگاه عطوفت‌بار انسان - انسانی که امیرالمؤمنین میخواهد بسازد - نسبت به همه‌ی آحاد بشر این است؛ نگاه عطوفت‌بار. بعد، نگاه جدی و قاطع نسبت به گناه و تخلف و خیانت. امیرالمؤمنین از نزدیکترین نزدیکان خود هم تخلف را، خیانت را، انحراف از راه خدا را تحمل نمیکرد. آن عطوفت به جای خود، آن نگاه قاطع و ضابطه‌مند به جای خود. این نگاه امیرالمؤمنین است. این‌ها الگوست... یک بُعد دیگر این است که توجه داشته باشیم امیرالمؤمنین با این موقعیت، با این وضوحِ معنای امامت آن بزرگوار که منصوب پیغمبر و منصوب الهی است، آن وقتی که ملاحظه کرد و دید که جامعه‌ی اسلامی آسیب‌پذیر است و اگر او بخواهد دنباله‌ی این حق را بگیرد و مطالبه کند، ممکن است اسلام به خطر بیفتد، کنار نشست. این هم یک مسئله‌ی مهمی است. نه فقط کنار نشست - یعنی ادعا را مطرح نکرد که اختلاف و شق عصای مسلمین نشود - بلکه همکاری کرد با کسانی که به نظر امیرالمؤمنین صاحبان منصب حق نبودند - که بر جامعه‌ی اسلامی حکومت میکردند -، چون دید که امروز اسلام به این احتیاج دارد؛ فداکاری... کسانی در همان وقت آمدند پیش امیرالمؤمنین که یا علی حق با توست؛ ما میآئیم چنین میکنیم، چنان میکنیم، از تو حمایت میکنیم، زیر بار این‌ها نرو. امیرالمؤمنین ردشان کرد. خود او اگر میخواست از حق خود دفاع کند و قیام کند، احتیاج به کسی نداشت؛ اما دید جامعه‌ی اسلامی تاب تحمل این اختلاف و درگیری را ندارد؛ لذا کنار کشید.
 

برچسب ها: حضرت علی سیاست

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *