رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

هشدار بزرگ و جدّی به عربستان! دودمان سعودی بر باد می ­رود

12:47 - 07 آبان 1394
کد خبر: ۹۲۵۹۲
خبرگزاری میزان -مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: من اعلان خطر می­کنم که اگر کوچک‌ترین حماقتی را راجع به این مرد بزرگوار، آیت الله شیخ نمر بکنند، بدانند که دودمان خودشان را بر باد داده­ اند، کما این که قضیه‌ای که در منا هم رخ داد، تمام نشده و تازه شروع شده و سعودی‌ها به موقع، گوشمالی درست و حسابی خواهند دید و باید با آن‌ها برخورد کنیم.

به ، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در ایام محرم به «بررسی علل واقعه عاشورا و تاریخ کربلا» که مشروح جدیدترین جلسه آن در پی می‌آید:

 

غفلت، زیانبارترین دشمن!

 عرض کردیم؛ در طریق بندگی، بالاترین سمّ مهلک؛ غفلت است و اگر کسی دچار بشود، امام را به قتله­گاه، می­برد و دین، دیگر دین نیست و جز، ظاهری از دین، چیزی نخواهد داشت و به حقیقت، دشمنش او را با این غفلت، به پرتگاه می برد.

در غررالحکم ،مولی الموالی، امیرالمومنین (علیه الصّلوة و السّلام)می­فرمایند: الغفلة اضرّ الأعداء.  معلوم می­شود، دشمنان بیرونی، زمانی پیروز می­شوند که انسان، غافل بشود، فرمودند: غفلت، زیان بارترین اعداء است یعنی؛ اگر انسان، دشمن ­هایی را برای خود، بداند و بشناسد، بالاترین دشمن که ضررش از همه­ی دشمنان بالاتر است، غفلت است.اگر بیان کردند:« أعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک«  دشمن ترین دشمنان تو، نفس دون توست، امّا این نفس، زمانی به حرکت در می­آید که انسان غفلت کند.

شیاطین انسانی، مورد غفلت انسان­‌ها

دشمن بیرونی از جنّ و انس هستند، باید به این کدواژه‌­ها دقت کرد، دشمنان این نظام مقدّس را نباید از شیطان دور بدانید، اتّفاقاً آن­ها ایادی شیطانند و معمولاً شیطان از جنس ما استفاده می­کند، همانطور که خداوند متعال، هادیان الهی را از جنس خود ما قرار داد. «هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم» یا «من انفسهم  ... ».

لذا من تأکید دارم، وقتی می­گویم غفلت از «دشمن»، بدانید! آمریکا و صهیونیسم جهانی و یهود و هر آنکه با اسلام ناب مخالف است، ایادی شیطان رجیم‌اند و تصور نکنید شیطان جداست و اینها جدا. این، نموداری است که باید در ذهن مبارکتان باشد.

بعضی در باب زهد و تقوا تصوّر می­کنند، وقتی انسان، در دنیا، زاهد ومتّقی شد، مبارزه با شیطان، یعنی؛ گناه نکند، نماز بخواند، روزه بگیرد، حجّ برود، اعمال هم انجام بدهد، کارخیر کند وقس علی هذا.. ولی اینکه در عالم، چه می­گذرد؟ به من ربطی ندارد! من باید دور از شیطان باشم!

لذا عرض خواهیم کرد: در حادثه­ی کربلا، سه نفر، نیامدند که یکی، دعوت امام را شنید و دو نفر می­دانستند و نیامدند و این یه نفر، به زعم خودشان متقّی بودند و کاری با دنیا و دنیاپرستان نداشتند! می­گفتند: ما به نماز و روزه و عبادات خودمان مشغولیم و کاری هم به چیزی نداریم!

خستگی ناپذیری شیطان

همین چیزی که مجدّداً بعد از زمان اصلاحات، امروز هم در فضای مجازی منتشر می­کنند و جوابش هم داده شده، گرچه این یک نکته­ی اساسی است که سیاسیون ما باید، دقّت کنند، یکی از خصوصیات دشمن، اینست که روی بعضی از چیزها، مدّتی کار می­کنند وقتی جواب را شنیدند، مدّتی سکوت می­کنند، به تعبیری آب­ها از آسیاب بیفتد، دوباره با همان ادبیات یا یک سبک و سیاق جدید کار خود را آغاز می­کند یعنی؛ مثلاً عدّه­ای از جوان­هایی که در زمان فساد انگیز به ظاهر، اصلاحات، ده سالشان بود و حالا هجده ساله شدند، مجدّداً برایشان، این شبهات را مُد کردند که واقعه­ی کربلا بین دو گروه بود که این­ها با هم قوم و خویشی داشتند و هر دو هم عرب بودند، ما ایرانی هستیم، آریایی هستیم، دو گروه عرب، به ما چه ربطی دارد؟ آن­هم کِی؟ هزار و چند صد سال پیش! چه معنی دارد هر سال عالم را سیاه کنی و سیاه بپوشی و گریه کنی و به سر و صورت بزنی؟! به تعبیر عامیانه ما را سرکار گذاشتند. گاهی دشمن این­طور ورود پیدا می­کند.

دشمن اصلی، شیطان و ایادی او از جنس ما هستند

ما روی این تأکید داریم وقتی بیان می­کنیم: دشمن، یعنی؛ شیطان و ایادی شیطان، از جنس ما هستند، »من الجنّة و النّاس«   پس اگر کسی غفلت کند،  طبق بیان نورانی مولی الموالی(علیه الصّلوة و السّلام)، غافل بشوی، بالاترین ضررها را دیده ای، وقتی غافل شدی، شیطان از این غفلت، استفاده می­کند، لذا فرمودند: «المؤمن کیّس  «  مؤمن زیرک است، به روز است، دائم، عالم را رصد می­کند، که  روایتش را هم عرض خواهم کرد که مولی الموالی امیر الؤمنین (علیه الصّلوة و السّلام)می فرمایند: مؤمن باید اینطور باشد.

هشدار بزرگ و جدّی به عربستان! دودمان سعودی بر باد می­رود

... لذا ریشه تمام مصیبت­های مسلمانان که در این جلسات بیان کردیم، غفلت است و اینکه کار به کار کسی نداشته باشیم و فقط تسبیحی به دست ، سبوح قدوسی بگوییم، اخلاقی باشیم، آهسته برویم و آهسته بیاییم تا بدین ترتیب همه جریان­های سیاسی هم دوستت داشته باشند، چون با کسی کاری نداری. وقتی هم مردم پای مباحث چنین افرادی می‌روند، مدام اخلاق و توصیه به تقوا است که این‌ها خیلی هم خوب است، امّا در مورد این که اکنون در عالم چه می‌گذرد، سکوت اختیار می‌کند و می‌گوید: به ما ربطی ندارد!

سکوت مسلمین از جمله ایران در دوره اصلاحات، کشور سودان را به دو نیم تقسیم کرد. حالا هم در لیبی و بحرین و ... همین‌طور است.  هر چه می‌گذرد، هیچ توجّهی نمی‌کنیم! ولی تا زلزله­ای در پاکستان و هند و افغانستان رخ می‌دهد، بلافاصله اطلاعیه می‌دهیم و تسلیت می‌گوییم - که این هم بد نیست و ما هم واقعاً به مردم پاکستان و هند و افغانستان تسلیت عرض می‌کنیم -  امّا در بحرین و یمن چه می­گذرد؟ به ما چه! مگر چه بشود که یه نکته­ای گفته شود!

یا این‌که وقتی یک بچّه کوچک وهّابی سعودی کثیف، حرفی علیه این نظام مقدّس می‌زند، چیزی نمی‌گوییم و بعد هم می‌گوییم: ما می­خواهیم برادر باشیم و جوابی ندهیم! در حالی که یک تشر کوچک هم برای این بچّه بس است.

البته ما حسن ظنّ داریم چون بیان کردند: ما جواب نمی­دهیم، یعنی؛ آن‌ها را آدم حساب نمی­کنیم که امیدواریم اینطور باشد. ولی به تعبیر عامیانه، قسم حضرت عبّاس را قبول کنم یا دم خروس را؟

الان هم بیان می­کنیم، بزرگان و مراجع هم بیان کردند و آن این که اگر آیت الله شیخ نمر را اعدام کنند، بدانند، واقعه بزرگی در عربستان اتّفاق خواهد افتاد. امیدوارم «باد صبا» مثل همیشه که به گوش آن­طرفی­ها می­رساند و ما تحلیل­هایی را می­بینیم که فلانی کیست و چه گفته؟ این هشدار بزرگ را هم به گوش این­ها برساند.

من اعلان خطر می­کنم که اگر کوچک‌ترین حماقتی را راجع به این مرد بزرگوار، آیت الله شیخ نمر بکنند، بدانند که دودمان خودشان را بر باد داده­اند، کما این که قضیه‌ای که در منا هم رخ داد، تمام نشده و تازه شروع شده و سعودی‌ها به موقع، گوشمالی درست و حسابی خواهند دید و باید با آن‌ها برخورد کنیم.

امّت غفلت زده: امّت ذلیل ونحس و زیر پا!

مولی الموالی امیرالمؤمنین (علیه الصّلوة و السّلام)می فرمایند: «الغفلة ضلال النّفوس و عنوان النّحوس» می­فرمایند: این غفلت، گمراهی جان­هاست و سرلوحه نحسی­هاست. هر که غافل بشود، در ضلالت می­رود و نفوس ذلیل می­شوند، به تعبیر عامیانه، اگر غفلت کنی، بدبخت می­شوی.

لذا همان‌طور که امروز در درس شرح شذرات المعارف آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردیم: گاهی شیطان، وقتی رتبه انسان را در اسفلیت، می­بیند که این­قدر، سقوط، کرده است، تعجّب می­کند که این انسان کیست؟!  

لذا اگر انسان غفلت کند فرمودند: جان­ها و نفوس شما را و ملل شما را به گمراهی می­کشانند و شما در جوامع، نحس، شوم، بدبخت، خواب، بیچاره، ذلیل و زیرپا، خواهید شد.

این تعبیر «عنوان النحوس»، عجیب است. عنوان یعنی سرلوحه و آنچه، اسّ و اساس است. لذا امیرالمؤمنین در این‌جا می‌گوید: عنوان شما، عنوان نحسی است. یعنی اگر غفلت کنید، مردم نحسی می‌شوید و دیگر به درد نمی‌خورید.

لذا اگر انسان، شیطان و ایادی‌اش را کم بگیرد، فقط در جایی بنشیند، عبادت کند و نماز بخواند، بعد بگوید: من هم امام دارم؛ فایده‌ای ندارد. باید به چنین کسی گفت: دروغ‌گو! تو امام نداری!

حالا من روایتی را از برایتان بیان می‌کنم که وقتی اسرا را آوردند و خطبه‌هایی خوانده شد و مردم شروع به گریه کردند، امام سجاد تشری به آنان زد و فرمود: دهان‌هایتان را ببندید، بمیرید، مرگ بر شما، همه شما دروغ می‌گویید. این روایت را سیّد بن‌طاووس در لهوف بیان فرموده و هم‌چنین در تاریخ طبرسی و مسیر الاحزان هم آمده، احمد بن یعقوب هم در تاریخ یعقوبی بیان می‌کند، ابن اعثم هم آن را تبیین کرده و شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز هم بیان فرموده‌اند.

حالا ورورد به شام و وقایعی را که اتّفاق افتاد، بیان خواهم کرد. در بدو ورود به شام، چهار خطبه خوانده شد. یکی از حضرت زینب کبری، یکی فاطمه صغری، یکی امّ کلثوم و دیگری از امام سجاد(علیهم صلوات المصلّین) بود. در هر چهار خطبه، وقتی مردم شروع به گریه کردند، هر چهار بزرگوار فرمودند: دهانتان را ببندید و دیگر گریه نکنید، مرگ بر شما.

دور امام سجاد را گرفتند و گفتند: آقا! از این به بعد یار شما خواهیم بود. حضرت فرمودند: خفه شوید، دهانتان پر از ریگ باد که شما پدرم را هم این‌گونه دعوت کردید. دیگر فریب شما را نمی‌خوریم و تمام شد. پس اگر کسی غفلت کند، تمام است.

غفلت؛ و گم کردن راه حقّ و عدم هوشیاری!

امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «وَ إِنْ‏ کَانَ‏ الشَّیْطَانُ‏ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِمَا ذَا»، اگر شیطان، دشمن است؛ پس غفلت چرا؟! مگر شیطان، دشمن نیست؟! مگر قرآن نفرمود: «عدوّی و عدوّکم». پس نمی‌توانیم غفلت کنیم. اگر یک لحظه غفلت کنی، تمام است و از بین می‌رویم.

باز حضرت می‌فرمایند: «الغفلة فقد» غفلت، موجب گم کردن راه حقّ است. اگر غفلت کنی، گم می‌کنی.

باز در غررالحکم است که امیرالمؤمنین فرمودند: «الْغَفْلَةُ ضِدُّ الْحَزْمِ» غفلت، ضدّ هوشیاری است.

حتّی حضرت به دولت‌ها پیام دادند و فرمودند: «مِنْ‏ دَلَائِلِ‏ الدَّوْلَةِ قِلَّةُ الْغَفْلَة»، از دلائل کسی که می‌تواند دولتش را حفظ کند، این است که کم غفلت داشته باشد. دولتی که غفلتش زیاد باشد، از بین می‌رود و می‌پاشد، حالا هر کسی می‌خواهد باشد.

دشمن و عملیاتی کردن روایات ما

نزد یکی از اولیاء خدا و عرفای عظیم‌الشّأن بودیم، بحث میرزای شیرازی شد که وقتی تنباکو را تحریم کردند، فتوای ایشان حتّی در کاخ شاه هم نفوذ کرد و همسر شاه، قلیان‌ها را شکاند و میرزای شیرازی با شنیدن این خبر، گریه کردند. وقتی دلیل گریه ایشان را پرسیدند: میرزا فرموده بودند: دیگر دشمن فهمید که چه چیزی در میان مردم اثرگذار است و آن‌ها باید از چه طریقی وارد شوند. آن ولیّ خدا فرمود: چه کنیم که دشمن به روایت ما مسلّط است! می‌دانم آن‌ها روایت ما را عملیاتی می‌کنند، ولی ما نمی‌کنیم!

همین روایت امیرالمؤمنین هم یکی از این موارد است، «مِنْ‏ دَلَائِلِ‏ الدَّوْلَةِ قِلَّةُ الْغَفْلَة». هر کس می‌خواهد دولتش پابرجا باشد، باید غفلتش کمتر باشد. اگر غفلتت زیاد شد، دولتت را از دست می‌دهی؛ لذا آن‌ها هشیار هستند که بیشتر مراقبت کنند تا غفلتشان کم شود. در حالی که ما باید این‌طور باشیم.

امیرالمؤمنین هم این مطلب را در جنگ صفین فرمودند، حضرت فرمودند: شما نامرد هستید، آن‌ها در باطل خود قوی ایستاده‌اند و شما در حقّ خود قوی نیستید!

پس این‌ها مطالبی است که اگر در آن دقّت نکنیم، بیچاره خواهیم شد.

روایات شیعیان: درس‌های بزرگ سیاسی کشورداری!

یکی از مطالب دیگر که خیلی عجیب است، این است که حضرت می‌فرمایند: «فِی‏ السُّکُونِ‏ إِلَى الْغَفْلَةِ اغْتِرَار»، اگر کسی ساکن شد و مواظب و مراقب و هشیار نبود و دیده‌بان‌هایش کار نکرد؛ عامل برای غفلتی می‌شود که در آخر موجب می‌شود که او، مغرور شده و فریب بخورد.

 با وجود این روایات، دیگر به دنبال چه می‌گردند؟! من این را به صراحت بیان می‌کنم که علوم انسانی، علوم اسلامی است. من قبلاً هم در مطالب و کنگره‌هایی که طبق نظر امام‌المسلمین در زمینه علوم انسانی که باید اسلامی شود؛ بوده، بیان کردم که اصل این علوم در خود اسلام است. این روایات، عین سیاست است، حالا ما می‌رویم کتاب‌های سیاسیون دیگر را می‌خوانیم.

اگر بیاییم روایات را راجع به سیاست دینی بررسی کنیم، می‌بینیم که حضرت دارند اسّ و اساس سیاست دینی را بیان می‌کنند. مثلاً در همین روایت می‌فرمایند: اگر شما ساکن و آرام شدی، بدان که همین مطلب، سبب غفلت و فریب تو خواهد شد.

مثلاً در همان اوّل انقلاب که رژیم منحوس پهلوی، سلاح‌هایی را خریداری کرده بود، یک عدّه می‌گفتند: ما که با کسی جنگ نداریم، مگر می‌خواهیم با مردم بجنگیم؟!

این، یک درس بزرگ سیاسی کشورداری است که اگر شما ساکن شدی، مراقب، هشیار، بیدار و مواظب نبودی، دائم سکوت کردی و گفتی: ما آرام هستیم و با کسی، کاری نداریم و در لاک خودمان هستیم؛ باید بدانی که یک موقع دشمن بالای سرت می‌آید. لذا حضرت می‌فرمایند: این کار، تو را به سمت غفلتی می‌برد که سبب فریب تو می‌شود.

حالا این را در کدام دانشکده سیاسی می‌خواهی بخوانی؟! ببینید امیرالمؤمنین به چه زیبایی بیان می‌فرمایند. مردم غفلت کردند، گرفتار و بیچاره و بدبخت شدند و حالشان، این حال شد.

جریان ورود اسرای کربلا به کوفه

در این جلسه دیگر وقتی نیست که بخواهیم راجع به معاویه هم مطالبی را بیان کنیم که إن‌شاءالله ادامه آن مطلب را در جلسه بعد بیان خواهیم کرد. امّا چون این روزها، روز ورود اسرا به کوفه است، می‌خواهم بیان کنم که وقتی اسرا وارد کوفه شدند، چه اتّفاقاتی افتاد.

بعدازظهر روز یازدهم محرّم، عمربن‌سعد و یارانش، در حالی که امام سجاد را به غل و زنجیر کشیده بودند، زنان اهل‌بیت را بی‌معجر و چادر در مقابل دیدگان هزار مردم کوفی، سوار بر شترهای بی‌جهاز و برهنه کرده بودند؛ سرزمین کربلا را ترک کردند و رهسپار کوفه شدند.

این که در جلسات قبل بیان کردم که شام از همه جا برای اهل‌بیت سخت‌تر بود، برای این بود که حضرت می‌دانستند که مردم شام هیچ چیزی نمی‌دانند و بعد هم حضرت و اهل‌بیت رسول را در محله یهودی‌ها بردند که این، برای حضرت، خیلی سخت گذشت. آن‌ها چنین کارهایی را برنامه‌ریزی شده انجام می‌دادند تا نعوذبالله پیش خودشان اهل‌بیت رسول را ذلیل و خوار کنند.

امّا کوفه این‌طور نیست. وقتی اسرا به کوفه آمدند، خیلی از مردم به تماشا آمدند. وقتی این اوضاع را دیدند، تعجّب کردند که دختران رسول الله با این وضع سوار بر شتران بی‌جهاز و در دید مردم هستند. اهل کوفه، اهل‌بیت را می‌شناختند، برای همین بسیار متعجّب شدند و صدا به گریه و زاری بلند کردند.

وضع طوری شد که امام فرمودند: اگر شما برای ما گریه و زاری می‌کنید، پس چرا ما را کشتید؟! در این موقع زینب کبری(علیها الصّلوة و السّلام)، با اشاره دست به مردم کوفه بیان فرمودند که ساکت باشید. دیگر حضرت چاره‌ای ندارند و باید با آن وضع در جمع هم حضور داشته باشند.

البته این مطلب را تاریخ نوشته و اگر کتب تاریخی، سندها را بیان نمی‌کردند؛ از آن‌جایی که ما بسیار اهل‌بیت را دوست داریم و برای ما هم باورش سخت است، این مطلب را قبول نمی‌کردیم. امّا این‌ها تاریخ است و اتّفاق افتاده؛ هر چند برخی آمدند و علیه تاریخ قلم دست گرفتند و گفتند: آقا! این چه حرفی است؟! مگر می‌شود زینب کبری(علیها الصّلوة و السّلام)، بی‌معجر باشد؟! بله آقا! بوده، خدا این‌طور می‌پسندد. همان‌طور که خدا می‌خواهد حسین در قتلگاه آن‌گونه به شهادت برسد و آن نانجیب پا بر روی سینه ایشان بگذارد.

واقعاً خیلی سخت است و برای ما هم که غیرتی هستیم و حبّ اهل‌بیت را داریم، بسیار اذیّت کننده است.

اتّفاقاً یکی از آقایان به نام آیت‌الله انصاری - که بسیار در محضر آیت الله العظمی بروجردی بود و خودش هم مجتهد بزرگواری بود - وقتی در یکی از روستاها بیان کرد که دختران رسول الله را آوردند و در شترهای بدون جهاز نشاندند و این‌ها معجر نداشتند؛ یکی از مردم بلند شد، شیخ را از بالای منبر، به پایین کشید و شروع به زدن ایشان کرد. نمی‌توانست باور کند. به شیخ می‌فرمود: شما غلط کردی که گفتی زینب ما را این‌گونه به اسارت بردند! مگر امام زمان اجازه دادند که زینب این‌گونه بروند؟!

از بس حبّ به اهل‌بیت داشته، نمی‌توانسته باور کند و برایش سخت بوده است.

لذا بعضی از آقایان هم می‌گویند: خیلی این مطلب را نگویید و وقتی یک بار گفتید، دیگر تمام شود. بگذریم، ما هم بیشتر نمی‌گوییم.

خطبه‌های اهل‌بیت در ورود اسرا به کوفه

با همین حال، حضرت دستشان را اشاره کردند و فرمودند: آرام باشید. در پی اشاره حضرت دارد که نفس‌ها در سینه حبس شد، زنگ‌های چهارپایان، همه از حرکت باز ایستاد. زینب کبری(علیها الصّلوة و السّلام)، سخن گفت. در ابتدا حمد و ثنای خدا را کرد و بر پیامبر و آلش درود بفرست.

فرمود: «اءَمّا بَعْدُ: یا اءَهْلَ الْکُوفَةِ، یا اءَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ، اءَتَبْکُونَ؟! فَلا رَقَاءَتِ الدَّمْعَةُ، وَ لا هَدَاءَتِ الرَّنَّةُ، اِنَّمَا مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اءَنْکاثا، تَتَّخِذونَ اءَیْمانَکُمْ دَخَلا بَیْنَکُمْ»، حضرت شروع کردند، خطبه عجیبی را خواندند که این مردم زار زار گریه کردند. فرمود: ای مردم کوفه! ای اهل فریب و نیرنگ! آیا گریه می‌کنید؟! ای اهل خذالت و بدبختی، گریه می‌کنید؟! هنوز اشک چشم ما خشک نشده، سوز سینه‌هایمان آرام نشده، مثل شما، مثل آن زنی است که رشته‌های خود را می‌بافد و دو مرتبه آن را باز می‌کند.

شما ایمان خود را مایه دغلى و مکر و خیانت در میان خود مى‌گیرید؛ شما مؤمن نیستید، شما بدبخت هستید. آگاه باشید که در میان شما، جز هرزه‌گویی، خودپسندی، بغض و دشمنی،دروغ‌گویی، تملّق و چاپلوسی وجود ندارد. حال مردانم شما به مانند کنیزانی می‌ماند که در خلوت، نسبت به کنیز دیگر، سخن‌چین و کینه‌توز هستند. شما مثل گیاهی هستید که در مذبله روییده شده است. شما بوی تعفّن می‌دهید و دیگر آدم نیستید. شما بد ذخیره‌ای برای آخرت خود فرستادید. شما مستحقّ و سزاوار خشم خدایید. شما همیشه در عذاب الهی خواهید بود و خلد ابدی دارید.

مردم شروع به گریه کردند، حضرت فرمودند: شما می‌گریید؟! شما شیون بلند می‌کنید؟! آری به خدا! بگریید. از این به بعد خنده‌هایتان کمتر خواهد بود. این جنایت، دامانتان را آلوده کرده و با هیچ آبی نمی‌توانید خود را بشویید و طاهر شوید. مگر می‌شود خون پسر پیامبر، معدن رسالت و سرور جوانان اهل‌بهشت را ریخت و بعد با آبی آن را شست؟! شما کسی را کشتید که در سرگردانی‌ها، به عنوان ملجأ شما بود. در سختی‌ها، پناهگاه شما بود. کسی را کشتید که دلیل روشن و زبان گویای پیغمبر شما بود، بد گناهی مرتکب شدید.

شما گناهی را مرتکب شده‌اید که هیچگاه روی رحمت خدا را نخواهد دید. نابودی نصیبتان شده است، کوشش‌هایتان بی‌نتیجه است، دست‌هایتان بریده باد، شما سخت زیان‌کارید. شما خشم خدا را به جان خریدید. شما داغ خواری و بیچارگی را بر خود نقش بستید، مردم کوفه! وای بر شما. آیا می‌دانید چه خونی از پیغمبر بر زمین ریختید؟! چه حرمتی از او هتک کردید؟! شما چه گناهی بزرگ، سخت، زشت، ناروا، خشونت‌آمیر و شرم‌آور مرتکب شدید. گناهی که زمین را پر کرده، آسمان را فراگرفته، آیا در شگفت نیستید که از آسمان، خون ببارد. آیا منتظر نیستید که هر لحظه عذاب بر شما نازل شود؟! ذلّتتان باد که روزبه‌روز ذلّت را خواهید چشید. مبادا به واسطه مهلتی که به شما دادند، شما را بیشتر تحریک کنند. شما چقدر بدبختید. بدانید این مهلتی که خدا داده، برای ایمن است که شما به سمت گناه بیشتر بروید، «و امهلهم رویداً». خاک بر سر شما! هیچ قومی مثل شما نیست. یهود چون شما نکرد. به خدا سوگند، دیدم که شما در آتش می‌سوزید.

راوی می‌گوید: وقتی حضرت این‌طور گفتند، زن و مرد، ضجّه می‌زدند و وقتی گریه‌هایشان بلند می‌شد؛ حضرت می‌فرمودند: سکوت کنید، گریه نکنید، خاک بر دهانتان. لذا این‌ها دست‌هایشان را بر دهانشان می‌گذاشتند، ولی گریه می‌کردند.

راوی می‌گوید: من دیدم یک پیرمردی آن‌قدر گریه کرد که محاسنش، خیس خیس شد. بعد مدام صدا می‌زد: پدر و مادرم فدای تو. پیدانتان، بهترین پیرها. جوانانتان، بهترین جوان‌ها. زن‌هایتان، بهترین زن‌ها، نسل شما، بهترین نسل‌هاست. نه خوار می‌شوید و نه شکست می‌پذیرید. خواستند شما را خوار کنند، خوار شدند. خواستند شما را شکست دهند، شکست خوردند.

حضرت فرمود: ساکت! آن پیرمرد گفت: به جدّت قسمت می‌دهم که دیگر بیش از این بر ما نفرین نکن. حضرت سکوت کردند.

بعد از ایشان، فاطمه صغری، دختر امام حسین بلند شد و چنین خطبه‌ای بیان کردند. ایشان در خطبه خود فرمودند: شما ما را در کوفه دیده بودید، جدّ ما را می‌شناختید، کرامت و بزرگواری ما را قبول داشتید و ...، امّا همه این‌ها را با کشتن حسین و اهل‌بیت او، تکذیب کردید. شما چه زمانی ما را در انظار عموم، برهنه دیده بودید؟! بعد از این حرف، مرد و زن، به شیون و زاری پرداختند.

ایشان هم آن‌قدر به مردم نفرین کردند که یکی بلند شد و گفت: دختر پسر رسول خدا! کافی است، دیگر نگو، دل‌هایمان را آتش زدی؛ به جان مادرت، فاطمه ساکت شو و ما را بیش از این نسوزان. به خاطر این قسم، حضرت ساکت شدند.

بعد از ایشان، امّ‌کلثوم، دختر امیرالمؤمنین بلند شد، در حالی که گریه راه گلویش را بسته بود و به سختی گریه می‌کرد، به سخنرانی پرداخت. ایشان هم بعد از حمد و ثنای الهی، فرمودند: ای مردم کوفه! بد به حالتان، حسین را تنها گذاشتید، او را کشتید، زنان و کودکانش را به اسارت گرفتید، مرگ بر شما! ....

راوی می‌گوید: صدای ضجّه و ناله، چنان کوفه را پر کرد که ترسیدند که چه اتّفاقی دارد می‌افتد.

وقتی امّ‌کلثوم ساکت شدند، امام سجاد سخن گفتند و با اشاره، مردم را ساکت کرده، بعد از ثنای خدا و درود بر پیامبر فرمودند: شما من را می‌شناسید، من پسر کسی هستم که در کنار فرات، تشنه کشتید ... مرگ بر شما باد.

روای می‌گوید: صداها از هر طرف بلند شد، مردم به یکدیگر می‌گفتند: نابود شدیم، چه کردیم؟! نفهمیدیم!

حضرت فرمودند: ساکت باشید، خاک بر دهان شما، امّا خدا رحمت کند کسی را که نصیحت من را پذیرا باشد. عدّه‌ای بلند شده و فرمودند: ما پیرو شما هستیم، یزید را دستگیر می‌کنیم، گوش به فرمان شماییم و ... . حضرت فرمودند: هیهات! هیهات! ای فریب‌کاران مکّار مرگ بر شما باد. حیله‌هایتان تمامی ندارد. آیا می‌خواهم با من هم مانند همان رفتارهایی که با پدرانم انجام دادید، انجام بدهید. به خدا شما تا قیامت در بدبختی هستید. سزای قاتل پدرم، آتش جهنّم است.

این خطبه‌ها را تاریخ یعقوبی در جلد دوم، ابن اعثم، شیخنا الاعظم در امالی، طبرسی در احتجاج، خوارزمی در مقتل الحسین بیان می‌کنند.

روای می‌گوید: مردم بسیار گریه می‌کردند و یک عدّه رفتند آب آوردند تا به فرزندان رسول خدا بدهند، زین‌العابدین زار زار گریه کردند، فرمودند: قطراتی از همین آب را که شما آوردید با این که پدرم صدا می‌زد: العطش قتلنی، به او ندادند.

لذا اوّلین جایی که حضرت شروع کردند مصیبت عاشورا را خواندند، همین کوفه بود و خود زین‌العابدین از همین جا روضه‌خوانی را راه انداختند.

پس این که می‌گوییم باید از مطالعه تاریخ عبرت بگیریم؛ یعنی مراقب باشیم که ما هم غافل نشویم که علی زمانه بیاید و ما را نفرین کند. ما قطره قطره خونمان را در پای ولایت و نائب امام زمان قرار می‌دهیم. ما قطعه قطعه می‌شویم در پای نائب امام زمان، چه برسد خود امام زمان. آقا جان! خودت هم می‌دانی مردم ما هیچ‌وقت از شیطان و ایادی‌اش فریب نمی‌خورند؛ چون پادزهری مانند حبّ به شما و حبّ به نائب شما را دارند.

 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *