ابو وصال
در طول دوره خادمی عکس‌های مختلفی از خودش گرفت. عاشق عکس انداختن از خودش با آن پیراهن خاکی و بی سیم بود.
کد خبر: ۵۰۹۹۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۶

آن زمان در دوکوهه فقط یک قسمت بود که اینترنت وصل می‌شد و گوشی آنتن می داد. آن جا شده بود پاتوق همیشگی او.
کد خبر: ۵۰۹۵۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۵

در حال استراحت بودیم که خبر دادند گروهی از خواهران، پشت گردان هستند و می‌خواهند بازدید بروند، آن هم ۵۰ نفر.
کد خبر: ۵۰۸۹۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۴

در دورانی که در دوکوهه خادم بودیم بین خادمین یک رسم برقرار بود یعنی هر کس که دوره خادمی‌اش تمام می‌شد، برایش جشن پتو می‌گرفتند.
کد خبر: ۵۰۸۹۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۲

روحیه‌ای پرجنب و جوش و هیجانی داشت و به رزمایش‌ها و برنامه‌های نظامی به شدت علاقه داشت.
کد خبر: ۵۰۸۴۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۱

می‌گفت سرباز آقا باید سالم باشد و بدنی قوی داشته باشد. وقتی آقا ظهور کند برای سپاهش بهترین‌ها را انتخاب می کند.
کد خبر: ۵۰۸۱۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۰

تاکید داشت که به عنوان منتظر واقعی نباید شعار گونه رفتار کرد و فقط دهان را با ذکر «اللهم عجل لولیک الفرج» پر کرد.
کد خبر: ۵۰۷۶۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۹

از شخصیت چه‌گوآرا در زمینه مبارزه و جنگ خوشش می آمد و گاهی عکس او را در شبکه‌های اجتماعی درصفحه شخصی‌اش می‌گذاشت.
کد خبر: ۴۹۷۰۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷

از آرزوهایش بود که تحصیلاتش در مقطع کارشناسی ارشد را به سپاه برود. خوشش نمی‌آمد که سپاه را به عنوان شغل معرفی کنند و روی سپاه و سپاهی تعصب داشت. اگر کسی در سپاه می‌خواست استخدام شود، تشویقش می کرد و اگر کمکی بود، دریغ نمی‌کرد.
کد خبر: ۴۹۷۰۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۶

وقتی آن عکس را فرستادم، خیلی خوشحال شد و به جایِ خالی محلِ شهادت اشاره کرد. گفتم حالا شهید بشو تا محلش مشخص شود.
کد خبر: ۴۹۷۰۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۵

دید که نمی‌تواند حریف ما بشود برگشت و گفت که از ظاهرتان معلوم است مذهبی هستید. دیدار ما به قیامت، سر پل صراط.
کد خبر: ۴۹۷۰۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۴

مرا صدا زد از من و برادرم عذرخواهی کرد و طلب حلالیت داشت. کیف پولش را در آورد و تکه کاغذی به من داد. گفت که اگر زنده نماند آن کاغذ وصیت نامه‌اش است شانس با او بود و در بیمارستان که حالش بهتر شد از من آن تکه کاغذ تا شده را خواست...
کد خبر: ۴۹۷۰۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۳

از علاقه‌اش به شهادت مطلع بودم. به شوخی به فرمانده گفتم که چهره‌اش را خوب به ذهنش بسپارد که اگر شهید شد، برایش یادواره برگزار کنیم.
کد خبر: ۴۹۷۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۲

همیشه از من می خواست دعا کنم که شهید شود. حتی وقتی دانشگاه بود. پیامک می فرستاد که مامان یادت نرود دعا کنی شهید شوم. هر بار در جواب می گفتم که نیتت را خالص کن تا شهید شوی! نیتش را خالص کرد.
کد خبر: ۴۹۷۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۱

شب میلاد امام حسین (ع) بود و ما در مسیر برگشت از هیئت بودیم. به منطقه‌ای رسیده بودیم که ماشین‌ها و کاروان‌های عروسی ظاهر مناسبی نداشتند. ناگهان پیشنهاد داد امر به معروف کنیم. من تعجب کردم و خواستم مانع شوم.
کد خبر: ۴۹۷۰۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۹

نسبت به لباس‌هایش حساس بود و می‌خواست در حین سادگی رنگ و مدلش تک باشد. سلیقه مادر را قبول داشت و در پوشش خود دقت می‌کرد. دنبال لباس‌های مارک دار نبود، اما خوش پوش و خوش سلیقه بود.
کد خبر: ۴۹۷۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۷

همیشه به او می‌گفتم که هیچ توقعی ندارم، جز اینکه واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند. حتی مستحبات را نمی‌خواهم انجام بدهد، این دو کار را بکند. واقعا به این دو مورد رسید و الگو و سرمشق زندگیش بود و به آن‌ها عمل می‌کرد.
کد خبر: ۴۹۷۰۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶

سخنان رهبری را گوش می داد و پیگیری می کرد. پرینت‌شان را می‌گرفت و زیر سخنان ایشان خط می‌کشید اگر به اینترنت دسترسی نداشت، روزنامه می‌خرید. می‌نشست و با دقت مطالعه می کرد.
کد خبر: ۴۹۷۰۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۵

عاشق امام حسین (ع) بود. تا اسمش را می شنید، منقلب می شد. شور حسینی همیشه در وجودش شعله ور بود. طوری که خواهرش به او گفت که عاشق شده‌ای؟! او جواب داد: عشق فقط یک کلام... حسین علیه السلام.
کد خبر: ۴۹۷۰۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۴

هیچ گاه مستقیم به نامحرم نگاه نمی‌کرد و به شدت مقید و چشم پاک بود. اوقاتی که در مهمانی‌های خانوادگی بود اگر بانوان حضور داشتند حریم شرعی را رعایت‌ می کرد.
کد خبر: ۴۹۷۰۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۳